۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

به وقت البرز(سایت مرور- مرداد89- تلخیص در هفته نامه هنرمند به نام "اصلی در حاشیه خبرها- خرداد89)

به وقت البرز، مهرنوش قربانعلي ، موسسه انتشاراتي آهنگ ديگر ، چاپ اول 1386، چاپ دوم 1387
برگزيده سومين دوره جايزه پروين اعتصامي 1387
كانديد نهايي جايزه شعر زنان 1387
                         مقدمه
منتقدان و شعر شناسان گذشته هر كلام منظوم را شعر مي دانستند و غير از آنرا گناهي نابخشودني مي پنداشتند. ابن رشيق مي گويد:" شعر تا قافيه نداشته باشد شعر شمرده نمي شود و حتي در اينباره بعضي معتقدند كه شعر اگر مصرّع شد در مفهوم شعر داخل تر است زيرا قافيه بيشتري دارد ."(شفيعي :1386، 16 -165)
برخي علماي معاصر معتقد بودند :"در كلام موزون بايد نخست بين شاعري و قافيه سنجي فرق گذاشت و به هر حال عشق به قافيه بندي را نبايد با قريحه شاعري اشتباه كرد ."(زرين كوب:1371 ،95)
همچنين در آنسوي مرزها قافيه ارج و قربي ندارد . "والت ويتمن مي گفت كيفيت شاعرانه در وزن و قافيه نيست كيفيت شاعرانه در زندگي و بسياري چيزهاي ديگر و در درون آدمي است ."(شفيعي:1386 ،164)
"ميلتون شاعر بزرگ انگليسي نيز ارزشي براي قافيه قائل نبود و آنرا "جرنگ جرنگ مشابه در پايان مصراع ها مي ناميد و حماسه بزرگ خود را كه به نام بهشت گمشده paradiselost است بدون قافيه منظوم كرد و حتي قافيه را يك تزيين افراطي بيجا مي شمرد كه باعث زشتي و بدقوارگي شعر مي شود ."(همان،164)
بر خي مي گويند وابستگي شاعر به هر چيزي ، اورا از دنياي هنر دور مي كند "شاعر بايد در آن بهشت ابري گونه كه تفرجگاه ذوق و خيال اوست كاملا از هر قيدي ازاد باشد چنانكه هيچ چيز براي او در حكم شجره ممنوعه نباشد جز يك چيز هذيان اميز كه آنسوي بهشت هنر اوست و تعلق دارد به قلمرو ابليس ."( زرين كوب،236)بنابر اين بايد وزن و قافيه را نيز يكي از اين قيود بدانيم كه به پاي شاعر بسته اند و از ديرباز شعرايي چون مولوي از آن ابراز ناراحتي كرده اند.چنانكه مولانا مي گويد :

قافيه مي جويم و دلدار من

گويدم منديش جز ديدار من

و بار ديگر مي گويد :

مردم از اين بيت و غزل اي شه سلطان ازل

مفتــــــعلن مفتــــــعلن مفتـــــــعلن كشـــت مرا

در دوره معاصر بر خلاف شاعران گذشته كه با وجود اظهار ملال ، تغييري مهم در وزن و قافيه ايجاد نكردند ، شاعران نوپرداز، خود را ازبسياري قيود رهانده ، توانستند انقلابي بزرگ در شعر ايجاد كنند . يكي از اين انقلابات سرايش اشعار سپيد يا به اصطلاح بدون وزن و قافيه است .

اين نوع ادبي كه در ايران از اوايل قرن حاضر شروع شد و با شاعراني چون هوشنگ ابتهاج، نادر نادر پور و احمد شاملو توسعه يافت نوعي شعر بي وزن و قافيه است كه ازآن به عنوان شعر منثور نيز ياد مي شود .

"شعر سپيد در ايران به شعري گفته مي شود كه از وزن و قافيه هر دو مي گريزد و به وجود هيچكدام از اين دو نيازي احساس نمي كند ."(شفيعي:1386 ،168)

مهرنوش قربانعلي يكي از شاعراني است كه در قالب سپيد مي سرايد . وي بهمن ماه 1347در تهران متولد شده و فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی است . از سال 1367 تاكنون با نشریاتی همچون: دنیای سخن، آدینه، گردون، تکاپو، کلک، عصر پنج شنبه، فرهنگ توسعه، دریچه، پیام شمال ، گیلان زمین همکاری داشته است. نخستین مجموعه شعراو به نام " در ناتمامی خود " در سال 1377 توسط نشر توکا و دومين مجموعه به نام"راه به حافظه جهان" در سال 1380 توسط انتشارات " نگاه سبز" به چاپ رسید. کتاب دیگر او " چشم انداز شعر معاصر ایران ( 1380 – 1301 ) مصاحبه با منتقدان و صاحب نظران شعر " نيزتوسط نشر بازتاب نگار در سال 1383 منتشر شد.

قربانعلی در حال حاضر کارشناس ادبی مرکز آفرینش های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.



در اين مقاله به نقد مجموعه شعر "به وقت البرز " سروده اين شاعر مي پردازيم و ازنظر محتوا، زبان و موسيقي آنرا بررسي مي كنيم.

معرفي كلي

مجموعه شعر "به وقت البرز"شامل سه دفتر است . دفتر اول يك شعر دارد به نام "به وقت البرز " اين شعر كه طولاني ترين شعر اين مجموعه است ياداور افتخارات ملي ميهني ايران است و با آوردن نام قهرمانان ملي در كنار نام كوه ها و ابهاي ايران عناصري را در كنار هم قرار مي دهد تا اقتدار ايران را به رخ بكشد . اين شعر كه سرشار از ارايه هاي بيان و بديع است از زبان ايران راجع به فرزندانش سروده شده و زيباترين شعر اين مجموعه است كه در ابعاد گسترده مي توان آنرا بررسي كرد كه يكي از اين ابعاد زن بودن شاعر است كه همراه با "من"راوي شعر، استعارات زيبايي آفريده است كه با ويژگي هاي مادرانه و زنانه تفسير مي شود .

دفتر دوم 9 شعر دارد با مضامين مذهبي و تلميح به داستان هاي قرآني. در اين دفتر شاعر با توجه به داستان هاي قرآن و يا احكام اسلامي داستان را به نحوي باز آفريني كرده با كنايات ديگري از زندگي امروزي مي آميزد و تركيبي تازه ارائه مي دهد .هنر شاعر آنجا جلوه گر مي شود كه علاوه بر آوردن اشارات لفظي به صورت تلميح ، از نظر معنايي نيز بعدي عرفاني به آن مي دهد. كاربرد تلميح فراوان در اشعار راه هر گونه ابهام را در نسبت دادن به داستاني خاص مي بندد و اشارات جديد خواننده را به ايده هاي تازه شاعر راهنمايي مي كند .

دفتر سوم شامل 22 شعر است با تنوعي بيشتر از دو دفتر پيشين. اشعار اين دفتر بيشتر زميني اند تا معنوي . برخي شعر ها از زبان جانوران و اشيا مانند :مورچه ، ماشين رالي ،نسخه خطي، نهنگ،برف، شيرسروده شده اند .

اين مجموعه را از جنبه هاي گوناگوني چون محتوا، زبان ، موسيقي ، مي توان بررسي كرد .

1- محتوا

الف- بعد مذهبي - اجتماعي

در بيشتر شعر هاي اين مجموعه عناصر مذهبي و اجتماعي با هم به چشم مي خورد كمتر شعري پيدا مي شود كه تنها يك بعد داشته باشد . يكي از ويژگي هاي شاعراين است كه در جايي كه گمان نمي رود مسير شعر را تغيير مي دهد و دوباره باز مي گردد .

بيشتر شعرهاي دفتر دوم ، داراي تلميحاتي است كه به داستانهاي قرآني نظر دارد. شاعر براي سرودن شعري مذهبي عادتها را كنار مي زند و از بيراهه مي رود گويي راه خود را از ميان سنگلاخ ها باز مي كند به طوري كه خواننده بايد به زحمت به منظور او پي ببرد . موضوع شعر "پسرم " طوفان نوح است و در آن اشاراتي چون: تخته ،ميخ ،طوفان ،گهواره ديده مي شود اما به مسايل ديگري چون آفرينش حوا از پهلوي چپ آدم – بر اساس روايات اسرائيلي – هم اشاره دارد و قضاياي ديگري هم مطرح مي شود كه مربوط به زندگي امروزي است همچون آپارتمان و اجاره . شعر اينطور شروع مي شود :

اشكال ندارد

تكان هاي دستم گهواره نوح را به ياد مي اورد

اين اپارتمانها بر آب خواهد رفت

بي گدار به زلزله نزنيد (ص17)

بند دوم شعر ظاهرا ربطي به بند اول ندارد تنها واژه تخته كه در ساخت كشتي به كار رفته با نوح در ارتباط است :

يك تخته كم اورده اي

شايد دنده چپي باشد كه نخواستي من باشم (ص17)

منظور شاعر طرد شدن زنان از صحنه هاي مهم زندگي است و اينكه :

" در حاشيه خبر ها اصلي است كه نخواستي به ياد بياوري "(ص17)

شاعر به مناسبت زن بودن خود، دفاع مي كند از هويت زن به عنوان موجودي اصيل كه در حاشيه قرار گرفته و باورش ندارند در حالي كه نقش اصلي را دارد .

و اين بند از همين شعر كه كاملا به مسايل روز و اقتصاد مي پردازد :

اشكال ندارد

براي وقوع طوفان چشم هايم زياد است

بد آموزي كيوسك هاي حوادث و چريمه هاي زياد

به فرار فرصت مي دهد

فرمان هاي هيدروليك

ماشين هاي هر جايي را پياده مي كنند

از بانك هاي اعتباري حريص تر نبودند (ص19)

همچنين در شعر ديگري با تلميح به معجزه موسي ، موعد قسط ها را ياداوري مي كند:

نشد كه در اپارتماني خوابهاي اجاره اي ببينيم

هميشه دستي از گريبان بيرون مي امد

و صورت ساعت سپيد مي شد

موعد قبض ها را ياد اوري مي كنند

سر رسيد و به سر رسيد (ص22)

در شعري به نام"آس"ظاهرا از بازي ورق حرف مي زند اما منظورش تقدير است و به "العبد تدبر و الله يقدر "اشاره دارد :

جرزني فقط از تقدير نيست

قبول كن

هر چه را بر مي زنم هدر مي دهي (صص65-66)

شعر "شهادت دوربين مدار بسته " درباره موسي است بي آنكه نامي از او در ميان باشد . اين شعر با حروف مقطعه "طا سين ميم "اغاز شده اشارات آن شامل :ارض موعود ،گوسفندان ،دوازده چشمه ،دست و گريبان ،دريا ،معجزه ،متلاشي شدن كوه ،مائده و پاره اتش است .

جفتم را بر مي دارم و زمين ارض موعود است

گوسفنداني بي شمار بيرون مي پرند از خوابم و تمام مي شود

دوره چشمهايم (ص21)

....

صدايش بر گوش مي خورد و دوازده چشمه جاري مي شود (ص22)

درهمين شعر شاعر با تصور خود به جاي موسي ، شكستن كوه خودبيني را در خود جلوه خداوند دانسته و تلميح وار به داستان موسي اشاره كرده است :

جلوه تو بود كه كوه را در من متلاشي كرد (ص23)

شعر "هميشه " اشاره به آيه "ونفخت فيه من روحي "و"نحن اقرب اليكم من حبل الوريد"دارد و از شعر هاي خوب اين دفتر است :

پس هنوز قرمز تر از هر گلبولي

در رگ هايم وول مي خوري

و پشت نفسي را كه در من دميده اي مي گيري

خيالم راحت است كه شعر مرا ترك نمي كند (ص55)

در كنار عناصر مذهبي "من"شاعر جلوه گر مي شود و از بازافريني داستان براي بيان خواسته هاي "من"دروني استفاده مي شود :

بر نگشتي تا كدو بني شوم و كنار سايه ات اتفاق بيفتم

يونس نبودي تا معجزه اي بيايد و پادرمياني كند

از چشم هايي تر مي گذرم و بزرگراهي بي طرف

و دعاهايي ابتر

روسري ام با ارواره نهنگ به صلح مي رسد (ص24)

در شعري با عنوان "چرا" سوالاتي درباره خضر مطرح مي كند :

تكيه كلام هر دومان يكي بود –چرا؟-

و خضر تاب همراهي مان را نداشت ؛چرا؟

در عين حفظ مضمون اصلي ، باز افريني مي كند . موسي در همراهي با خضر تاب همراهي او را نداشت و اينجا قضيه به عكس شده است .

غير از تلميح به داستانها ، مضامين مذهبي ديگري در اين اشعار هست كه شامل نماز آيات و نماز وحشت است .

نماز ايات از معدود شعر هايي است كه مضمون واحدي دارد و كاملا معنوي است و به ماديات نمي پردازد در عوض جنبه عرفاني پيدا مي كند :

كجايي كه بعد از اينهمه ركوع پيدا نمي شوي ؟

...ركعت دوم است و پاي الفتي گنگ در ميان

ترجيح ميدهي در كسوف بماني و تلسكوپ عاشق

به ترديد تن دهد (ص31)

منظور شاعر از كسوف ، پنهان بودن خداست كه با نماز هاي پياپي بايد پرده هايش را كنار زد. در اينجا شعر ،بعدي عرفاني پيدا مي كند ..

در شعر نماز وحشت نيز تنگناي دنيا را به قبر و شب تولد (يا شب مرگ اميد ها و آرزوها) را به شب اول قبر تشبيه كرده:

بخوانيد

هر چند مستحب است و از شب اول هم بسياري گذشته

اين تنگنا به من عادت نكرده است

...از اين دست بسيار كشيديم

خانه اي كه به خونگرمي تابستان باشد وُ

مردي كه بازار بورس در تعيين اعتبارش نقش نداشته باشد (ص32)

اين شعر ظاهرا درباره نماز وحشت سروده شده اما به راحتي مي توان فهميد هيچ ارتباطي به شب اول قبر ندارد بلكه شاعر مفاهيم دنيايي و مشكلات آنرا عنوان مي كند و دنيا را گوري مي داند كه زنده زنده در آن خوابيده و براي فرار از وحشت و مشكلاتش نياز به ياري معنوي دارد و يكي از اين مشكلات پيدا نشدن مردي براي زندگي است .مردي كه خودش داراي ارزش باشد و ماديات در تعيين ارزش او نقش نداشته باشد . با اين تعبير شعر كاملا عوض مي شود و تبديل مي شود به شكوه جواني نااميد و پژمرده از مشكلات زندگي شهري .

ب- بعد ملي – مذهبي

اين جنبه تنها در شعر اول ديده مي شود. در اين شعر طولاني از نظر زباني آرايه هايي چون مراعات النظير و تناسب به كار برده و با نام بردن از گروه كلمات مربوط به يك موضوع ، وقايع تاريخي ايران را به سادگي يادآوري مي كند و اين همان روشي است كه براي تلميح به داستان هاي قراني به كار برده است . به نمونه اي از اين واژه ها اشاره مي شود :

پايگاه ، سرباز ، دشمن - جنگل ، وسعت شمالي ، ميرزا كوچك خان، خزر – مادها، كشيك سربازان هخامنشي، كتيبه هاي بيستون - لرزيدن دشمنان ، بادهاي موسمي- ستارخان ،باقر خان،كوچك خان:

دريا را به هم مي كوبم

سلسله كوه هايي كه مرا ادامه مي دهند

در تسخير بابل به ياري ات مي آيند

جنگل با وسعت شمالي اش شكسته نفسي مي كند

كه كوچك خان را به رخ نمي كشد (ص13)

عناصر ملي و اب و خاك در كنار ميراث كهن ملي و پاسداري از آن نشسته است:

"ستارخان روي حرف سهند حرفي نمي زند "

در ميان ابيات، مطالبي داخل پرانتز آورده است كه درباره ايران است و معلوم نيست از كتابي برگرفته يا گفته شاعر است:

"اورده اند كه در اين سرزمين قريه اي كوچك است با خانه هاي زاغه مانندي كه جز به دلخواه كاري نمي كنند .اوازه اش خواهم بخشيد."(ص10)

ج- اشعار طنزگونه

اشعار دفتر سوم مايه هايي از طنز در خود دارد و علت آن جدا از جابجايي اركان جمله كه در اشعار پيشين هم بود ، كاربرد ابياتي بي ربط با يكديگر است كه به نظر مي آيد آدم حواس پرتي در حال نوشتن است و در ميانه فراموش مي كند و به سراغ موضوع ديگري مي رود .در اولين شعر دفتر سوم به نام "بوم بوم" با كمال تعجب مي بينيم كه دو شعر مجزا در عرض هم پيش مي روند و مي توان آنها را كاملا جدا كرد بدون اينكه به شعر لطمه بخورد مگر اينكه جنبه طنز اميزي و سبك تازه اش را از دست مي دهد . بخشي از شعر مربوط به قبايل سرخپوست است و اشاراتي به آنها دارد و بخشي ديگر مربوط به زندگي امروزي و مسافران تاكسي و قبض هاي تاريخ گذشته :

بوم بوم

حالا ! موهايم پرهاي باستاني را تزيين مي كند

و بوفالوهايي كه در خونم مي دويدند

رگ هايم را شكار مي كنند (ص37)

به نظر مي آيد شاعر در حالي كه درون تاكسي نشسته دارد شعر مي سرايد ولي گفت و گوي مسافران و راننده تمركز او را به هم مي زند و حرفهاي آنها را داخل شعر مي كند . شاعر مي خواهد بگويد مشكلات زندگي شهري در سرودن شعر تاثير دارد و ذوق شاعر را كور مي كند :

هي! اگر فكر كرده اي كه در اين شناسنامه مي شود خوابيد

نام كوچك عقاب را از تو پس مي گيرم

درست است

در تاكسي هاي نارنجي را نمي شود محكم به هم كوبيد .....

بوم بوم

اين قبيله من است كه علامت مي دهد

رد طبل هاي قديمي كشف شده است

در باستان شناسي قلبي كه بي وقفه از عشق حرف مي زد



راننده يا مسافر

تكليف بيست و پنج تومان اضافي را فحش ها تعيين مي كنند

در را اهسته ببنديد ....

از مسير نگذريم

برويم عزيزم مهلت پرداخت قسط ها مي گذرد (ص38)

جنبه طنز آميزي در اشعار ديگري چون "گزارش يك شير" و "بي چتري كه حرف نجات را بزند" ،نيز ديده مي شود كه به كاربرد واژه ها بر مي گردد :

باشد!

- نه- باشد

باشد!

نباشد

باشد؟

نه! باشد!

لي لي كنان پلكان دور مي شود

پايين

پا- اين

پا...(ص76)

د- شعر هاي معماگونه هذيان وار

برخي شعر هاي اين مجموعه بسيار ساده اند و به راحتي مي توان منظور شاعر را دريافت كه از اين جمله است شعر مورچه و دايناسور؛ اما دربرخي موارد شاعر تركيباتي به كار برده و ابياتي را در كنار هم قرار داده كه فهم ارتباط معاني آنها و گاه فهم استعارات به كار برده شده دشوار است و شعر را به معمايي بدل مي كند كه خواننده از آن لذتي نمي برد .

پس تخت سر انجام به بهبودي من رضايت داد

و همدستي سرم ها به نفعم تمام شد

حالا درخت هاي بي پلنگ دوباره خواب گلهايي را مي بينند

كه بر هيچ پرده اي ظاهر نمي شد (ص41)

انگار به خاطر بيماري دچار هذيان شده ، پس از ابياتي درباره بازي كامپيوتري، مي گويد :

آنكه برگ برنده را به دستم داد

نام كوچكش اسم اعظم بود( ص42)

به قصه موسي فكر مي كند:

خودش را كنار مي كشد دريا ولي بي تو رد نمي شوم

افعي ها زيادي مار خورده اند

گلو خشكند و من كشتي ترم

...نگفتي كدام دكمه را بايد زد؟(ص42)

.....بي حضور پلنگ غرور زمين جريحه دار شده بود

رام است و تمام گلهاي تنش را به من مي بخشد (ص42)

ارتباط معنايي بين بيتها كشف نمي شود اما شاعر حرف ابتداي شعر را به اخر هم مي كشاند. منظور از درختهاي بي پلنگ چيست ؟ قصه موسي با بيماري و آن بازي كامپيوتري چه ارتباطي مي تواند داشته باشد . اين نوع همنشيني ،خواننده را خسته مي كند چون فكر مي كند به جاي اينكه از شعر لذت ببرد بايد معما حل كند و در واقع فكر شاعر را بخواند كه غير ممكن است .

گزارش يك شيرهم از اين نوع است البته با پيچيدگي كمتر . شيري كه گويا در سيرك كار مي كرده قفسش را خورده و فرار كرده است :

قفسم را خورده ام

باد افتاده توي يال هايم

روزي كه در دندانهايم برق مي زند سر به زير نيست

قرار چه بود :رام ،دام،آرام؟

پنجه ام سرازير مي شود بي قرار !(ص47)

كل شعر همين است و معنايي از آن فهميده نمي شود .البته از نظر موسيقايي جزو اشعار خوب است

ه- حضور "من"شاعر

در بررسي بعد مذهبي- اجتماعي ديديم كه هميشه مصاديق مذهبي و اجتماعي به شاعر و يا به زندگي امروزي برمي گشت كه شاعر را با خود درگير كرده بود . اين درگيري در واژه هاي به كار برده دراين مجموعه مشهود است كه برخي تنها در واژه ها و عبارات است و برخي در معنا رخ مي نمايد . با توجه به اينكه در تمام اشعار اين مجموعه غير از يك شعر "من"راوي وجود دارد چند مورد از انرا بررسي مي كنيم

الف- خاطرات روزمره

با چند بار خواندن اشعار چيزي كه در ذهن مي ماند خط سير فكر شاعر است ، به ويژه در دفتر سوم ، شاعر گويا خاطرات روزمره را تصوير كرده است . مسافرت، موزه ،بيماري ، افكار روزمره و... مثلا وقتي از زبان نسخه خطي مي گويد :

نسخه خطي ام كه ماجراهايش را در آغوش مي كشد

و مي ترسد بوي نم

از لبش حرفي بگيرد

به نظر مي آيد از كتابخانه اي ديدن كرده كه در آن نسخه هاي خطي نگهداري مي شود و يا بر روي نسخه اي خطي كار كرده است . هر چند كه در همين شعر به نظر مي آيد شاعر خود را نسخه خطي مي نامد .

همچنين است شعر منار جنبان ، دايناسور و... با اين تفاصيل شاعر را بايد جزئي از اين اشعار به حساب اوريم كه در تمام ابيات آن خود را پنهان كرده است .

ب- جلوه هاي زنانه

"به وقت البرز" از منظر ديد "مام ميهن"روايت مي شود كه با زن بودن شاعر ارتباط دارد و از مادري نام مي برد و واژه هايي به كار مي برد كه ويژه زنان است مثل : دامن و مو:

چين در چين دامنم از خزر مي گذرد (ص10)

غلت مي زنم تا خليجي كه در موهايم جريان دارد كوسه ها را تزيين كند (ص9)

شعر"پسرم" نيز همين زبان را دارد با واژه هاي :مادري ،بطن، گهواره

چقدر از مادري دور افتاده ام

صخره اي كه پسرت بر آن ترك برداشت را به ياد مي اوري ؟

بيابان اين بطن را؟(18)

تكان هاي دستم گهواره ات را به ياد مي اورند(19)

در اين شعر واژه روسري:

روسري ام با آرواره نهنگ به صلح مي رسد (25)

بر خي از جلوه هاي زنانه به صورت معنايي است . در شعر نماز وحشت، دختري نشان داده مي شود كه زندگي را مرگ و زنده به گوري مي داند و به دنبال مردي مي گردد كه ارزشش به پول نباشد و بتواند خانواده گرمي تشكيل دهد :

از اين دست بسيار كشيديم

خانه اي كه به خونگرمي تابستان باشد

و مردي كه بازار بورس در تعيين اعتبارش نقش نداشته باشد (ص32)

و دختري در انتظار مجنون در اين شعر:

مي ايستم محكم

و خلوت صورتم را در آينه تاييد مي كنم

مجنون براي همين نمي رسد (ص51)

2- زبان

عامل مهمي كه در سبك شاعر وجود دارد زبان خاص است. واژه هاي انتخاب شده و محورهاي همنشيني آنها ، موجب تغييراتي دستوري در زبان شده كه به پاره اي از آنها اشاره مي شود .

با اين تعريف كه :"شعر در حقيقت چيزي نيست جز شكستن نرم زبان عادي و منطقي ."(شفيعي:1386 ،240) شاعر در تغيير زبان منطقي ماهرانه عمل مي كند و از چند راه وارد مي شود كه يكي از آنها آوردن واژه هايي است كه در پيوند با هم، اسمي شناخته شده اند و در ذهن شاعر با اندك جابجايي نقشي ديگر گرفته اند . او با كشف ارتباط واژه ها ، شكل ديگري به ارتباط آنها مي دهد و واژه اي مي سازد كه قبلا نداشته ايم .

از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد : "شوريدگي ماهيان" كه ماهي شوريده را به ذهن مي آورد بي آنكه چنين منظوري داشته باشد :

پريا ن

بدقوارگي دريا را حدس زده بودند

شوريدگي ماهياني در تور موهايم مي افتاد

كه خوابشان با نفس هاي اجاقي گرم مي شد

و در اين شعر:

زايندگي رودها برايم مهم نيست (ص 69)

اشاره اي غير مستقيم به زاينده رود دارد به نظر نمي آيد از نظر معنايي توجهي به اين رود داشته باشد فقط ارايه اي لفظي به كار برده تا ذهن خواننده را اندكي منحرف كند .

و در اين ابيات كه به ضرب سكه و كانال سوئز و ارتباط گرسنگي با نهار اشاره مي كند :

من اولين سكه ام كه انگشتان تو را ضرب مي گيرد

و سوئز روي كانالي خصوصي اتفاق مي افتد (ص10)

نگاهم بر مدار البرز مي چرخد تا آشكار شود گرسنگي نصف النهار (ص11)

در برخي موارد اين آرايه به شكلي ديگر ظاهر مي شود شاعر با در نظر گرفتن شكل كوه هاي ايران كه به صورت سلسله جبال است ،واژه هاي توالي و تكرار و ادامه دادن را در كنار آنها مي آورد :

در توالي كوه ها تكرار مي شوم (ص10)

سلسله كوه هايي مرا ادامه مي دهد (ص12)

به كار گيري يك واژه كه در دو معني به كار مي رود شگردي است كه شاعر از آن كمك مي گيرد تا ابهامي را در شعروارد كند كه خواننده را به فكر وادارد كه منظور شاعر چيست . در اين شعر :

دهانم بوي راه شيري مي دهد (ص 77)

نمي توان فهميد منظور شاعر كوچكي خود و نرسيدن به سن عقل است يا بزرگي و عالم شدن او كه آنقدر پيشرفت كرده كه درباره كهكشان راه شيري هم اظهار نظر مي كند . دو بيان متضاد در اين جا ديده مي شود كه از ويژگي هاي شعر اين شاعر است .

در بعد ديگر زباني، شاعر واژه ها و تركيبات جديد و قديم را در كنار هم قرار مي دهد و به اين ترتيب پلي از گذشته به حال مي زند و ابعاد شعرش چنين گسترده مي شود و نمي توان آنرا در بعد زمان و مكان و معناي خاص نگه داشت .

در شعر زير واژه تازه "دوربين ديجيتال "و"شگرد "در كنار "حرا"و "داستان پشه و نمرود " قرار گرفته است :

شعر "فلاش "

اين لبخند حرفه اي شگرد دوربين هاي ديجيتال نيست

انعكاس حرا چشم فلاش را مي زند

پشه هم كه باشم بلدم موي دماغ نمرود شوم (ص30)

همچنين در شعر "پسرم" داستان نوح و كلمات مربوط به آن چون :تخته ،ميخ ،توفان در كنار آپارتمان قرار دارد كه نشان مي دهد در ذهن شاعر ، توفان نوح كه عذابي الهي بود ،ممكن است در هر زمان اتفاق بيفتد . شايد به صورت زلزله يا هر بلاي ديگري و چون در اين روزگار آسيب پذير ترين خانه ها آپارتمان ها هستند و اضطراب مردم از زلزله هم وجود دارد با چنين تعابيري ، بعد مذهب و اجتماع را در هم مي آميزد و با اين كار لباسي تازه به موضوعي كهنه مي پوشاند كه هر دو را تغيير مي دهد. هم لباس را و هم موضوع را .

3- موسيقي

در اشعار عروضي يكي از عناصري كه در خواننده ايجاد لذت مي كند ، وزن و قافيه است كه موسيقي بيروني و كناري شعر را ايجاد مي كند ، اما در شعر سپيد ، شاعر به جاي وزن بيروني بايد از موسيقي دروني يا معنوي كمك بگيرد تا جنبه شعري در آن پيدا شود .

"شعر منثور به لحاظ تكنيك بي آنكه از نظام عروضي قديم تبعيت كند موسيقي خاص خويش را دارد كه گاه از نوعي قافيه هاي ميانين و حتي اهنگي خاص برخوردار است ."(شفيعي ،245)

اين اشعار را بيشتر از جنبه موسيقي معنوي مي توان بررسي كرد اما نوعي موسيقي كناري و دروني هم در آن ديده مي شود . در اينجا سه نوع موسيقي موجود در اين اشعار بررسي مي شود :

الف - موسيقي كناري

در اين اشعار قافيه به شكل معهود وجود ندارد تنها مي توان به كلمات پايان مصراع ها اشاره كرد كه غالبا فعلند و با حرفي مشخص تمام مي شوند؛ اما ويژگي قافيه را ندارند و يا واژه هايي با حروف يكسان در ميان مصراع ها . واژه هايي مثل : "مي رود و مي دهد " دراين شعر:

شبيه من لاك پشت كله خرابي است

كه در خودش فرو مي رود

و سنگ جا خالي مي دهد (ص54)

و "حال گيري و هاراگيري "در اين شعر:

هيچ مراسمي لازم نيست

به خصوص اين شمشير كه يادم مي اورد

غرض فقط حال گيري بود

نه هاراگيري(ص56)

در برخي اشعار به فواصل ، واژه ها يا عباراتي تكرار مي شوند كه نقش رديف يا قافيه را دارند مثل "ترم " كه در شعري سه بار با فاصله تكرار مي شود :

از مسلسلي خالي افتاده ترم .....

گلو خشكند و من كشتي ترم ....

ارام ترم (ص42)

و در شعر مورچه چنين تكرارهايي داريم:

بر دوش گرفته ام و مي دوم

...ار پنجره كسي كه فكر مي كند مي گويد :

شهد هلوست شايد

به شانه مي كشم و مي دوم

...همسايه كه در پنجره فكر مي كند مي گويد :

شيريني هلوست شايد

...به شانه مي كشم و مي دوم

سرگردان دستهاي همسايه تكان مي خورد

تكه اي هلوست شايد ...(43-44)

و رديف "نه" در اين شعر :

ميخ اين ديوار شده ام

فرو مي بلعدم ؟ نه!

به تابلويي وا مي گذارد ؟ نه!

از بيرون وعده اي سرك مي كشد ؟ نه!

فرار حرفي مي زند ؟ نه!

ب- موسيقي دروني

موسيقي دروني عبارت است از "هماهنگي و نسبت تركيبي كلمات و طنين خاص حرفي در مجاورت حرفي ديگر ."(شفيعي ،51)با توجه به اين تعريف موسيقي دروني كه شامل انواع جناس ها و واج ارايي است در اين اشعار وجود دارد . در اين شعر تكرار حرف "چ" و آرايه جناس ، موسيقي ايجاد مي كند :

ديوار مي چينم ديوار مي چينم ديوار

و چين در چين دامنم از خزر مي گذرد (ص10)

در اين نمونه ها نيز تكرار حروف"ش"و"خ" محسوس است :

پشه هم كه باشم

بلدم موي دماغ نمرود شوم (ص30)

تا شعرهايم را به پايتختي بخواند

و خط ميخي خواب انعطاف ببيند (ص11)

ج- موسيقي معنوي

اين موسيقي شامل انواع ارايه هاي معنوي است كه يكي از ويژگي هاي شاخص اين اشعار است . بيشترين آرايه هاي معنوي اين اشعار شامل استعاره ،تلميح، مراعات النظير، تناسب و تضاد است كه در بيشتر شعرها مي توان يافت :

شاعر براي اشاره به داستانهاي قرآني واژه هاي مربوط به آن داستان را در كنار هم مي چيند و بدون اينكه اصل داستان را تعريف كند آنرا به ذهن متبادر مي كند به اين ترتيب هم تناسب و مراعات النظير به كار مي برد و هم تلميح. در شعر مربوط به يونس از واژه هاي :كدوبن ،معجزه ،يونس ،ماهي نام مي برد و در اشعار مربوط به موسي از: طور ، مائده ، جلوه او ، دريا ،دوازده چشمه، دستي سپيد.

"به وقت البرز" را از همان ابتدا با استعاره اغاز مي كند . بند اول كه دريا را استعاره از چشم شاعر و يا چشم مام ميهن گرفته و به تعبيري معبد ، دل است و جزر و مد دريا ،ريزش اشكها . با اين استعاره زيبا ابتدا شاعر با مام ميهن يكي مي شود و طول مي كشد تا دريابيم راوي شعر كيست و چه مي گويد :

چهارتاق دريا را به هم مي كوبم

لولاهاي توفاني به رعشه مي افتند

و معبد را به آشوب مي كشد

جزر و مد چشمهايم (ص9)

در همين شعر بسياري از حوادث و اشيا جان دارند ، ابداع خط و تغيير آن از ميخي به خطي ديگر چنين استعاره اي ساخته:

خط ميخي خواب انعطاف ببيند ؟(ص11)

و همچنين بادهاي موسمي به جاي دشمنان متعدد ايران به كار رفته كه استعاره اي زيباست كه تكرار مي شود زيرا دلاوري هاي سربازان ايران هم همراه با طول تاريخ و سر براوردن قهرمانان تازه تكرار مي شود:

چهارستون بادهاي موسمي مي لرزد (ص11)

آشنايي زدايي در بيان پارادوكس ها جلوه زيادي به اين نوع شعر داده است . او ضمن اوردن واژه هايي ضد هم ، همچنانكه تخيل خواننده را بر مي انگيزد و نوعي موسيقي ايجاد مي كند محتوايي را هم در نظر دارد كه مي توان گفت با بيان اين تضاد غني تر مي شود در بيان عظمت خداوند بدون اينكه نامي از خدا بياورد "اسم اعظم" را در كنار نام كوچك اورده است و جلوه اي كوچك از خدا را بزرگترين نامي مي داند كه براي انسان قابل درك است و نزد خدا كوچكترين است :

انكه برگ برنده را به دستم داد

نام كوچكش اسم اعظم بود (ص42)

همچنين در بيان مسائل زنان وقتي به پهلوي چپ كه در روايات اسراييلي محل افرينش زن است اشاره مي كند ،چنين مصراعي را مي افزايد :

در حاشيه خبر ها اصلي است كه نخواستي به ياد بياوري (ص18)

و يا در شعري مربوط به سعدي و بعد جهاني شعر او با بياني ايهام گونه مي گويد :

ديوارهاي سازمان ملل هنوز

براي شنيدن حرف هاي زيادي ، كم دارند ( ص68)

يكي از روش هاي آشنايي زدايي جابجايي اجزاي جمله است . در اين اشعار به بسياري از اين موارد برمي خوريم :

حالا موهايم پرهاي باستاني را تزيين مي كند (ص37)

اين تنگنا به من عادت نكرده است (ص32)

جمع بندي

مجموعه به وقت البرز با دارا بودن ويژگي هاي مهمي چون كاربرد آرايه هاي لفظي و معنوي بويژه تلميح و استعاره و مراعات النظير و آشنايي زدايي از فرم ساده زبان امروزي ، داراي اشعاري تاثير گذار است كه بدون اينكه از موسيقي بيروني برخوردار باشد كمبود آنرا با گروه موسيقايي ديگري جبران نموده است . از طرفي در بعد معنايي با به كار گيري عناصر مذهبي و تلفيق آنها با عناصر مادي و زندگي امروزي به همه ابعاد زندگي شهري از درون و بيرون پرداخته است . اما به نظر مي آيد حريم برخي از اشعار زيادي خصوصي است و انها را به سادگي نمي توان فهميد و برخي ديگر را به سختي هم نمي توان ! البته تعداد اين اشعار زياد نيست و به كليت اثر لطمه نمي زند اما موجب دريغ خواننده مي شود كه نتوانسته منظور شاعر را درك كند .منابع

قرابانعلي ،مهرنوش، به وقت البرز، موسسه انتشاراتي آهنگ ديگر ، چاپ دوم 1388

شفيعي كدكني ،محمد رضا ، موسيقي شعر ، انتشارات نگاه چاپ 10، 1386

زرين كوب،عبدالحسين ، شعر بي دروغ شعر بي نقاب ، انتشارات علمي ،1371



هیچ نظری موجود نیست: