۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

به جنگل های نی تل قسم(نشریه هنرمند تیر 89 شماره 87)

مقدمه
نيما يوشيج به عنوان شاعري نو پرداز كه با طبعي خارج از محدوده زماني و مكاني به سرودن شعر پرداخته ، در نثر نيز به همان ميزان نوگرايي و لطافت دارد كه در شعر . همچنانكه سروده هاي روان وي به سادگي نثر قابل فهم و ساده است نثرهايش داراي ويژگي هاي شعري است شعرو نثر او در هم آميخته و زيبايي نوشته ها را دو چندان نموده است . در اين مقاله نامه هاي نيما كه نمونه هاي زيبايي از نثر او و نمايانگر احساسات پاك و نحوه تعاملش با دوستان و اطرافيان است بررسي مي گردد .
نامه هاي او حاوي مطالبي است كه اعتقادات وي را در بر دارد درباره هر چيز . خواه نامه به مادر پيري باشد يا دوستي فرهيخته يا نامزدي احساساتي . در همه موارد او بدون پرده پوشي آنچه در دل داشته نوشته است و پيداست كه اين نامه ها را نه براي يك نفر بلكه براي آيندگان نوشته ، كه از هر كدام نسخه اي براي خود برداشته و نگاه داشته .
تعداد نامه ها 213 تاست . اولين نامه در تاريخ 4 اسد 1300 به مادر و آخرين نامه در تاريخ 24 شهريور 1338 به پسر نوشته شده است .
از اين ميان 16 نامه براي عاليه نوشته كه از زيباترين نوشته هاي اوست و عقايد جالبي در آنها مطرح مي شود .
پاره اي از نامه ها به دوستان او كه غالبا شاعر و نويسنده و پژوهشگرند همچون صادق هدايت و شاملو اختصاص دارد كه در آنها نيز به مطالب جالبي بر مي خوريم .
اين نوشته ها را مي توان از نظر ساختار و محتوا بررسي كرد:
ويژگي نثر نيما
اين دوره كه ساده نويسي رواج پيدا كرده تاثير آن در نامه ها ديده مي شود همچنين كاربرد تاريخ رومي چون اسد و سنبله و ميزان در چند نامه اول و لفظ "مكتوب" به جاي "نامه" نمونه اي از نثر اين دوره است كه كم كم تغيير يافته است . اولين نامه اي كه تاريخ ايراني دارد نامه به عاليه است در تاريخ 24ارديبهشت 1305. واژه مكتوب نيز بعدها جاي خود را به نوشته مي دهد . پيداست نيما قيدي به آنچه رايج است ندارد و در اولين فرصت بندها را پاره مي كند آنچه دلش مي خواهد مي گويد.
واژه هاي رومي يا عربي : مكتوب،ملتفت،دقايق، نام ماه هاي رومي
نور ميزان 1300 نامه به برادر :"هنوز هم خيالات من اينقدر پراكنده است كه هيچوقت ملتفت دقايق اين مناظر قشنگ كوهستان خودمان نيستم ."(يوشيج:1376 ،22)
از 14ارديبهشت 1304 تاريخ نامه ها ايراني مي شود " بعد از اين با نظريه اي كه دارم يك زندگاني تازه اي مي خواهم براي خودم احداث كنم : زندگاني در جنگل ها و جنگ ها"(همان،23)
جمع هاي عربي مطابق دستور زبان عرب: فلسفه هاي مختلفه ، ظهورات مختلفه:
ظهورات مختلفه در تركيبات ذراتي و تحريكات طبيعت تمام زندگاني هستند "( همان ،103)
زماني كه نامه ها سبك شاعرانه دارد چنين كلماتي به كار مي برد: بسيط زمين ،چنگال سباع، قوه مقتدره ، نقل مكان ،التفات ، فلسفه هاي مختلفه، برادر مهجور، مرا نگاه بدار
چنانكه گفته شد نثر او پيوندي كامل با شعرش دارد فضاي نوشته ها نيز كاملا با شعرها هماهنگ است . يكي از ويژگي هاي شعر او غم و اندوه و ايجاد فضاي تيره و تار است كه به خاطر فضاي سياسي آن سال ها در شعرش موج مي زند:
"يا بازگذار تا بميرم

كز ديدن روزگار سيرم" (يوشيج: 1384، 42)

در نثر نيز چنين فضاي غمگيني وجود دارد :"خيلي پريشانم براي من پيراهني كه از جنس خاك و سنگ باشد خيلي از اين پيراهن كه در تن دارم بهتر است . در زير خاك شخص را اسوده مي گذارند ."( يوشيج: 1376 ،136)

"با نگاهي به شعرهاي قبل از استحكام ديكتاتوري (افسانه و قصه رنگ پريده و اي شب)در مي يابيم كه خميرمايه اصلي اين اشعار بدبيني است اين ياس را نيما در عبارت "به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده خود را "به روشني بيان مي كند . ."( باقري شريف اباد،69)

"ديري است كه در زمانه دون

از ديده هميشه اشكبارم" (يوشيج: 1384، 42)

"به مكن تنگ كرده جهان جاي را

از اين بيشه بيرون كشم پاي را" (همان ، 79)

آرزوهاي من اين خواهد بود كه:مدفن من در وسط يك جنگل تاريكي كه ابدا محل عبورو مرور انسان نباشد واقع شود." (يوشيج: 1376 ،24)

سبك

از سلام و احوالپرسي در ابتداي هيچ نامه اي سراغي نداريم همچنين خداحافظي هاي معمول .كوتاه و مختصر حرف مي زند و زياده گويي نمي كند بيشتر نامه ها كوتاه است و جز در مواردي كه توصيف مي كند ،اطناب ندارد در ابتداي اولين نامه براي مادرش مي خوانيم:

" شايد از رفتن من خيلي دلتنگ باشي ." (همان ،19)
نامه ها غالبا با جملاتي از اين نوع پايان مي يابد :
"آفرين بر خدمتگزاران بشريت" (همان ،24)
"شما و خويشان هميشه سالم و خوشبخت باشيد "( همان ،25)
"هميشه خوشبخت باشي"( همان ،26)
" بيا بيا روي قلب من قرار بگير "
البته اين نوع نلامه نگاري در آن دوره معمول بود و خاص نيما نيست .
ويژگي هاي نيما
يكي از مواردي كه در اين نامه ها داراي اهميت است اين است كه ويژگي هاي اخلاقي نيما را نشان مي دهد . گاه مستقيم و گاه غير مستقيم .
او گر چه احساساتي و داراي رقت قلب است ، در كار بسيار سختگير و جدي است به ويژه علاقه به وطن و خدمت به مردم را چنان مي بيند كه وظيفه اي است بنابراين هنگاميكه علي دشتي بر خلاف كساني كه اشعار او را قابل نمي دانستند آثارش را چاپ كرده است ،اين كار را همچون وظيفه اي تلقي كرده كه بيشتر به درد اينده دشتي مي خورد نه اينكه براي نيما كاري كرده باشد :
به علي دشتي 10 ارديبهشت 1305
"تو هرگز در انتشاردادن اثار يك نفر مثل من كه به اخلاق وحشيانه ام اشنا هستي حق هيچگونه منت گذاشتن را نداري و من هرگز مثل كساني كه خودشان و وظيفه شان را گم كرده اند تشكر نخواهم كرد . زيرا تو در اين عمل به يك وظيفه اجتماعي و عمومي خودت رفتار كرده اي و توانسته اي از قبول اين اوراق به طوري كه درخواست كرده اي از مردمان رياكار و طرار جدا شده باشي و در اينده بگويند فلان نگارنده دوست و حامي حق بود ."( همان ،129)
اما از والي اقاي نظام الدوله كه براي پدرش مراسم ختم گرفته سپاسگزاري مي كند "شاعر نمي داند اينهمه همدردي و صميميت را چه وقت و با كدام زبان تلافي كند .24 خرداد 1305(همان ،146)
نيما داراي شخصيتي شجاع بود و بي پرده حرف هايش را مي زد و از حق مظلوم دفاع مي كرد و به ديگران نيز چنين نصيحت مي نمود : "شاعر لازم است كه نترسد غير مقيد و جري و مستقل باشد . قدما به خواب جاوداني رفتند . تحسين و تكذيب برايشان يكي است ولي زمان حاضر زنده است جان دارد و با ما حرف مي زند و بايد براي احتياجات ملتي كه اكنون زنده اند چيز بنويسيم .( همان ،165)
لحن حماسي كه در نامه به مادرش ديده مي شود مبين چنين شجاعتي است :
"با خون پدر دلاورم بر جبين من دو كلمه نوشته شده است :"خون و انتقام "( همان ،19)
طبيعت گرايي
طبع شاعرانه نيما ، چنانكه گفته شد در نثر ها هم تاثير گذاشته است او در جاي جاي نوشته ها مرتب از طبيعت و عناصر آن سخن مي گويد حتي سوگندهاي او به طبيعت است . پرندگان حيوانات جنگل ها و زندگي روستايي در شعر و نثر كاملا وابستگي او را به طبيعت نشان مي دهد .
"در شعرهاي "واي برمن"فرياد شاعر تنهايي را مي شنويم كه دارد خفه مي شود اما جرات دم بر اوردن ندارد .. ال احمد اعتقاد دارد همين تنهايي و بي پناهي است كه نيما را متوجه مرغان كرده است ."(ص69،حسني باقري شريف اباد)
زماني كه همسرش او را به دوستي با دختران ديگر متهم مي كند برايش مي نويسد : " به جنگل هاي ني تل قسم من فقط يكنفر را دوست دارم ."( يوشيج: 1376 ،164)
همين عناصر طبيعي است كه بعدها به موتيوهاي شعر او بدل مي شود :
"نيما در سال هاي پس از شهريور 20 اگر هم از مرغي دم مي زند از "خروسي "است كه خبر دهنده صبح روشن است ."( ال احمد ، 57 )
در اين هنگام ،طبيعت در كنار حماسه و دفاع از مردم ،در نامه هايش موج مي زند :"آسمان بالاي سرم مثل دريايي پر از اشك موج مي زند ! زمين زير پايم پر از خون است . من كجا و خاموشي كجا؟"( يوشيج: 1376 ،46)
محتوا
نامه ها بيشترنشان دهنده كارها و اعتقادات اوست مثل زندگينامه است همچنانكه شعرش چنين است :"قصه رنگ پريده را وقتي نوشتم كه در شهر بودم ببين آنروزها من چطور فكر مي كردم ؟"( همان ،22)
از اين نوع نوشته ها معلوم مي شود كه نوشته هايش در هر زمان عقيده او را در آن مقطع زماني نشان مي دهد به همين دليل قابل اهميت است .
بيشتر نامه ها لحن نصيحت آميز دارد و از نوع نامه هاي عمومي است كه فقط براي يكنفر نوشته نشده است: جوان ها !همت كرده استعداد به خرج دهيد . سرنوشت آينده عالم در زير همت شما مخفي شده است ."( همان ، 28)
نامه هايي كه به شاملو ،شهريار ،توللي و افراد هم شان خود نوشته درباره كارهاي خود آنهاست .
مطالب برخي نامه ها هم مثل نامه هاي عادي است درباره كار و چاپ شعر و مقدمه هايي كه بر اشعارش نوشته اند و گاه گله و شكايت از دوستي مثل جلال كه قبلا از او تعريف كرده و آخر عمر چيز ديگري نوشته است .
لحن شاعرانه
نامه هايش مايه شعرها را دارد همانطور كه در شعر از طبيعت لذت مي برد در نثر هم همينطور است .
"گل سرخ نزديك است. پرنده مي خواند . من هم آواز فراق تو را مي خوانم . وطنم آشيان محبوبم ،روشني چشمم ،فرشته اي را كه دوست داشتم او پر و بالش را گشود و به آسمان رفت ."( همان ،106)
نامه اي كه در شب10 ارديبهشت 1305 براي عاليه نوشته در نيمه اول كاملا شعر است فقط وزن و قافيه ندارد :" قلم در دست من مردد است حواسم مغشوش است چرا در اين حوالي تاريك شب مرا صدا مي زنند ؟از من چه مي خواهند ؟هيچ!انقلاب مرموز قلب ناجور را .
اولين نامه به همسرش عاليه :14 ارديبهشت 1304: "چقدر قشنگ است تبسم هاي تو چقدر گرم است صداي تو وقتي كه ميان دهانت مي غلطد. كسي كه به ياد تبسم ها و صدا و ساير محسنات تو هميشه مفتون است."( همان ،114)
در نامه هايش تشبيه و استعاره و توصيف بسيار به چشم مي خورد اما از نوع ساده بدون پيچيدگي :
"قلب تو حال گل هاي ميچكاجومه را پيدا كرده است . طاقت دست زدن به آن نيست ."( همان ،66)
تو گلي و گلها آشيانه اشك و تبسمند . با اينكه قطره هاي اشكشان روي چهره معصومشان افتاده است همه عمر متبسم هستند تو هم بايد اشك هايت مثل آن شبنم روي گل ها در وسط خنده ها محو شود و از حيث مقدار قياس غير قابل توجه باشد."( همان ،66)
"آتيه مثل اسمان است كه به تيرگي و صافي آن نمي توان اطمينان كرد "( همان ،20)
توصيف فراوان در نوشته ها دارد به ويژه براي شرح شادي يا اندوه و يا هدف خود :
"مكتوب تو رسيد . مثل گلي بود كه در غير موسم خود شكفته باشد . گلي كه مي خواهد در همه فصل ها بخندد اما بادهاي نامساعد و عوارض طبيعت او را پژمرده و نمي گذارند هميشه در طراوت و شكفتن باشد ." (همان ،65)
ظاهرا از عشق دختري سرخورده شده و به عاليه روي آورده است به همين دليل چنين مي نويسد :"براي نقل مكان دادن يك گل سرما زده وحشي براي اينكه به مرور زمان اهلي و درست شود فكر و ملايمت لازم است ."( همان ،114)
عقايد
نامه هاي نيما عقايد مختلف سياسي ،ادبي ،اجتماعي ،فرهنگي وي را بيان مي كند .
در نامه اي به نظام وفا در 1302درباره وضعيت فرهنگ ايران چنين مي نويسد: "جوان ها امروزه قلبشان از قلب پيرهاي ديروز پوسيده تر است و من آنچه مي نويسم بيشتر براي آينده نوشته ام جوان امروزه را اول مدرسه گمراه كرده و بعد از آن كلوپ،كنفرانس،مجمع و امثال اين نوع تاسيسات رياكارانه شهري ."( همان ،77)
همچنين در نامه اي به رسام ارژنگي در سال 1312درباره وضعيت ادبيات آن دوره مي نويسد :"از پشت شيشه كتابخانه ها اين همه اسامي جديد كتاب هاي بي فايده و اغلب مضر را خواندن رنگ به رنگ – جز رنگ هاي زننده كه در تابلوهايتان كار مي كنيد – مصنفين و مورخين را در كوچه و بازار ديدن بدون اينكه به وجود ايشان پي ببرند از مقالات و صحبت هاي آنان وعده اي كه در كليه علوم و فنون وجود اظهار راي مي كنند محظوظ شدن در خيالتان مجسم كنيد كه يك سينماي مجاني است ." (شفيعي كدكني ،62-63 )
نيما آدم مقيدي نيست و اينگونه نيست كه تنها در شعر سنت شكني كند . او سنتها را در هر شكلي كه باشد نمي پسندد تفاوتي نمي كند كه سنت ملي باشد يا مذهبي يا عرفي . چنين است كه جشن هاي ايراني چون نوروز و سيزده به در و .. را در شرايطي كه دلها شاد نباشد، بي ارزش مي داند . درهشتم فروردين 1335 به رفيق حسام زاده نويسنده خورشيد ايران مي نويسد:
"روز عيد يعني روز نشاط و نشاط را قلب انسان تعيين نه تقويم و احكام نجومي . چرا من مثل اين شكوفه نمي خندم ؟ براي اينكه بادهايي كه مي توانند به من روح بدهند بهاري كه بايد مرا بخندانند هنوز خيلي از من دور است ."( يوشيج:1376،127)
13 فروردين 1308 هم راجع به سيزده به در چنين مي گويد:
"ارژنگي عزيزم . امروز سيزدهم است . سيزدهمين روزي كه جمشيد عيد گرفت . مثل اينكه بگويند يازدهمين روزي كه كلاهش كج بود . با اين نوع افكار خود را مسخره و طبيعت را نافذ الحكم ساخته و آدينه را بازيچه قرار داده اند ."( همان ،241)
از نظر او همه چيز بايدهميشه وحشي و طبيعي باشد .
"من چندان مقيد به رسوم و آدابي نيستم بالعكس سعي مي كنم كه مثل حيوانات باشم ."( همان ،246)
او از ازدواج هاي نديده و نشناخته فراري است. از اينكه پدر و مادر برايش تصميم بگيرند، خوشش نمي آيد و ازدواج پرندگان را دوست دارد :"هر وقت زناشويي را در نظر مي گيرم آشيانه ساده و محقري را روي درخت به خاطر مي آورم كه دو پرنده همجنس بدون اينكه به هم استبداد و زورگويي به خرج بدهند روي آن قرار گرفته اند .
پرنده ها چطور همجنسشان را انتخاب مي كنند بدون اينكه پدر و مادر برايشان راي بدهند . به جاي اينكه الفاظ ديگران بين آنها عقد ببندد. قدري خودشان آواز مي خوانند آن وقت محبت و يگانگي در بين آنها اين عقد را محكم مي كند شيريني آنها به شاخه هاي درخت ها چسبيده است .خودشان با هم مي خورند (مسئول خوراك يكديگر نيستند )به جاي آينه و قالي نمايش دادن بساط آشيانه شان را به كمك هم مرتب مي كنند . راستي و درستي دارند . بعد ها بچه هايشان با همان اخلاق آنها بزرگ مي شوند من مي خواهم پرواز كنم . نمي خواهم انسان باشم .( همان ،125-126)
او بر خلاف مردهاي زمانه كه زن را خفيف مي كردند و ارزشي براي او قائل نبودند مردي روشنفكر است كه زنان را در جايگاه واقعي قرار مي دهد و براي دختري كه قرار است همسرش بشود چنين مي نويسد:
"عاليه عزيزم !اغلب بلكه بالعموم با زن طوري معامله مي كنند كه نمي خواهند زنها با آنها آنطور معامله كنند . آنها زن را مثل يك قالي مي خرند آن قالي را با كمال اقتدار و بي قيد زير پايشان مي اندازند پايمكال مي شود و بالاخره بدون تعلق خاطر آنرا به ديگران مي فروشند زن هم همينطور...خدا تمام نعايم زمين را قسمت كرد به مردم، پول، خودخواهي و بي رحمي را داد؛ به شاعر قلب را ... بيا عزيزم تا ابد مرا مقهور بدار براي اينكه انتقام زن را از از جنس مرد كشيده باشي قلب مرا محبوس كن ."( همان ،131)
نيما با آن طبع آتشي كه در مقابل حرف زور سر فرود نمي آورد در مقابل عاطفه و عشق به راحتي تسليم است.
كلمات قصار يا جملات حكمت اميز
در ميآن نامه ها حرف هايي هست كه مي توآند جداي از كل نوشته داراي مفهومي زيبا و ژرف باشد كه در شمار جملات پند آموز و حكمت آميز قرار گيرد :
"سرافرازي ميوه اي است كه خار بسيار دارد كسي به آن دست نمي برد به جز ديوانه و از خود گذشته ."
مرگ و گرسنگي را در مقابل اين همه گرسنگان و شهداي مقدس دوست داشته باش تا زنده و سير بمانيم." (همان ،19)
"روز عيد يعني روز نشاط و نشاط را قلب انسان تعيين نه تقويم و احكام نجومي ."( همان ،127)

منابع
نيما يوشيج،نامه هاي نيما،شراگيم يوشيج،انتشارات نگاه ، 1376
نيما يوشيج، مجموعه كامل اشعار،سيروس طاهباز ، نگاه،1384، چاپ هفتم
جلال آل احمد ، هفت مقاله ،تهران رواق 1357
حسني باقري شريف آباد، مهدي ، بررسي ادبيات سياسي ايران در دوره پهلوي اول ،
مجله علوم سياسي ،پاييز 1384، ش 31
محمد رضا شفيعي كدكني ،ادوار شعر فارسي ،تهران ،توس ،1359


۴ نظر:

farzad گفت...

کودکي که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسيد: مي‌گويند فردا شما مرا به زمين مي‌فرستيد اما من به اين کوچکي بدون هيچ کمکي چگونه مي‌توانم براي زندگي به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از بین تعداد بسياري از فرشتگان من يکي را براي تو در نظر گرفته‌ام او از تو نگهداري خواهد کرد. اما کودک هنوز مطمئن نبود که ميخواهد برود يا نه؟ کودک گفت:
اما اينجا در بهشت من هيچ کاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم واينها براي شادي من کافي هستند. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهي کرد و شاد خواهي بود. کودک ادامه داد: من چطور مي‌توانم بفهمم مردم چه مي‌گويند وقتي زبان آنها نمي‌دانم. خداوند گفت:

فرشته تو زيباترين و شيرين‌ترين واژهايي را ممکن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد که چگونه صحبت کني. کودک با ناراحتي گفت: وقتي مي‌خواهم با شما صحبت کنم؟ اما خدا براي اين سئوال هم پاسخي داشت: فراشته ات دستهايت را در کنار هم قرار خواهد داد وبه تو يادخواهد داد که چگونه دعا کني.
کودک سرش را برگرداند و پرسيد: شنيده‌ام که در زمين انسان‌هاي بدي هم زندگي مي‌کنند. چه کسي از من محافظت خواهد کرد؟ فراشته ات از تو محافظت خواهد کرد حتي اگر به قيمت جانش تمام شود. کودک با نگراني ادامه داد: من هميشه به اين دليل که ديگر نمي‌توانم شما را ببينم ناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد گفت: فرشته‌ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه باز گشت نزد من را خواهد آموخت، گرچه من هميشه در کنار تو خواهم بود.

کودک مي‌دانست که بايد به زودي سفرش را آغاز کند. او به آرامي يک سئوال ديگر از خدا پرسيد: خدايا اگر من بايد همين حالا بروم، نام فرشته ام را به من بگو!؟ خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهميتي ندارد به راحتي مي تواني او را مادر صدا کني ...

سلیمی آنگیل گفت...

سلام. استفاده کردیم. دقیق می‌نویسید...

نام فروغ فرخزاد از لیست شاعران خط خورد!

دوستی آشنا گفت...

سلام...عالیه...!!! نامه های نیما به همسرش را خیلی دوست دارم ...

علی یاری گفت...

عالی بود