۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

دل در تصرف عقل (بررسی کتاب موش و گربه شیخ بهایی)(25اسفند 1388)

 چکیده
شیخ بهایی فیلسوف و عارف مشهور عهد صفوی به عنوان چهره ای ادبی نیز شناخته شده است؛ اما شخصیت ادبی وی در کنار سایر چهره هایش چندان جلوه ای ندارد به ویژه در نوشته های نثر خود توفیقی آنچنانکه باید نیافته است . وی در حوزه ادبیات نیز به نشر آراء و عقاید کللامی و فلسفی و شرعی خود پرداخته و جنبه های ادبی را کمتر مد نظر داشته است .
موش و گربه شیخ بهایی که نوعی ادبی شبیه به مناظره کلیله و دمنه و دارای حکایات متعدد است ،استحکام چندانی ندارد و از نظر ساختاری با آثار دیگر وی قابل قیاس نیست .
 در این حکایت طولانی، موش و گربه که نمایندگان صوفیه و متشرعه اند ، با جدل های لفظی و نقل حکایات و احادیث و روایات ، به نقد یکدیگر نشسته ، هر یک دیگری را محکوم می کنند. جدال این دو بر سر اراء و عقاید این دو فرقه است که این جدال از دشمنی گربه و قصد وی در شکار موش اغاز گشته است . این جدال گر چه گاهی به نفع موش پیش می رود اما پیروز نهایی میدان گربه است همچنانکه در سخن نیز، وی بر موش برتری دارد و حکایات بیشتر و منطقی تری را بر زبان می اورد .
شیخ بهایی به خاطر ارتباط با فرق مختلف ،در مظان اتهام انتساب به متصوفه قرار گرفته بود برخی این شبهه را به خاطر وسعت مشرب وی می دانند . در این مقاله ، علاوه بر اینکه  این حکایت به عنوان اثری داستانی تعلیمی در نظر گرفته شده و عناصر داستانی محدود ان با توجه به آراء و عقایدکلامی  این دو موجود و نحوه سلوک با یکدیگر مورد بررسی قرار گرفته است؛  با توجه به نوع دفاع موش و گربه از صوفیه و متشرعه، به نحوه تعامل شیخ با این دو فرقه و تمایل به هر یک از انها نیز پرداخته می شود  .

کلیدواژه :موش و گربه ، عناصر داستان، حکایت ، تصوف ، تشرع ،کلام
مقدمه
آغاز دوران صفویه با فعال شدن فرَق تصوف و عرفان همراه بود که اعتقاداتی میان تشیع و تسنن داشتند و جامعه را به تشیع نزدیک می کردند . آشفتگی ناشی از نبود خلیفه بعد از سقوط بغداد و سرنگون شدن خلافت تا دویست و پنجاه سال پس از ان ادامه اشت و همین مسأله مردم را متوجه قطب دیگر جهان اسلام یعنی تشیع کرده بود . ایران در دوره صفوی پس از 9 قرن ، استقلال خود را به دست آورد و مطرح شدن تشیع به عنوان مذهب رسمی ، ترویج مذهب شیعه و رونق گرفتن علوم مذهبی از اتفاقاتی بودند که در شکل دهی این استقلال نقش داشتند . درپی این امر صفویه متوجه علمای شیعه جبل عامل لبنان شدند .(طباطبایی لطفی،10) شیخ بهایی یکی از پر آوازه ترین علمای جبل عامل بود که شاه عباس  در جهت پیشبرد اهداف خود درساماندهی اوضاع و شهرت بخشیدن به پایتخت صفوی از وی استقبال کرد .
شیخ بهایی فیلسوف مشهور عهد صفوی، که بزرگترین ریاضی دانان عصر خویش بود، رياست فقهاء و علماء آن عصر را نیز داشت و در عین حال  شاعري با قريحه عالي بود.در دوره‌اي كه علماء و محدثان از يك سو با حكماء و از سوي ديگر با عرفا و متصوفه مناقشات و مشاجرات دائمي داشتند شيخ بهايي در نزد تمام اين طوايف از صوفيه و عرفا گرفته تا فقها و محدثين با چشم توقير و تكريم نگريسته مي‌شد. (زرین کوب، 104) در چنین شرایطی است که شخصی مثل شیخ که به همه علوم زمان خود احاطه دارد و با هر طایفه ای نشست و برخاست، چنانکه سید نعمت الله جزایری اظهار داشته :شیخ بهایی با دسته جات مختلف مردم معاشرت و رفت و امد داشت و با هر فرقه ای مناسب با آیین و رویه انها رفتاری می کرد تا به حدی که برخی از علما اهل سنت وی را از خود می دانستند . (ساعدی خراسانی ،316)
شیخ بهایی در زمانی می زیست که مردم نسبت به هر مطلوبی فوق حد کمال را طالب بودند موافق روح و رسم زمانشان در خصوص عقاید و عادات از قبیل تسنن یا تشیع ، تصوف یا تشرع و نسبت به هر علم و هر عادتی حتی در زیاده شستن دست و یا هیچ نشستن روی و طرفداری از فلان شهر یا جان فشانی در حفظ حدود فلان محله و خلاصه نسبت به جمیع اصول و فروع روحانی و شاخ و برگهای اجتماعی به راه مبالغه و افراط می رفته اند . (دامادی ،16)
شخصیت ادبی شیخ بهایی در کنار سایر چهره هایش چندان جلوه ای ندارد به ویژه در نوشته های نثر خود توفیقی آنچنانکه باید نیافته است . وی در حوزه ادبیات نیز به نشر آراء و عقاید کلامی و فلسفی و شرعی خود پرداخته و جنبه های ادبی را کمتر مد نظر داشته است .
در بين مضامين جالبي كه مخصوصاً در مثنويات غالباً تكرار مي‌شود اظهار نفرت از كساني است كه علم رسمي را وسيله كسب جاه و ثروت مي‌ساخته اند و مي‌كوشيده‌اند تا تفوق خود را در علوم ظاهري، مسندي براي تفوق خويش بر ساير خلق سازند. شيخ بهايي به سبب معاشرت با فقراء متصوفه و اشتغال به بعضي رياضات و مخصوصاً به سبب آنكه در اشعار خويش كه گاه پاره‌اي مضامين صوفيانه آورده است، به تصوف هم منسوب شده است، اما با وجود تمايلات عرفاني محقق است كه با فرقه‌هاي صوفيه، هيچ‌گونه ارتباط و انتساب رسمي ندارد. «گويند كتاب جامع عباسي را از آن نوشت كه از تهمت صوفي بودن رهايي جويد. » جواهري،15)
قصه موش و گربه
قصه طولانی موش و گربه یکی از آثار منثور شیخ است که حاوي اشارات و كنايات چندي است مربوط به اهل محراب و منبر و طعن و طنزهايي به صوفي و حكيم و فقيه . مصنف خواسته است در لباس مناظره موش و گربه، به همان روش عبید از اين طبقات، انتقاد كند و بيشتر حملات خود را متوجه صوفيان ظاهرنما كرده است. و اين كتاب هم مثل ساير آثار منظوم غير مثنوي شيخ بهايي استحكام چنداني ندارد و با دو كتاب كشكول فارسي و عربي او اصلاً قابل قياس نيست.
این داستان حکایتی تمثیلی است . از ویژگی های اساسی تمثیل ،قصه و هدف تعلیمی ان است مانند داستان های کلیله و دمنه و داستان هایی که نویسندگان و عرفا به قصد تعلیم و تفهیم نکات عرفانی می نویسند . درقصه های تمثیلی هدف تعلیم است؛ اما گاهی موضوع تعلیم فرق می کند گاهی اخلاق ، گاهی سیاست ،گاهی عرفان گاهی دین و حتی گاهی فلسفه و به این ترتیب قصه تمثیلی بنا به هدف ان شکل و ساختار خاصی می یابد .
« معمولا به جاي اينكه مطلبي را با جدل و مناقشه و يا با احتجاجات فلسفي و عرفاني و ديني مطرح كنند از اين نحوه گفتار يعني از حكايتي يا حسب حالي و نظير ان مدد مي گرفتند و منظور خود را غير مستقيم در لباس قصه و داستان مي گنجاندند »(مير صادقي،24)
موش وگربه قصه ای طولانی است که مانند قصه های فارسی که هنوز انسجام داستان های امروزی را نداشتند، دارای عناصر داستانی کامل نیست . بلکه مناظره دو نفر را نشان می دهد که هر یک قصد تخریب عقيده دیگری را دارد . نحوه مناظره شبيه كليله و دمنه است كه يكي از دو نفر مي‌گويد اين مسأله شبيه فلان شخص بود كه فلان كار را كرد و ديگري مي‌پرسد چگونه بود آن.این قصه در ردیف ادب تعلیمی قراردارد که مقصودی پشت ان است و مضمون و محتوای ان مورد نظربوده نه نقل قصه و البته بر خلاف برخی از کتب اینچنینی ،مثل کلیله دمنه و کتب برگرفته از ان ، دارای نثری گسیخته و غیر ادیبانه است .
موش و گربه دو موجودي هستند كه در همه جاي دنيا وجود دارند بدين دليل دشمني آنها در نزد همه ملل معروف است موش و گربه موجوداتي خانگي و نزديك به انسان هستند موش غالبا در نزد انسان‌ها موجودي موذي و آزار رسان است كه به مواد غذايي دستبرد مي‌زند و گاه مي‌شود كه با فضله خود ضررهای فراواني به موادغذايي وارد مي‌كند. اما در مقابل گربه، با آنكه گاه‌گاهي دزدي مي‌كند اما از اين جهت كه موش را از بين مي‌برد در ميان مردم محبوب بوده و در خانه‌ها و انبارها نگه‌داري مي‌شده است. از اين جهت مي‌توان گفت در نظر عموم مردم، گربه مفيدتر از موش است. در موش و گربه های منظوم كه تابحال به وجود آمده، ويژگي‌هاي اين دو موجود در نظر آورده شده و با استفاده از اين ويژگي‌ها سعي در نشان دادن خصوصيات مشابه آنها با انسان‌ها شده است.
شیخ بهایی با ابتکاری جالب این دو دشمن را که یکی همیشه ضعیف تر است به جنگ کلامی واداشته است و انها را نماد عقل و دل یا صوفی و متشرع  فرض نموده و بر این اساس عقاید خود را از زبان ان ها بیان کرده است. در واقع شیخ می خواهد با زبانی ساده فرق بین متصوفه و علمای شرع و ضعف ها و نقاط قوت  شخصیت و عقیده  انها را نشان دهد .وی از این منظر به نقد دو طایفه نشسته   ، موش را نماد متصوفه و گربه را نماد متشرعه قرار داده و گفت و گوی این دو فرقه را که لابد از نوع جدل های واقعی فرق در ان روزگار است ضبط نموده است .
این مناظرات که به صورت داستان نقل شده ؛ دارای برخی ویژگی های داستانی هست ، در در این داستان دو شخصیت مشخص وجود دارد که هر یک به نوعی گفت و گو می کنند . البته نمی توان گفت از عناصرداستان به تمام نکات توجه شده بلکه همچون حکایات ایرانی دارای عناصری محدود است . در حکایت معمولا یک ماجرا وجود  دارد . پیرنگ ساده است و در بسیاری موارد ماجرا به صورت گفت و گو بیان می شود .
«در حكايت همه چيز در نهايت وضوح و روشني است ، پيچيدگي و ابهام در حکایت جایی ندارد؛ همچنانكه هیچ چیز به عهده تخیل خواننده واگذار نمی شود. درحکایت ،شخصیت و شخصیت پردازی به معنای داستانی و امروزی ان خبری نیست هر چند استفاده از شخصیت ها منطقی و روالی درست دارد اما روانشناسی شخصیت ها برای نویسنده اصلا مطرح نیست . راوی به دنبال شکل دادن ماجرای لازم و گرفتن نتیجه دلخواه و از قبل اندیشیده خودش است . به همین دلیل فضاسازی و توصیف ریز و دقیق زمان و مکان شخصیت ها در ان هیچ نقش ندارد . »(رهگذر،24)
 طرح این داستان از پیش تعیین شده و شامل گفت و گوی دو موجود است که هیچیک همدیگر را قبول ندارند و در رد سخنان یکدیگر دلیل و برهان می اورند . در این طرح تعلیمی نقطه اوج و فرودی دیده نمی شود . شخصیت پردازی  به صورت نمادین است و انها به جای کسان دیگری نشسته اند . گره داستان تنها در این است که سر انجام موش طعمه گربه می شود یا نه؛ اما گره واقعی پیروزی یا شکست دو عقیده است که در پایان گشوده می شود . در این داستان از نظر ساختار استحکامی وجود ندارد چون منظور اصلی محتوا بوده است . از نظر ساختاری می توان به این ویژگی ها اشاره کرد : 
1- استفاده از واژه‌هاي عربي به وفور دیده می شود چنانکه در این عصر به خاطر رواج تصوف و احاطه کتب دینی و همچنین تسلط شیخ بر زبان عربی طبیعی به نظر می رسد : تمتع، عظيم، مالايطاق
2- داراي نثري سست با دستور زباني غلط است كه گاه به گاه سچعي در آن ديده مي‌شود كه با انواع جناس آميخته است:
«آورده‌اند كه موش پرهوشی سفيد در گوشه‌اي قرار گرفته و از گوشه‌‌اي توشه تمتع كرده، ناگاه گربه‌اي در كلبه او درآمد، موش را دست و پا به هم برآمد»
3- آوردن اخبار و روايات در حين صحبت‌ها بدون مأخذ
« نقلي وارد شده كه در ايام حضرت نبوي شخصي در جايي پنهان شده بود كه شايد در سلام بر آن حضرت سبقت گيرد. مقارن اين حال، جبرئيل آمد و آن حضرت را خبر داد و گفت: حق‌تعالي مي‌فرمايد كه فلان شخص در فلان موضع پنهان است تا در سلام بر تو سبقت گيرد و ما نخواستيم كه مدعاي آن شخص حاصل شود شما بايد به آن شخص در سلام سبقت كني». (جواهري ص 103)
4- نقل حکایات کوتاه برای اثبات عقیده
در این قصه 29 حکایت نقل شده که 23 حکایت از زبان گربه و 6 حکایت از زبان موش نقل می شود .
5- شاهد آوردن اشعار فارسی
گربه در باب صوفيه ميگويد
زاهد كه به خلوتگه اين كعبه مقيم است/              غافل مشو از ميكده آن گفت يتيم است
آنصورت كسوت كه بر آراسته او راست/            شبگرد براقيست كه به هر كه فهيم است
آنجا كه رسد بوي طعامي به دماغش/                گرنار جحيم است چو جنات نعيم است
هو كردن و جنبيدنش از ياد خدا نيست/              جوش سرش از چوبة سرجوش حليم است
در دعوي ابطال چو فرعون زمانست                /در طور مناجات چو موسي كليم است
قصه از طریق دانای کل روایت می شود اما به سبک همان قصه های فارسی قدیم بیشترین عنصر، گفت و گو ست و راوی کمتر خود را دخالت می دهد . تنها در زمانی که بخواهد مکنونات قلبی ان دو را بیان کند متوسل به دانای کل می شود :
«گربه اينها را مي‌شيند و با خود مي‌گفت كه اگر تندي كنم از راه دانش دور است. ترسم كه از دست من بيرون رود. آنگاه پشيماني سودي ندارد. پس چون آنكه او با من در مقام حيله است و مي‌خواهد به چرب‌ زباني از دست من بيرون رود، منهم بدليل و مثال و نظير، او را فريب داده بحيطه تصرف درآورم و اگر رام نگردد و مسير نشود،نه او صوفي و نه من طالب علم، ...حجت بر او تمام كنم و او را بگيرم و اگر ممكن نشود از گفتگوي صوفيانه او را اعلام كرده بدست‌ آوردم. پس گربه اول به خود فروتني و نصايح قرار داد.»( جواهري،117)
اصل قصه در نشان دادن شخصیت این دو موجود و نحوه مکالمه و مبارزه لفظی انها با هم است . موش و گربه به عنوان دو موجودی که تنها اشخاص داستان هستند ، به دو روش معرفی می شوند :
الف- روش مستقیم توسط راوی:
 در این قسمت راوی این دو موجود را انطور که خود فرض نموده معرفی می کند و در واقع پیام داستان را فاش می کند : «موش نفس‌اماره شماست كه به مكر و حيله‌ها مي‌خواهد از دست عقل خلاصي يابد و پيروي شيطان كرده فساد كند بعد از آن به اين تمسخر و ريشخند نمايد و هر زمان به نامي و هر لحظه به نعمتي اختيار از دست عقل بربايد.»
با این توصیف ، به نظر می رسد صوفیه را پیرو هوای نفس دانسته که در عین اینکه داستان نشان می دهد موش صوفی است ، او را نماد هوای نفس می داند که با عقل در تضاد است ..
ب- از طریق گفت و گو:
ب-1- معرفی مستقیم خود
گربه در مقام معرفی خود نقل می کند که مدتها در حجره طلبه ای ساکن بوده و از شرعیات چیزهایی فرا گرفته است موش نیز می گوید:
« اي گربه اگر تو طالب علمي من نيز مدتي در مدرسه بوده‌ام و از مسأله‌ هاي شرعي عاري نيستم و چند سال قبل از اين در بقعه شيخ سعدي عليه‌الرحمه مجاور بودم و صوفي شدم و در تصوف مهارت تمام دارم.»( همان، 111)
ب-2- معرفی غیر مستقیم از طریق بیان عقاید
ايستايي و همساني كه از وي‍ژگي هاي شخصيت هاي قصه است در اين حكايت ديده مي شود موش و گربه هر دو با لحني شبيه به هم صحبت مي كنند و تا آخر بر سر عقايد خود مي مانند .

محتوا
مضمون قصه دعوای عقل و دل یا تصوف و تشرع است .شیخ گاه از اهل شرع سخن می گویدو گاه از عقلا. به هر روی دعوای این دو را با اهل دل یا متصوفه در نظر دارد.
شیخ در اثناء حكايت موش و گربه به ميان مي‌پرد و مي‌گويد:
«اي عزيزان، اين گفتگوي موش و گربه را گمان نبريد كه بيهوده است. موش نفس‌اماره شماست كه به مكر و حيله‌ها مي‌خواهد از دست عقل خلاصي يابد و پيروي شيطان كرده فساد كند بعد از آن به اين تمسخر و ريشخند نمايد و هر زمان به نامي و هر لحظه به نعمتي اختيار از دست عقل بربايد.
اي دوستان به اين طريق، صولت و شوكت موشي را بتصرف خود درآورد ولي عاقبت به نان و یخنی كه از موش شنيد آنچنان ملايم شد و طمع پرده فراموشی بر ديده بصيرتش گذاشت كه فريب‌خورده، موش را از دست بداد.»( همان، 127)
شیخ گربه را نماد عقل گرفته است که در مقابل موش که نفس و دل است فریب می خورد و چندین بار این کشمکش ادامه می یابد تا به پیروزی عقل می انجامد در این صورت می توان متصوفه را پیرو هواهای نفسانی دانست و عالمان عاقل را به آنان برتری داد .
این هر دو یکدیگر را به نقد می نشینند و با هم جدل می کنند . گربه متشرع است و با تمسک به شرع و حدیث و روایت ، موش را موذي دانسته ، قتل او را واجب مي‌شمرد:
« گربه گفت: هم در حديث است که موذي را بايد كشت و نيز ظاهرست كه هيچ مخلوقي عزيزتر و مكرم‌تر از آدم نيست پس هرگاه قتل آدم موزي واجب است، تو كيستي؟ حيات و ممات تو چه چيز است؟
موش مي‌گويد: «تصوف و پرهيزكاري از خصايص اديان و مذاهب است و من آنرا در تو نمي‌بينم. »
شیخ در این کتاب عالم و صوفی را در مقابل هم قرار داده و هر دو را به چالش می کشد و بدی های هر یک رااز زبان دیگری بیان می کند ؛با اینکه هر دو را ناقص و در معرض فریب می داند  سرانجام طلبه دین را بر صوفی ترجیح می دهد و به طور نمادین او را پیروز می گرداند.گر چه بر هر دو نقدی آشکار دارد .
عباراتي چون «مافي جبتي سوي‌الله، سبحاني ما اعظم شأني، انا الحق» از زبان موش در باب صوفيه بيان مي‌شود و همچنین از این فرقه چیزهایی می گوید که به نظر خوب و در منظر دیگران بد شمرده می شود :
«بنده هم از سلسله صوفيانم و آنجماعت در خوردن نعمت‌ الهي تقصير نمي‌كنند گاه هنگام سلوك و چله‌نشيني و گاه از صبح تا شام حليم و كوفته و نان جو و سركه همه را مي‌خورند و باز شب هرجا بضيافت مي‌روند اينقدر هم مي‌خورند كه تا روز ديگر معده ايشان خالي نخواهد ماند.»
موش و گربه با يكديگر به سر مسايل مذهبي جدال مي‌كنند اين جدال از سلام نكردن موش به گربه شروع مي‌شود و گربه براي اثبات ادعاي خود که سلام واجب است و ابتداي به آن ثواب دارد، تمسك به روايت مي‌جويد.
سپس به آيه انما المؤمنون اخوة چنگ مي‌زند اما موش مي‌گويد: «كسي آيه انما‌المؤمنون اخوه جبرا و قهرا نشنيده.»(جواهری  ،104)
مناظره موش و گربه در باب تصوف به درازا مي‌كشد و هر دو حكايت چندي بيان مي‌كنند حكايات موش بنا به پايگاه سست دارد و حكايات گربه از دروغ بودن کرامات اين طايفه مي‌گويد.
عقاید کلامی
در گفت و گوی این دو ، به عقاید کلامی  نیز اشاره می گردد مسائلی چون شفاعت ، کرامت ، حدیث و روایت و...
کرامت
اعتقاد به کرامت در زمان شیخ در بین عوام گسترش فراوانی داشت حتی در مورد خود شیخ بهایی نیز مردم قائل به کرانت بودند و داستان های عجیبی به وی نسبت می دادند که موجب پدید امدن اسطوره ای به نام شیخ بهایی شد . موش هم از نوع همان کسانی است که به کرامت افردی چون شیخ اعتقاد داشتند اما گربه کرامت را از ان پیامبران و ائمه می داند .
موش از كرامات صوفيه چنين مي‌گويد
«از كرامات مشايخ خراسان است در حالتي كه فوت مي‌شوند بعد از چند وقت درخت پسته از مزار ايشان مي‌رويد و مشايخ عراق در چله، گل سرخ بمريدان در زمستان نشان ميدادند و در شب بجاي روغن، آب در چراغ مي‌كردند و احياناً پرواز كرده مي‌پريدند و بعضي هم از درخت خشك ميوه چيده‌اند و همچنين مشايخ تركستان هرچه را آرزوي كرده و خواسته‌اند ممكن شده است.»(همان، 157)
اما گربه این مسایل را قبول ندارد :
«اي موش! از اين نوع كسان به كشف و كرامات اعتقاد دارند كه عقل و درك و شعور ندارند و به گمان خود سعي كرده‌اند و معرفي حاصل نموده‌اند.»(همان، 180 )
اینچنین عقاید مربوط به کرامات دروغین را که مخلوق ذهن عوام است طرد می کند و با عقل ناسازگار می داند .
پس اين‌گونه كشف و كرامات به خرج دادن كمال حماقت و خريت و ناداني خواهد بود. زيرا كه در اين معني شيخ را بر حضرت ابراهيم و محمد مصطفي عليه‌السلام تفضيل داده باشي يا اينكه روايات و احاديث حضرت رسول را تكذيب نموده باشي. (     همان، 229-228 )
اباحه گری
در سخنان موش نوحی اباحه گری یا تمسک به فرقه مرجئه دیده می شود و اعتقاد ارد خداوند همه چیز را می بخشد  :
موش می گوید: در شاهنامه خوانده‌ام كه رستم داستان كلبه ديو سفيد مازندران را پيمانه شراب خود ساخته بود بنده نيز از روي شوخي پوست گردگان را به نقره فام گرفته پيمانه شراب ساخته‌ام. (همان،ص 123)
شفاعت
موش از گربه تقاضا مي‌كند كه اجازه دهد تا به خانه رود و در قيامت او را شفاعت كند او در اينجال گربه را ظالم مي‌خواند و به اين شعر سعدي اشاره مي‌كند:
        شنيدم كه در روز اميد و بيم            بدان را به نيكان ببخشد كريم
گربه براي او احوال روز قيامت را نقل مي‌‌كند كه حضرت محمد و علي و فرزندانش شفاعت مي‌كنند و هر کسی توانای شفاعت ندارد .موش در پاسخ او حكايتي از نگارستان مي‌آورد.كه مردي ظالم، تنها به جهت لطفي كه به كودكي كرده بخشيده شده است. (همان، 156- 155)
عقاید جبری
گربه در باب مسائلی که برای موش پیش امده می گوید : باري حالا اي موش خوب و واضح بدان كه هرچه بر سر تو آمده و مي‌آيد، همه از سبب تكبر و خودسري و ناداني خودت بوده كه بر تو واقع شده والا هرگز آدم شكسته نفس و بردبار ضرر نكرده است و به بلا مبتلا نشده و نمي‌شود و بلكه هميشه سالم خواهد بود. (همان ص 227)
اما موش که گویا معتقد به جبر است همه چیز را ازحکمت الهی می داند :« اينگونه وقايع از تقاضاي حكمت بالغة الهي بوده و كسي را در حكمت الهي راهي نيست.»
و گربه پاسخ می دهد :« الحمدالله معلوم شد كه هميشه دروغگو هستي و بدروغ خود دائماً رسوا مي‌شوي هرگاه مقتضي حكمت‌الهي در اين بوده پس دعاي شيخ را در آن مطلب كاري نيست و او لاف دروغ زده و آن جماعت و اينگونه كسان كه اين قسم چيزي را كرامات دانسته باشند البته بی عقل و نادان و تابع دروغ ‌زن شده باشند.» (همان،ص 227)
پایان ماجرا
موش و گربه براي دريافت صحت و سقم يكديگر به فال حافظ پناه مي‌برند و اشعار موافق رأي گربه مي‌آيد.در آخر حکایت پس از چند بار فریب خوردن گربه از موش که او را به وعده غذا می فریبد، گربه از این مناظرات بیهوده  و صبر بی نتیجه ، حوصله اش سر می رود و در فرصتی مناسب موش را می گیرد و می خورد .
این حکایت تمثیلی نشان می دهد شیخ قصد دارد صوفیه زمان خود را که دارای خصایلی از ان نوع که موش دارد و معتقد است نفی کند و خصال صوفیه واقعی را بیان کند از طرفی عقل را نیز به تنهایی بدون تمسک به شریعت ، ناقص می داند . شیخ عقل را واسطه ای می داند که به کمک ان می توان قدم در راه شریعت و طریقت گذاشت و به حقیقت رسید.با این دیدگاه اگر بخواهیم شیخ را بنا بر ادعای برخی صوفی مشرب بدانیم تصوف وی از نوع دیگری است که تمسک به شرع را به دنبال دارد نه اباحه گری و آنچه که فرق کلامی اینچنینی به آن اعتقاد دارند .در این مناظرات مشخص می شود که شیخ بهایی راستکاری و خالی بودن از غل و غش ، بری بودن  از حماقت و سفاهت ، قیام به شریعت مصطفوی از روی صدق و صفا را از ویژگی های صوفی حقیقی می داند و از قول گربه می گوید :« و بسیاری هم گفته اند صوفی یعنی راستکار و پاکدل و طاهر و پاکیزه اعتقاد و صالح و خالی از غش و مکر و حیله و کید و تزویر و شید و سالوس و حماقت و سفاهت بوده باشد و آنچه از خدا و رسول و علمای شریعت به او رسیده همه را از روی صدق و صفا و راست و درست فهمیده به ان قیام نماید .»
منابع
·         دامادی ،محسن،شیخ بهایی ، دفتر پژوهش های فرهنگی ،چ2- 1383
·         ساعدی خراسانی ،محمد باقر ،روضات الجنات ،کتابفروشی اسلامیه ،1360
·         جواهری ،غلامحسین، کلیات آثار شیخ بهایی،محمودي،چ2، 1363
·         زرین کوب،عبدالحسین، سیری در شعر فارسی،انتشارات نوین،1363
·         ميرصادقي ،جمال ،ادبيات داستاني ،،شفا،1366
·         طباطبایی لطفی ،زکیه سادات ، معمار عشق، روزنامه ایران 3/2/86
·         رهگذر ،رضا، حكايت و مختصات ان ، ،مجله ادبيات داستاني ،ش 40


۴ نظر:

گیله مرد گفت...

کنون نــــــــــوروز می آید هم از راه
دلم خواهد بگویم شـــــــــــعر دلخواه
تو را شادی ببخشم من به لبـــــــخند
نگویم دیگرت حــــــــــرفی و هم پند
تو ای خواننده خوبم به شیـــــــــپور
ندارم من دراینجا سات وهم ســـــور
با ادامه این نوشته به روزم و چشم به راه، ضمن تبریک سال نو و آرزوی شادی امیدوارم سال جدید مملو از سعادت و بهروزی و نیکبختی برای شما باشد.با احترام :آرش

حسین میدری گفت...

درود فراوان،
نوروز باستانی را که از اندک آیین های برجا وامانده ی فر و شکوه ایران بشکوه دیروز و نمایانگر بزرگی آریاییان متمدن است به شما و همه ی ایرانیان و همه ی پارسی زبانان نازنین در سرتاسر جهان شادباش میگویم و آرزومند سالی توامان با سرفرازی، شادکامی، پیروزی و نیک اندیشی برای همگان هستم.و ای کاش عمو نوروز نه فقط در سالنامه ها که در دلها هم سبزه ی شادی میکاشت و عید نوروز را مژده می آورد و داریه و دف و دهلی جاودانه مینواخت..
هر روزتان نوروز...

سيامك قادري گفت...

سلام سركار خانم جاهد

ارسال كامنت روي وبلاگ ، براي من مايه افتخار بود.غرض از عدم در كامنت بنده نبود شعرهاي زيبا و به روز شما بود و گرنه كيست كه نداند وجودي تاثير گذار كه مملو از معرفتي اينچنين است هرگز به عدم فكر نمي كند.
زنده باشيد و فياض

خسروی گفت...

با سلام و درود
مجله«حدیث اندیشه» ویژه نامه شیخ بهایی
http://www.magiran.com/magtoc.asp?mgID=5040&Number=17&Appendix=0
http://www.noormags.com/View/Magazine/ViewArticles.aspx?NumberId=19072
امر بفرمایید ارسال می شود