۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

سفر نامه حاجيه خانم(جهان كتاب - مهر 1388)

سیری درسفرنامه عتبات و حج حاجيه خانم علويه كرماني
به تصحیح رسول جعفریان ، نشر مورخ ، قم، 1386،216صفحه، 1300تومان
مقدمه
اهمیت سفرنامه ها به خاطر نشان دادن چشم اندازی از سرزمین های دیگر و مردمان و فرهنگ و امور اجتماعی انان است .عصر قاجاری یکی از دوران هایی است که سفرنامه های زیادی نوشته شده است .در این دوره معمولا شاه و اطرافیانش و افراد متمول وابسته به دربار به سفر های مختلف رفته ،گاه خاطرات خود را می نوشتند.سفرنامه حج و عتبات هم یکی از این سفرنامه هاست که در این دوره بسیار است و هر کدام از زاویه دیدی متفاوت نوشته شده است  .سفرنامه حاجیه علویه خانم کرمانی یکی از این سفرنامه هاست که گر چه از نظر مذهبی و شرح مراسم حج فقیر است اما از نظر شرح مسیر رفت و امد حجاج و رفتار بیگانگان با انان و مسائل اجتماعی و تاریخی دوره ناصری دارای اهمیت است . این کتاب،همچنین نکات جالبی درباره اوضاع دربار ناصری ارائه می دهد . در این مقاله به معرفی این کتاب و نحوه نقل خاطرات این بانوی دوران ناصری پرداخته شده است .



نام و نسب نویسنده


نويسنده اين سفرنامه كه به اتفاق چند تن از نزديكان خود در سال 1309 هـ.ق به اين سفر رفته، زني سيد و از طبقه اشراف است اما نام او از خلال سفرنامه فهميده نمي‌شود وي همراه فردي به نام وليخان و همسرش با زني ديگر به نام فاطمه و يك كنيز مسافرت مي‌كند. اشرافيت وي در تمام سفرنامه مشخص و از خلال حرف‌هاي خودش فهميده مي‌شود. وي در طول سفر، مهمان افراد مهم است و پيوسته نام اشخاص صاحب نام را بر زبان مي‌آورد. «وي در تهران آشنايان زيادي دارد كه مهمترين آنها حضرت والا حشمت‌السلطنه و غلامحسين‌خان و شماري از كساني است كه روزگاري در كرمان صاحب منصب بوده‌اند». ص 10.


همچنين خبر مرگ فرمانفرما كه در همان ابتداي سفرنامه داده مي‌شود و ابراز ناراحتي او نشان از ارتباط نزديك با این شخص دارد.او پس از بازگشت از سفر نيز ميهمان نصير لشكر مي‌شود.


ارتباط او با دربار ومدت زمان ماندن او در حرمسراي ناصرالدين‌ شاه و رفت و آمد به اندرون شاهي، درجه اعتبار او را در ميان اين طبقه مي‌رساند. وي در بازگشت از سفر روزهاي متمادي با زنان شاه آمد و شد دارد. با ناصرالدين‌ شاه ديدار مي‌كند و از او توجه مي‌بيند. اخباري كه وي از دم و دستگاه شاهي مي‌دهد بسيار قابل توجه و مهم است.


سواد خواندن و نوشتن در آن دوره نيز ، خود نشان از طبقه و مرتبه وي دارد هر چند سواد وي در حد بالايي نيست بطوري كه برخي كلمات را با املاي غلط مي‌نويسد، اما او حسابداري هم مي‌داند و كارهاي حساب و كتاب حضرت والا را انجام مي‌دهد. در جايي از كتاب، از اينكه مجبور است با تجار نامحرم بنشيند و حساب كند اظهار ناراحتي كرده، مي‌گويد:


«تاجرها كه جنس خريديم آمدند حساب كنند. حضرت والا هم مي‌فرمايند من كار ندارم خودت برو بنشين حساب كن. بنده عرض كردم پس مرا بدهيد به آقا غلامعلي، آقا محمد، اسماعيل آقا كه من محرم شوم بروم بنشينم حساب كنيم!».


معلوم است در ميان اين اشخاص اعتباري دارد كه در مدت يكسال و نيم كه در تهران به سر مي‌برد، به او محبت فراوان نموده، از رفتنش جلوگيري مي‌كنند و او خود را شرمنده آنها مي‌داند.


دختر حضرت والا يكي از زنان ناصرالدين‌شاه است كه واسطه رفتن نويسنده، به دربار است. اما نسبت نويسنده با اين افراد معلوم نيست و خود نيز اشاره‌اي به آن ندارد. در خلال سفر، با افراد مهم، و صاحب نام ملاقات دارد در سامرا با ميرزاي شيرازي ديدار مي‌كند و با عيال وي شام صرف مي‌نمايد در كربلا نيز ميهمان يكي از شاهزاده خانم‌هاست از طايفه صفويه و زن ميرزا زكي وزير:


«امروز كه چهارشنبه سيزدهم است در خانه حاجي شاهزاده مهمان هستم از شاهزاده‌هاي شاه سلطان حسين هستند. از طايفه صفويه هستند. زن ميرزا زكي وزير است [و] قوم و خويش‌هاي خانم زن كلانتر هستند به واسطه ايشان مرا هم وعده گرفتند». ص 91


باز به واسطه همين خانم كه زن كلانتر است ميهمان خانه حاجي‌ميرزا علامه، برادرزاده قرة‌العين بابي پسر آقا محمد صالح مي‌شود.


علت نگارش سفرنامه


نويسنده در ابتداي كتاب توضيح مي‌دهد كه به علت دلتنگي از تنهايي، مبادرت به نوشتن خاطرات سفر نموده كه هم كتابچه باشد هم يادگاري از اين سفر:


«خيلي به جهت تنهايي دلتنگ بوديم و مشغولياتي بهتر از اين نديديم كه بعد از رسيدن به منزل‌ها و رفع خستگي نمودن، شرح قضاياي هر منزل و فرسخ‌هاي آنها و دهات و مزارعي كه در راه‌ها ديده مي‌شود، به طور روزنامه بنويسم كه هم كتابچه شود و هم يادگاري در اين صفحه روزگار بماند.». ص 37


نويسنده تصميم دارد نگارش سفرنامه را به وليخان بسپارد زيرا خود را صاحب خط و ربط نمي‌داند اما ولي‌خان تنها چند سطر نوشته باقي را رها مي‌كند و نويسنده خود،كار را ادامه مي‌دهد. با اينكه در اثناء سفر مشكلاتي پيش مي‌آيد كه نوشتن را برايش دشوار مي‌كند و گاه چند روز از نوشتن باز مي‌ماند، اما كار را رها نمي‌كند و هرجا كه ميسر باشد چند سطري مي‌نويسد وي با دقت تاريخ روزها را يادداشت كرد، و منازل را نام مي‌برد. يكي از مشكلاتي كه براي نوشتن او وجود دارد، حضور سركارخان است كه او مقيد است در حضور اين شخص مؤدب و ساكت بنشيند و هيچ‌ كار نكند لذا مادامي كه وي در چادر است چيزي نمي‌نويسد:


«والله اگر فرصت اين دو كلمه نوشتن را دارم در حضور سركار خان بايست هيچ كار نكرده، ساكت و صاحب(صامت؟) نشست، مؤدب، البته رسم بزرگي همين است». ص 80


گرفتاري‌هاي طول سفر و ناملايمات و نگراني‌ها نيز يكي از موانع اوست در ابتداي سفر تكان‌هاي كشتي و بدحالي مسافران از جمله خود نويسنده ، حالي برايش بقاي نمي‌گذارد پس از آن نيز بيماري همسر وليخان و بعد هم مرگش، او را ناراحت و افسرده كرده است؛ اما همين مقدار نوشته هم بسيار با ارزش و حاوي نكات جالبي است.


مسير سفر


برخلاف ساير حجاج، كارواني كه اين نويسنده با آن همراه مي‌شود از مسيري غيرمعمول راهي حج مي‌شود «مسيري كه نويسنده و همراهان وي از آن راه، به حج رفته‌اند، از جهتي متفاوت با ديگران است. آنان از بندرعباس، سوار كشتي شده به بمبئي مي‌روند. اين اقدام كه قدري ظاهرش نامعقول مي‌نمايد، بدان سبب است كه از بندرعباس كشتي‌اي كه مستقيم به جده برود در كار نبوده و آنان را به اجبار به بمبئي رفته‌اند تا همراه حجاج شيعه و سني آن بلاد، با كشتي عازم حج شوند». ص 22


وي پيوسته نارضايتي خود را از اين راه نشان مي‌دهد دوراني كه در كشتي به سر مي‌برد برايش خيلي سخت و طاقت‌فرساست و دعا مي‌كند كه ديگران از اين راه مشرف نشوند:


«خداوند دين واجب را از گردن همه دوستان ادا كند، ولي از راه خشكي نه كشتي كه هيچ چيز براي انسان باقي نمي‌گذارد، نه نماز نه عبادت نه غذاي پاك همه نجس‌ اندر نجس، تا كسي نبيند نمي‌فهمد». ص 49


قبل از سوار شدن بر كشتي نيز، از گراني و سختي مسيري كه آمده است شكايت دارد با اينحال اعتراف مي‌كند كه كشتي آنطوري هم كه ديگران مي‌گفتند بد نيست.


مطالب سفرنامه:


مطالبي كه در اين سفرنامه به نگارش درآمده شامل اتفاقات روي داده در طول سفر، چه در حج و عتبات و چه در مسير و همچنين اقامت نويسنده در تهران است، بيشترين صفحات كتاب مربوط به اقامت در تهران و دربار ناصري است و كمترين صفحات مربوط به حضور در مكه و مدينه و عتبات است. اين مطالب را مي‌توان به اين شكل طبقه‌بندي كرد:


1- رویدادهای بين راه


ابتداي مسير حركت از كرمان آغاز مي‌شود . منزل اول بهرام جرد است در اين منزل خبر فوت فرمانفرما داده مي‌شود كه نويسنده وهمراهان را دچار غصه و اندوه مي‌كند و حال همسر وليخان نيز رو به وخامت مي‌گذارد. ازهمين ابتداي سفرآه و ناله بيماري و مشكلات راه، ورد زبان نويسنده است. اين مسير تا رسيدن به بندرعباس حدود بيست روز طول مي‌كشد .كل مطالب نوشته شده مربوط به همين مسايل است گاهي از اوضاع هوا و چگونگي خورد و خوراكشان نيز يادي مي‌كند و از آنجا كه با كشتي به بمبئي مي‌روند مطالب كمي بهتر شده درباره حال و هواي كشتي و دريا هم چیزهایی می نویسد. يكي از حوادث اين بخش، گم کردن راه و ترس از برخورد با كوه است كه به خير مي‌گذرد.


«گفتند كشتي بايست از ميان دو كوه در مسقط بگذرد. كشتي‌بان و كارگزاران كشتي همه پريشان شدند. دوربين‌ها همه در دست گرفته، در پاي قطب‌نما ايستاده‌اند، نگاه مي‌كنند كه كشتي را برگرداند كه به كوه نخورد». ص 47


در اين قسمت، نوشته‌ها خيلي رك و راست و گاه طنز‌آميز است و برخي جملات نشان از وسواس زنانه وي براي پاكيزگي دارد با اينكه مي‌بيند همه چيز تميز است اما از باطنش شك دارد و همه چيز را نجس مي‌داند.


مطالبي هم درباره قايق‌هاي روي دريا و بارهايي كه مي‌برند نقل مي‌كند و تعجب خود را از سنگيني بار اين قايق‌هاي پاروئي بيان مي‌كند:


«في‌الواقع خيلي تعجب است. دو پارچه چوب مثل كشكول ساخته چند صد من بار توي آن مي‌ريزند. شش هفت نفر هم مي‌نشينند. بعضي‌ها چهار پاروزن دارد، بعضي‌ها دو پاروزن دارد، بعضي‌ها يكي دارد، مي‌زنند، مي‌روند، كه انسان متحير مي‌ماند. (صص 49-48)


در بندر بمبئي كه چند روزي توقف دارند، از جاهاي ديدني آن تعريف مي‌كند بازار و خوراكي‌هاي آن را وصف كرده، روزي هم به تماشاي باغ ملكه انگليس رفته و آنچه عجايب در نظر بوده، توصيف كرده است باز در طول راه در كشتي، از مجاورت با اهالي سني كه كثيف و بدبو هستند و احتمالاً براي گدايي به مكه مي‌روند، اظهار نارضايي مي‌كند:


«همه لخت برهنه، ... پدر سوخته، طهارت نمي‌گيرند، پدرسوخته‌ها بو مي‌دهند كه آدم خفه مي‌شود مختصر كلام، در جهاز ما كه از بمبئي آمديم، قريب ششصد هفتصد نفر متجاوز بوديم. بيست و سه نفر شيعه بوديم. باقي همه سني و غيره بودند» ص 59


حرف هایی از این دست که در طول سفر فراوان گفته می شود نشان از وضعیت اهل تسنن و نظر شیعه نسبت به آنها دارد .


 در بين راه جده تا مكه هم خيلي به او سخت گذشته، كه همه را نقل مي‌كند و هر جا حال و حوصله‌اي دارد از ميوه‌ها و خوراكي‌هاي منازل بين راه هم چيزي مي‌نويسد مانند ساير سفرنامه‌نويسان چندان منازل را وصف نمي‌كند از طول مسير حرفي نمي‌زند و اطلاعي از نظر تاريخ و جغرافيا به دست نمي‌دهد.


مسير ديگر از مدينه به عتبات است كه بازهمان حرف‌هاي تكراري پيشين را دارد و چند جايي هم شرح سنگلاخ و بدي راه را مي‌دهد. در بازگشت از عتبات بسوي ايران تفاوتي كوچك در نوشتن او پديد مي‌آيد. از طرفي به واسطه دور شدن از حضور ولي‌خان راحت‌تر مي‌نويسد و از طرفي گرفتار فاطمه است كه او را خشمگين كرده و پيوسته از دست او ناله مي‌كند.فاطمه گویا زن دیگر خان بوده که رهایش کرده و بارش را بر دوش نویسنده انداخته است . آخرين قسمت سفر كه حركت از تهران به طرف كرمان است تقريباً هر روز، چند خطي نوشته و باز هم برجسته‌ترين قسمت نوشته‌هايش گله از دست نوكر و كجاوه‌كش و قاطرچي است. به طور كلي مي‌توان گفت اين سفرنامه، از نظر گزارش منازل بين راه و شهرها و دهات، فقير است.


بسیاری مطالب بین راه مربوط به احساسات نویسنده و نگرانی های اوست او چنانکه گفته شد، از همان آغاز سفر، يكسره ناله مي‌کند. هربار براي مسأله‌اي. از ابتدا از شنيدن خبر مرگ فرمانفرما و بعد از آن بيماري همسر وليخان و بدي راه و گراني و مشكلات بي‌آبي و خلاصه هرچه كه پيش آيد براي او بدبختي است. وي همواره از اينكه بي‌اختيار به سفر آمده ناراحت است و خود را آزاد نمي‌داند و آرزو مي‌كند يكبار ديگر به اختيار خود به سفر برود. در بين راه مكه به مدينه، خانم فوت مي‌كند كه نعش او را غسل داده كفن مي‌كنند و در پوست شتر مي‌پيچند و حمل مي‌كنند. در اين مسير به نويسنده سخت مي‌گذرد هم از بابت مرگ همسفرش و هم از بابت بدي هوا كه موجب سرماخوردگي‌اش شده است. از طرفي از اينكه با خان هم كجاوه است ناراحت است و نمي‌تواند اظهار كند كه مبادا به خان بربخورد:


«از تكان شتر نه دل دارم نه پهلو، نه سر و نه كله، ماشاءالله حاجي‌خان از اين چيزها پروا ندارند. به خصوص به حكام [عکام] مي‌گويد شتر را بدوان كه كجاوه من بايست جلو حاج باشد ديگر نمي‌داند كه جلو برايش چيزي نگذاشته‌اند. مي‌خواهم براي خودم شتري بگيرم كه هم كجاوه حاجي‌خان نباشم مي‌ترسم اسباب رنجش شود».( ص 73)


در اين ميان به حال حجاجي كه دل و دماغي دارند و با هم بگو بخند و صحبت مي‌كنند حسرت مي‌خورد و از اينكه خودشان گوشه چادر نشسته‌اند و هيچ كار نمي‌كنند ناراحت است گويا چون جنازه همراه دارند روضه‌خواني هم نمي‌توانند بكنند و اين بيشتر مايه افسوس اوست.


وسواس هاي وي از نجسي پاكي نيز بيان زنانه او را نشان مي‌دهد هم از كثيفي شكوه دارد هم از نجسي، چرا كه آب روان نيز در طول سفر مهيا نيست و او را معذب مي‌نمايد.


پس از زيارت عتبات، سركار خان به دليل نامعلوم راه خود را جدا مي‌كند و نويسنده با فاطمه كه گويا زن ديگر خان بوده و آبستن است به راه خود مي‌روند. با اين حال وي از اينكه از خان جدا شده خوشنود است و خود را آزاد مي‌داند:


«از كرمان تا جبل كه نه من جايي را ديدم و نه گردش كردم. از روزي كه از خدمت خان مرخص شدم، الحمدالله همه چيز و همه‌جاها را ديدم و خوردم» ص 93.


پس از جدايي از خان، مشكل بزرگ او فاطمه است و تنبلي و بي‌فكري او كه نويسنده را عصباني كرده كه خود را سرزنش مي‌كند كه چرا براي او دل سوزانده است:


«موش به سوراخ نمي‌رفت جاروب هم به دم او بستند حالا آمدم ثواب كنم كسي نيست كه به من بگويد زنيكه! به تو چه وليخان او را بيرون كرده به تو چه كه او را بياوري. باز محض رضاي خدا مي‌كنم ولي ابداً دست به آب سرد و گرم نمي‌زند». ص 97-96.



2- مكه و مدينه و عتبات


كل صفحاتي كه به مكه و مدينه مراسم حج اختصاص داده، ده صفجه بيشتر نيست كه در بيشتر اين صفحات هم مهمترين حرف‌ها، همان است كه در بين راه به آن پرداخته است، بيماري همسر وليخان، مرگ وي، رفتار عرب‌ها، بدي راه‌ها و آب و هوا و پريشاني خيال و ناراحتي و ضعف در تمام صفحات ديده مي‌شود. نويسنده از روز بيست و نهم ذيقعهده از جده به قصد مكه حركت مي‌كند و روز يست و ششم ذيحجه از مکه خارج مي‌شود اين مدت طولاني، تنها شش صفحه از كتاب را به خود اختصاص داده است و حاوي نكات مهمي نيست. درباره مراسم حج چندان توضيحي نداده تنها نام برخي اعمال را آورده است. در راه جده به مكه و راه رفتن به قرن‌المنازل، تمام راه آه و ناله و نفرين به عرب پدرسوخته قاطرچي است كه از راهي آنها را مي‌برد كه همه‌اش كوه لغزنده يا درخت‌هاي پيچ‌دار است:


«گير عرب پدرسوخته افتاده بوديم از شمر بدتر، سوار قاطر باري هي چماق مي‌زد كه اينها بروند. هرچه من التماس مي‌كردم، تقليد مرا بيرون مي‌آورد. مي‌زند قاطر را به خصوص زير درخت‌هاي پيچ‌دار مي‌برد كه تمام بدن مرا پيچ‌ها تكه‌تكه كردند». ص 66


در همين گير و دار او از قاطر مي‌افتد وسرش مي‌شكند. خونين و مالين با لباس‌هاي نجس نيمه‌آب‌زده، مُحرم مي‌شود. بسيار ناراحت است و از غريبي و بي‌كسي خود شكوه مي‌كند. مدام در حال انجام مناسك حج از ضعف قلب و ناراحتي خود بخاطر بيماري همسرخان شكوه دارد. اين طرز نوشتن جاذبه نثر وي را دو چندان كرده و مشخص است كه هرچه در ذهنش گذشته به روي كاغذ آورده و نخواسته تكلفي در نوشته داشته باشد.


 «مشرّف شديم در حرم، طواف كرديم. سعي صفا و مروه را كرديم. باز مشرّف شده، حج نسا را به جا آورده، آمديم منزل، افتادم. با حالت خراب و ضعف قلب. عصري باز سوار شده رفتيم در مني. بنده كه از ضعف نمي‌فهمم كجا مي‌روم چه مي‌كنم». ص 69


اطلاع رسانی او در مورد اعمال حج در همين حد است نه از حجاج ديگر و نه از نوع رفتار آنان حرفي مي‌زند، نه احساس خود را از انجام اعمال بيان مي‌كند. به هيچ‌وجه از مسجدالحرام و كعبه و مكان‌هايي كه ديده، توصيفي ارائه نمي‌دهد. گويا اصلاً در قيد هيچ چيز نيست. فقط بالاجبار اعمال واجب را انجام مي‌دهد و ديگر هيچ.


وي كه در نوشتن تمام احساسات خود را بروز مي‌دهد تمام دلهره‌ها و نگراني‌ها را بدون پرده‌پوشي بر صفحه كاغذ جاري مي‌كند. دلهره‌ها و نگراني‌هايش را با لحن جالبي بيان مي‌كند. هنگاميكه دچار سختي‌هايي در بين راه مي‌شود حال خود را نمي‌فهمد اعمال حج را با عجله و بي‌دقت مي‌گذراند.


«والله اگر فهميدم كجا آمدم و كجا مي‌روم يا فهميدم چطور طواف كردم. از دو حال بيرون نيست يا اينكه اعمال من به هيچ‌وجه مقبول نيست يا اينكه خيلي خيلي مقبول افتاده، الهي خداوند خودش قبول فرمايد».


از روز هشتم تا پانزدهم محرم در مدينه به سر مي‌برد . مطالب مربوط به مدينه از دو صفحه هم كمتر است. در اين صفحات از حرم‌هايي كه زيارت كرده نام مي‌برد. به هيچ‌وجه از گنبد و بارگاه و كوچكي و بزرگي آنها يادي نمي‌كند. تنها حالات معنوي خود را در جملاتي كوتاه بدون حاشيه بيان مي‌كند. مانند بيشتر سفرنامه‌نويسان حج، درباره عيد گرفتن روز جمعه از طرف اهل تسنن كه در روز عاشورا واقع شده، ناراحت است و نفرين مي‌كند:


«شب يازدهم عاشورا حضرات مدينه بناي آتش‌بازي را گذاردند. توپ، تفنگ، شيپور، بالابان، مزغان مي‌زدند. يادم آمد شب يازدهم،عيال سيدالشهداء (ع) در كربلا چه كردند. نمي‌دانم چه حالت به من دست داد اين صداها كه شنيدم مي‌خواستم خود را بكشم». ص 74


در كربلا نيز تنها حرفي كه از حرم حضرت سيدالشهدا و حضرت عباس مي‌زند اين است:«امروز روز شنبه نهم است صبحي مشرف شديم حرم‌مطهر حضرت سيدالشهداء (ع) و حرم حضرت عباس (ع)» ص 90


و دو روز بعد هم:« مشرف شدم به حرم مطهر، از آنجا به خيمه‌گاه و حجله‌گاه حضرت قاسم» ص 91-90


گاه در ميان سطور اشاره‌اي مي‌كند كه روزي دوبار حرم مشرف شده و يكبار از پسر ديوانه‌اي ياد مي‌كند كه براي شفا، او را به ضريح حضرت عباس بسته‌اند. موقع خروج از كربلا نيز احساس خود را چنين بيان مي‌كند:


«امروز كه شنبه بيست و سوم است با چشم گريان و دل بريان از كربلا بيرون آمديم روانه كاظمين (ع) شديم» ص 93


در باقي صفحات مربوط به عتبات هم از زيبايي‌هاي مسير تعريف مي‌كند و مزارع و ميوه‌ها را وصف مي‌نمايد هنگامي که به زيارت حر مي رود جاده آنرا سبز و خرم مي‌بيند و توضيح مي‌دهد كه قبلاً اين راه بيابان بوده ولي حالا «از دم دروازه تا حرّ دو طرف نهر آب فرات باغستان شده» ص 93


از ميوه‌ها و ماهي هاي خوب آن نيز تعريف كرده، از اينكه به واسطه جدا شدن از وليخان، آزاد است و همه چيز مي‌بيند و مي‌خورد اظهار خوشحالي نموده است.


در سامرا هم تنها ذكري از مزار ائمه نهم و يازدهم نموده و اينكه نرجس‌خاتون مادر امام زمان و حكيمه خاتون دختر امام محمدتقي را زيارت كرده است باقي ديگر همان حواشي است در باب منزل و خورد و خوراك. در وصف سامرا مي‌نويسد:


«در سامره همه چيز هست ولي دكان بازار كمي دارد. از قرار ظاهره سامره ابداً آبادي نداشته الان بيست سال است جناب ميرزا (ميرزاي شيرازي) منزل كردند آبادي شده، شهري حصاري پيدا كرده، خانه‌ها ساخته‌اند ولي همه مثل كاروانسرا طوري زوارنشين، خربزه خوبي هم دارد.» ص 96


در سامره با ميرزاي شيرازي هم ديدار کرده، با عيال او شام صرف مي‌كند.


همچنين در كربلا به طور سربسته از عيدي ياد مي‌كند كه عرب‌ها داشته‌اند و همچنين از کوری كه حضرت عباس شفايش داده‌اند.


درباره مكان‌هاي زيارتي عتبات هم اطلاعاتي نمي‌دهد تنها مي‌گويد :«به حرم مشرف شديم» گاهي از دسته‌هاي عزاداري و سينه‌زني يادي مي‌كند. كل صفحاتي كه به عتبات اخصاص داد سيزده صفحه است كه اكثر مربوط به شرح منازلي است كه گرفته‌اند، غذاهايي كه خورده‌اند، بازار و گله و شكايت از راه و شترهاي ديوانۀ جبل. به نجف اشرف که مي‌رسد اول خدا را شكر مي‌كند كه:«الحمدالله كه از گير حمله‌دار و شترهاي ديوانه خلاص شديم» (ص 85). بعد هم خبر آمدن وبا در ايران را مي‌شنود و تمام همت خود را صرف دعا كردن براي رفع وبا مي‌كند. در اين ميان از وليخان شكايت دارد كه به او اجازه هيچ‌كار نمي‌دهد:«به روضات مطهره هم بي‌اذن سر كار حاجي‌خان مي‌رفتم والا راضي نبودند من به زيارت بروم»( ص 86).


4- اقامت در تهران و دربار ناصري


نويسنده هنگامي كه به تهران مي‌رسد در تهران اقامت مي‌كند و به كرمان نمي‌رود. بيشترين حجم اين كتاب مربوط به اين دوران يكسال و نيمه است. حدود 87 صفحه يعني نزديك به نيمي از سفرنامه به اين بخش اختصاص دارد فضاي حاكم بر اين بخش از سفرنامه، شادي و سرور است.


اين قسمت از سفرنامه شامل شرح ميهماني هايي است كه نويسنده رفته و رجالي كه از او دعوت كرده‌اند و همچنين، اوضاع دربار ناصرالدين‌شاه، عروسي‌ها، تعزيه‌ها، عزاها، رفتار شاه‌ با زن‌ها، زن‌ها و دخترهاي شاه، مشغوليات درباريان.


در واقع مي‌توان اين بخش را مهمترين قسمت این سفرنامه دانست چون در هيچ قسمت ديگري به اين شكل توضيح و تشريح ندارد. بيشترين مطالب اين بخش هم مربوط به عقد و عروسي ورسومات آن است. نويسنده در اين مدت كارهاي عقد و عروسي دخترهاي قوم و خويش و درباريان و حتي دختر ناصرالدين‌شاه را سر و سامان مي‌دهد.به طوري كه خود مي‌گويد او را چنان قبول دارند كه بي او هيچ كار نمي‌كنند. دست او را سبك دانسته براي بريدن پارچه‌ها او را مي‌خواهند، دوخت و دوز رخت و چادر عروسي را او بايد بكند. جهاز عروس را بايد مهيا كند چه آن چيزهايي كه از بازار مي‌خرند و چه اسبابي كه بايد دوخته شود. يكي از اين مراسم ، عروسي تاج‌السلطنه دختر نه ساله ناصرالدين شاه است كه خيلي دقيق و زيبا نقل كرده، در مراسم نامزدي و عقدكنان او، نويسنده حضور دارد و همه كاره است. زنان دربار به او احترام مي‌گذارند حتي آرايش عروس را هم او بر عهده دارد:


«بنده عروس را برداشتم بردم حمام كه خودم سرش را ببافم. به اين معني كه دست مرا شگون كردند» (ص 127.)


در تهران بيشتر اوقات منزل غلامحسين‌خان، پسر ابراهيم‌خان ظهيرالدوله است كه دخترش يكي از زنان ناصرالدين‌شاه است كه به واسطه همين دختر، نويسنده به دربار راه دارد. در طول اقامت وي در تهران رجال معروف عصر مانند حشمت‌الدوله، عزيز‌الدوله و او را دعوت كرده نهايت احترام را به جاي مي‌آورند و مصر به ماندن او در منزل خود هستند. نويسنده گرچه از الطاف ايشان سپاسگزار است اما گاهي هم اظهار ملال كرده و مي‌گويد:


«از وقتي كه من آمدم يك كار خودشان نمي‌كنند، همه را واگذاردند به بنده، يك دقيقه آسودگي ندارم. » ص 167


رسومات عروسی


يكي از كارهاي جالبي كه در آن زمان انجام مي‌دادند دعوتنامه‌هاي جشن و عروسي بوده است كه تمام را بايد با خط خود مي‌نوشتند و براي دوستان و آشنايان فرستادند، از جمله كارهايي كه در اين زمان بر عهده نويسنده گذاشته مي‌شد، همين نوشتن دعوت‌نامه‌هاست:


«حضرت والا فرمودند بنشينيد كاغذ بنويسيد. مردم را وعده بخواهيد شصت هفتاد كاغذ نوشتيم تا عصري گرفتار كاغذ بوديم». (ص 139)


پختن شيريني هم يكي دیگر از كارهايي است كه اين شخص براي عقد و عروسي به عهده دارد.او با شرح كارهايي كه براي بردن عروسي و مراسم عقد انجام مي‌دهند رسوم اجتماعي آن دوره را خيلي خوب تصوير كرده است.


قیمت اجناس


اطلاعاتي كه از بازار و قيمت اجناس مي‌دهد نيز قابل توجه و جالب است او كه مجبور است براي خريد اسباب جهاز چند عروسي كه در مدت اقامت او، نامزد و عقد شده‌اند، به بازارهاي دوري كه او را خسته مي‌كند برود، اقلام خريده شده را با قيمت تمام شده نقل مي‌كند كه از نظر تاريخي اهميت دارد:


«رفتيم دكان يك ارمني ديگر، اسباب ورشو خريديم. مقوه سني [سيني] خريديم جفتي چهل تومان، آئينه خریدیم جفتي چهل تومان، امروز هم به اين طور معطل شديم عصري رفتم اندران» ص 167


از ويژگي‌هاي جالب نثر و زبان نويسنده كاربرد بعضي لغات به غلط است كه يا در لفظ آن موقع معمول بوده يا او نتوانسته درست تلفظ كند چنانكه، اندرون را اندران، ختنه‌سوران را ختنه‌سيران و گلابتون را گلابتان نوشته و چنه به جاي چانه، شباش به جاي شاد باش و  اين غير از اغلاط املايي است كه در سراسر سفرنامه، ديده مي‌شود که البته زياد نيست.


مشغولیات شاه و دربار


از جمله اطلاعاتي كه از دربار ناصري در اين قسمت مي‌بينيم مشغوليات شاه و دربار است. وي ابتدا از ديدن آنهمه زن در دربار ناصري تعجب كرده. حدود هشتاد زن كه همه بزك كرده زرد و سرخ و سبز، همه‌رنگ با چارقد‌ دنبال شاه مي‌افتند. وي ضمن توصيف قصر و خوابگاه شاهي، توضيح مي‌دهد كه: «زن‌ها هم همه توي اين اطاق‌ها پايين و بالا منزل دارند. بعضي‌ها حياط خارج دارند». (ص 119)


همچنين از انيس‌الدوله به عنوان زن مقرب شاه نام مي‌برد كه حتماً بايد موقع غذا خوردن شاه حاضر باشد. به طوري كه نويسنده مي‌گويد، هر شب در دربار بساط سرگرمي هست حالا اين سرگرمي يا مطرب و بازيگر است و يا تعزيه و روضه‌خواني كه همه اسباب سرگرمي شاه براي ديدن زن‌ها و پسند كردن دخترها است. در اين قسمت از سفرنامه، نويسنده بر خلاف زماني كه در سفر مكه و عتبات بود، همه چيز را وصف مي‌كند و هر چيز زيبايي را توضيح مي‌دهد از قبيل جواهرات و تزئينات قصر و حياط و اندازه هر چيزي را به تفصيل بيان مي‌كند چنانكه يك شب چراغان را اينگونه توصيف مي‌كند:


«يك شب هم در نارنجستان چراغان بود. قرق كردند رفتيم چه نارنجستان. يك جايي ساختند عرض شش زرع هفت زرع، وسط اين نهر آبي كه متصل مي‌رود. اول كه داخل مي‌شوي، يك حوض بلوري است كه آب مي‌آيد از سرش مي‌ريزد و در نهر جاري مي‌شود. طولش را چه عرض كنم چقدر است. در ميان اين نهر، هر يك زرع، يك فواره آب مي‌آيد. وسط اينها يك جار گذاشته. دو طرف نهر درخت نارنج، مركبات جوربه‌جور، پر از بار، درخت‌هاي بلند، چراغ‌هاي جوربه‌جور، الوان، با اينها آويزان كردند» ص 121


مراسم تعزيه دربار را هم با وضع جالبي توصيف مي‌كند. بعد از آنكه افراد تعزيه‌چي را با وسايل و شتر و قاطرشان وصف مي‌كند، مي‌گويد چون چند روزي كه در اندرون است خاطراتش را نمي‌نويسد، وقتي مي‌آيد خانه، درست يادش نمي‌ماند كه تفصيل همه چيز را بگويد با اينحال خيلي از مطالب را بيان كرده بويژه احوال ناصرالدين‌شاه و كارهاي او را به خوبي بيان مي‌كند:


«شب يا روز كه شاه تعزيه مي‌نشيند، دو سه دفعه برمي‌خيزد، دوره توي بالاخانه‌هاي زن‌ها مي‌آيد. قدري شوخي مي‌كند. تقليد تعزيه‌ها را بيرون مي‌آورد، باز مي‌رود». ص 131


مراسم عزاداري دربار در دهه‌هاي محرم نيز از جمله مواردي است كه نويسنده در آن حضور دارد. روضه‌خواني در ميان رجال آن زمان و خود دربار رواج دارد كه نويسنده شرح مفصلي از آن ارائه مي‌دهد. از جمله ساختن علم و بيدق و چشم و هم‌چشمي براي بهتر بودن از ديگري و همچنين توضيح مي‌دهد كه هر دهه‌اي يكي از زنان شاه روضه مي‌گيرد.


«امروز كه دوشنبه سوم ماه است. هر كس بچه دارد، علمي نذر دارد، امروز همه مشغول علم درست كردن هستند. ما هم مشغول علم عضدالسلطنه هستيم سعي مي‌كنيم كه مال ما بهتر شود». (ص 151)





هیچ نظری موجود نیست: