۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

بنونی و رزا( نگره 6 تابستان 89)

بررسی آثار کنوت هامسون
 با تکیه بر دو رمان بنونی و رزا
                                      خلاصه دو رمان
بنوني مردي تنها است كه وظيفه رساندن نامه هاي دو طرف كوهستان را هم بر عهده گرفته و از اين بابت سه ماه يكبار حقوقي دريافت مي كند به همين دليل نزد اهالي داراي احترام خاصي است . روزي تصادفا هنگاميكه قصد بردن نامه ها را دارد در ميان جنگل با رزا دختر كشيش مواجه مي شود و رزا با كمال ميل پيشنهاد همراهي او را مي دهد . در ميان راه به خاطر بارندگي مجبور مي شوند داخل غاري توقف كنند . پس از خروج از غار مردي كه گيلبرت نام دارد آنها را مي بيند و به تمام اهالي اين خبر را مي رساند كه بنوني و رزا را داخل غاري در جنگل ديده است . بنوني از اين بابت احساس غرور مي كند و به خود اجازه مي دهد از رزا خواستگاري كند
اما كشيش به خاطر حرف هايي كه بنوني به دروغ راجع به ارتباطش با رزا گفته او را مواخذه مي كند . مك كه ارباب منطقه و پدر تعميدي رزاست ، به خاطر به دست آوردن پول ناچيز بنوني وعده رزا را به او مي دهد و به او پيشنهاد شراكت مي كند .
با اين كار وضع بنوني رو به راه شده دوباره مورد احترام اهالي قرار گرفته و توجه رزا را به خود جلب مي كند و رزا ظاهرا به ازدواج با او رضايت مي دهد . از طرفي او از كودكي با پسر خزانه دار كليسا آشناست و هنگاميكه او پس از اتمام تحصيلات خود در رشته حقوق باز مي گردد ، با او ازدواج مي كند . وكيل كه آرنتسن نام دارد مرد بي مسئوليتي است و زندگي رزا خوب پيش نمي رود تا اينكه آرنتسن خانه و زندگي را ترك مي كند و به شهري ديگر مي رود . در اين مدت بنوني با خريد تپه هايي كه در آن رشته هاي نقره وجود دارد و فروش آنها به چند برابر قيمت ثروت زيادي به دست آورده و در فروشگاه مك هم شك شده و در واقع به نوعي ارباب است .
در آغاز كتاب رزا، مرد جواني به اين منطقه آمده نزد بنوني مشغول كار مي شود . دختر مك نيز كه به تازگي بيوه شده نزد پدرش آمده است . بنوني كه به دنبال زني براي اداره خانه اش مي گردد ، با دختر مك گرم گرفته و ظاهرا قصد ازدواج دارد . رزا كه از همسرش بي خبر مانده به اين وضعيت حسادت مي كند و ترجيح مي دهد خودش در خانه بنوني كار كند . مرد غريبه نيز احساساتي عاشقانه نسبت به رزا دارد ولي رزا كه هنوز همسر آرنتسن است توجهي به او نمي كند . مك با خبر دروغي مرگ آرنتسن، رزا را ترغيب به ازدواج با بنوني مي كند . رزا و بنوني صاحب پسري مي شوند و مرد غريبه كه باز هم از رزا توجهي نمي بيند به شهرخود بر مي گردد و پس از گذشت پانزده سال خاطراتش را مي نويسد.
نماي كلي طرح رمان هاي هامسون
طرح كلي رمان هاي هامسون نمايانگر پسري است كه در تلاش هاي خود براي رسيدن به خواسته هاي بلند پروازانه اش درگير ماجراهايي عاشقانه مي شود كه پول در آن نقش مهمي دارد .
اين طرح از زندگي نويسنده منشا گرفته است. در تمام رمان هايش مي توان تكه هايي بزرگ از شخصيت و مسير زندگي و مشقات او را ديد. يكي از نكات اساسي كه هميشه در رمان هاي او هست و درونمايه را تحت الشعاع قرار مي دهد ، اهميت پول در سرنوشت انسان هاست. هامسون كه خود دچار فقر بوده، به نقش پول در زندگي واقف است و آنرا عاملي براي خوشبختي مي داند . اين قضيه به طور ملموس در رمان گرسنگي، در دوندگي هاي آهه براي رسيدن به موقعيتي عادي و فرار از گرسنگي هميشگي ديده مي شود. آهه كه بخش بزرگي از خود هامسون است، نويسنده اي ناموفق است كه همچون خود هامسون براي فرار از فقر دست به هر كاري مي زند و موفق نمي شود . يوهانس شخصيت رمان ويكتوريا نيز شباهت هايي به آهه دارد او هم كتاب مي نويسد و از خانه و زندگي اش دور است.
"زير ستاره پاييزي" و "ولگردي آهسته مي خواند" نيز ياداور مرحله اي از زندگي اوست كه به كار در مزرعه و شاگردي و معلمي و حرفه هاي گوناگون پرداخته است . (مقدمه ويكتوريا،ص8)
در هر يك از رمان ها همان شخصيت پيشين به نحوي ديگر بروز مي كند و گامي به جلو بر مي دارد. شخصيت بنوني ،نسبت به آهه خيلي پيشرفت كرده و از ساير شخصيت هاي هامسون موفق تر است گويي او تمام تجربيات گذشتگان را پشت سر دارد و البته شانس هم با او يار است كه هم به پول مي رسد و هم به معشوق . رمان ها سيري تكاملي دارند و مسير زندگي نويسنده را به خوبي نشان مي دهند .
 در ساختار مكاني داستان ها تغييري پيدا نمي شود. مكان هاي داستان اغلب نزديك جنگل و شهرهاي ساحلي است كه نشانگر محيط زندگي نويسنده است در شمال نروژ:"آن خطه در دوران كودكي هامسون دياري اعجاب انگيز با ماهيگيري هاي بزرگ و بازارهاي برجسته از لحاظ رنگ و رو بود ."( همان، ص7) در كتاب هاي بنوني و رزا شغل اهالي ماهيگيري است خود بنوني هم به همراه مك به اين كار اشتغال دارد.
نشانه هاي جامعه فئودالي را نيز به سادگي مي توان در اين داستان ها يافت . توصيفي كه در بنوني و رزا ، از مك ، ارباب ثروتمند و مقتدر سيري لوند مي دهد نمايانگر اربابان نظامي است  كه نويسنده شاهد آن بوده است :
"جامعه از بسياري جهات واپس گرا بود و تقريبا مي توانست فئودالي توصيف شود . مالكان ثروتمند و بازرگانان اختيار ديار را در دست داشتند."( همان)
در چنين جامعه اي پول حرف اول را مي زند و شخصي مانند بنوني در كتاب رزا چنين وجهه اي دارد : "چون در همه چيز شريك بود و ثروتمند هم بود بي آنكه در بزند داخل دفتر رفت و قطعا هيچكس جز او چنين كاري نمي كرد ."( رزا، 18)
بنوني تنها شخصيتي است از ميان رمان هاي هامسون كه توانسته به اين موقعيت برسد :
"مسئولان پيشخوان در حضور او فقط جرات مي كردند به اختصار به صداي خيلي آهسته با هم حرف بزنند زيرا او خيلي ثروتمند بود از اين گذشته اربابشان هم بود ."( رزا، 19)
هامسون كه در كودكي از پدر و مادر جدا شده و به كارهاي سخت پرداخته روابط صميمانه اي با خانواده ندارد به همين دليل نقش خانواده در داستان ها كمرنگ است . شخصيت اول داستان معمولا پدر و مادري ندارد و يا از آنها دور است . پدر و مادر ها نقش پررنگي ندارند و در حاشيه قرار مي گيرند .
طرح مبتني بر تصادف
گر چه شخصيت هاي اين رمان ها آدم هايي بلند پرواز و ترقي خواه هستند و براي رسيدن به اهداف خود تلاش مي كنند اما تصادف نيز نقش مهمي در زندگيشان دارد . در طرح برخي از اين رمان ها تصادف نقش مهمي دارد . پيدا شدن ناگهاني ناگل در شهري ساحلي در رمان "رازها" ، آشنايي يوهانش با كامليا از طريق نجات وي در "ويكتوريا" ، تصادفاتي است كه در روند داستان تاثير مي گذارد. اين تصادفات در بنوني و رزا نمود بيشتري دارد . در اينجا گويي بيشتر پيشامدها به طرز عجيبي به نفع بنوني است  .
بنوني همان قهرمان داستان هاي پيشين است كه مي خواست خود را از طبقه اش خارج كند و با دختري از طبقه ديگر ازدواج كند. اما او بر خلاف قهرمانان پيشين خوش شانس است و دست تصادف با او ياري مي كند .
قصه اين عشق از ديدار تصادفي بنوني و رزا آغاز مي شود. همراهي اين دو به سادگي صورت مي گيرد آنها از كودكي همديگر را مي شناسند . ديدار اتفاقي آنها و همراه شدن براي گذشتن از جنگل مساله مهمي نيست اما بارش باران و رفتن آنها به داخل غار و سپس مواجه شدن با مردي خبرچين به نام گيلبرت است كه ماجراهاي بعدي را پيش مي آورد . گيلبرت لاپون مردي است كه هميشه پيدا شدنش درد سري درست مي كند . هم اوست كه فكر خواستگاري از رزا را غير مستقيم به سر بنوني مي اندازد .
اين مرد به خاطر شغلي كه دارد مدام در جنگل در حال رفت و آمد است و نقش كليدي در داستان دارد و هميشه سر بزنگاه پيدايش مي شود و خبرچيني مي كند:"گيلبرت لاپون تا ساحل رفت كه خبر را در ناحيه پخش كند و حتي دورتر از آن تا فروشگاه سيري لوند ."( بنوني، 15) از آن پس مردم در اين باره حرف مي زنند و موجب غرور كاذب بنوني مي شوند .
همچنين زماني كه رزا نامزد بنوني است ،  گيلبرت لاپون او را با آرنتسن در جنگل مي بيند و به همه خبر مي دهد و شايعاتي راه مي افتد . او در اين مورد مي گويد :"خوب در اين صورت از بنوني و رزا دختر كشيش آبي گرم نمي شود ."( بنوني، 116) بيشتر اوقات ، ديدن ناگهاني اين مرد موجب تغييري در وضعيت شخصيت ها مي شود.
بنوني معمولا شانس مي آورد  و به هر كار دست مي زند موفق مي شود . تپه هايي حاوي رگه هاي نقره و سرب به او پيشنهاد مي شود كه براي خشك كردن ماهي از آنها استفاده مي كند اين تپه ها را كه نگهبان فانوس دريايي به او شناسانده  ،صد ريكسدال خريده و مدتي بعد چهل هزار ريكسدال مي فروشد . همه اين تصادفات براي اين پيش مي آيد كه نويسنده تاثير پول را در سرنوشت بنوني نشان دهد اما در اين ميان نمي توان درايت و سياست بنوني را هم ناديده گرفت .
شخصيت پردازي
شخصيت هاي هامسون تكه اي از وجود خود او هستند . در همه داستان هاي هامسون جواني ديده مي شود كه به دنبال عشق و پول است . آهه با وجود تمام دربه دري ها عاشق است و تمام تلاشش را مي كند اما حتي خودش را هم نمي تواند سير كند و سرانجام تسليم سرنوشت مي شود . يوهانس قهرمان ويكتوريا آرزو دارد شغلي داشته باشد كه ديگران را تحت تاثير قرار دهد او پسر آسيابان است اما در پي جلب توجه دختر قصر نشين است. معشوقه ها هميشه دختران متشخص و از بهترين خانواده ها هستند و پاي رقيبي نيز در ميان است  .
در كتاب هاي بنوني و رزا تعدد شخصيت ها بيشتر است با اينحال هنوز همان سه شخصيت محوري برجسته اند . نوع شخصيت پردازي هامسون ساده و بي هيچ تكلفي است او با نشان دادن ظاهر شخصيت ها و كاربرد طنزي ظريف آنها را نمايش مي دهد و با اعمال خودشان معرفي شان مي كند .
شخصيت هاي مهم تاثير گذار اين دو داستان چند نفر بيشترنيستند : بنوني ،رزا،آرنتسن،مك،نگهبان فانوس دريايي،گيلبرت لاپون.
رزا فرزند كشيش و دختر خوانده ثروتمند ترين مالك محل است و تحصيلكرده و هنرمند . او تودار و مغرور و زرنگ و بي باك است.
رزا شخصيت منفعلي هم دارد و زني سنتي است. چندان در امور دخالت نمي كند و به كارهاي خانگي بيشتر علاقه دارد . بنوني درباره رزا مي گويد :"همسرم به هيچ چيز نمي پردازد . از چيزهاي مختلف به شدت مي ترسد . در اين صورت من هستم كه بايد در هر مورد تصميم بگيرم ."(رزا،157)
گرچه شخصيت او متاثر از جامعه اي است كه در آن رشد كرده و تنها به پول فكر مي كند و به راحتي مي تواند از آدم ها دل بكند و نامزد ديگري شود اما زني وفادار است كه پس از ازدواج ، به ديگري فكر نمي كند و در برابر اظهار عشق راوي "رزا"مي گويد:"من هفت سال از شما بزرگترم و شوهر هم دارم . از آنهايي كه خاطر خواه مي شوند نيستم و اگر هم بودم ترجيح مي دادم بسوزم و آنرا نشان ندهم ."(رزا،125)
اين وجه شخصيت رزا در مقابل زنان خيانتكاري قرار دارد كه در خانه مك كار مي كنند .
 بنوني هم چنانكه راوي وصف مي كند مردي خوش هيكل و مقتدر است :"جوان سرحال ،بلند بالا و قوي هيكلي بود كه از هيچ مانعي باك نداشت. "( بنوني، 12) بنوني ظاهري جذاب دارد و بسيار دست و دلباز است :"با چكمه ها و دو كت روي هم پوشيده اش قامتي زيبا و بلند داشت ."( بنوني، 218) موقعيت رزا و بنوني شباهت هايي با داگني كيه لاند و ناگل "رازها" دارد. از جمله اينكه پدر هر دو دختر كشيش است و نامزدشان از آنها دور است . غرور كاذب بنوني و داستان هاي دروغيني كه درباره رابطه اش با رزا نقل مي كند تا نزد ديگران وجهه اي كسب كند نيزاز نوع همان كارهايي است كه ناگل "رازها" در آن شهر ساحلي انجام مي داد. از منظري ديگر، سالروز تولد داگني  و تاريخ ازدواج رزا و آرنتسن روز دوازدهم ژوئن است كه به نظر مي آيد در نظر نويسنده روز خاصي است . با اين وجود، اين دو جفت شخصيت كاملا با هم متفاوتند و شباهت ديگري بين آنها نمي توان يافت ويژه اينكه شخصيت بنوني خيلي برتر از ناگل است .
بنوني از ابتدا به خاطر حقوقي كه سه ماه يكبار مي گيرد داراي وضع بهتري نسبت به سايرين است و مهمتر از همه اينكه بنوني اهل ريسك است و اعتقاد دارد : "انسان اگر براي اينكه بزرگ باشد به دنيا نيامده باشد هميشه بنوني باقي مي ماند ."( بنوني، 31) بر خلاف بنوني آرنتسن شخصيت جالبي ندارد  از ابتدا پيداست ازدواج رزا با او دوامي نخواهد داشت :" آرنتسن سرشار از بدجنسي ، بدقول و تنبل بود . زندگي شهري از اين جوان روستايي فردي بينوا ساخته بود ."( بنوني، 97)
آرنتسن شخصيت مقابل بنوني همانند رقباي يوهانس و ناگل ، وجهه خوبي ندارد با اين تفاوت كه در "رازها "خود ناگل چنين خيالي داشت و خود را بيشتر لايق داگني مي دانست اما رقيب يوهانس ، در عمل نشان مي دهد كه حسود و خشن است  ، همچنانكه رقيب بنوني هم  از منظر ديد راويان، وكيلي بي عرضه و مردي بي احساس و احمق است .
 مردم كه براي پول و تحصيلات احترام قائلند، ابتدا به او احترام  مي گذارند اما او به زودي بي عرضگي خود را نشان مي دهد و از چشم مردم مي افتد در حاليكه بنوني مرتب پيشرفت مي كند ."آرنتسن جوان دست هايي بسيار سفيد داشت و يك مو هم بر كله اش نمانده بود و مردم دريافتند كه او تحصيلات عميقي كرده است . به همين جهت احترامي واقعي نسبت به خود بر مي انگيخت ."( بنوني، 95)
مسايل حاشيه اي كه درباره ساير شخصيت هاي كتاب مطرح مي شود يكنواختي ماجرا را از بين مي برد. بيشتر اين مسايل مربوط به خانه مك است . مك به عنوان ثروتمند ترين مرد منطقه ، نمونه هرزگي است كه با خدمتكارانش حتي با زنان متاهل هم ارتباط دارد و از اين بابت احساس نگراني نمي كند چون ارباب منطقه است و آزادي عمل دارد. از همه جالبتر مراسم قاشق دزدي است كه شب هاي كريسمس اتفاق مي افتد، كه بيشتر به طنز مي ماند .
"سر شام نوئل زن هاي سيري لوند قاشق يا چنگالي نقره اي را پيش خودشان مخفي مي كردند و بعد مي بايست به اتاق مك بروند تا آنرا پس بدهند "مك در يافتن قاشق و چنگال ها ماهر بود و امكان داشت كه آنشب شش زن به نوبت در اتاقش باشند ."(رزا، 198)
در "رزا" غير از راوي داستان و دختر مك ،همه شخصيت ها ادامه داستان بنوني هستند . بنوني كه در داستان بنوني ، نامه رسان فقيري بود ، و در انتها با مك شريك شده بود، در اين كتاب، مرد ثروتمندي است اما مك همچنان بر او تسلط دارد.
شخصيت ها در كتاب "رزا" از دريچه ديد مردي غريبه ديده مي شوند . او بر خلاف راوي"بنوني"تعريف خوبي از بنوني كه او را هارت ويگسن مي نامد ندارد :"هارت ويگسن هم كه چيزهاي بيشتري نمي دانست مي توانست خيلي كارها را براي خود مجاز بداند ولي در كسي ايجاد حيرت نكند ."( رزا، 35)راوي عاشق رزاست و طبيعي است كه نسبت به رقيب خود ديدگاه خوبي نداشته باشد .
نگهبان فانوس و گيلبرت ، شخصيت هايي مهم و تاثير گذارند اما حضورشان بسيار محدود است نقش گيلبرت اين است كه جرقه اي بزند و برود تا آتش ، همه جا را بگيرد ، اما نگهبان فانوس دريايي مردي فرهيخته است كه با تمام مردم تفاوت دارد و از جهت بي اعتنايي به ماديات، نقطه مقابل مك نيز محسوب مي شود با اين وجود هر دو آنها در رسيدن بنوني به موقعيت هارت ويگسن نقشي مهم دارند .
مضمون عاشقانه
عشق يكي از مضامين هميشگي رمان های هامسون و موضوع محوري آن است كه گاه با خيانت توام مي شود و گاه فريفته پول است . جز در ويكتوريا و علاقه بي قيد و شرط دو شخصيت اصلي به هم در كتاب هاي ديگر عشق به آن مفهوم قوي ديده نمي شود .
در كتاب "ويكتوريا" نويسنده در لابلاي داستان درباره عشق قلم مي زند و حكايت مي گويد. گر چه مستقيما از عشق ويكتوريا حرفي نمي زند اما ويكتوريا جانش را بر سر اين عشق مي گذارد بدون اينكه شكوه اي داشته باشد .
"در رمان ويكتوريا ليريسم هامسون به نقطه اوج خود مي رسد و تفسيرهايش از جوهر عشق كه از زبان يوهانس شاعر شنيده مي شود به زيبا ترين منظومه هاي اسكانديناوي تعلق دارد "( مقدمه ويكتوريا،ص22)
در ميان بنوني و رزا گر چه ظاهرا قضاياي عاشقانه اي هست اماعشقي به مفهوم واقعي وجود ندارد تنها عشق اين دو كتاب، عشق يكطرفه راوي "رزا" به اوست وگرنه عشق در مفهوم شورانگيز خود كه عاشق براي معشوق هر كاري مي كند در اين داستانها نيست .
مشخص است كه رزا به پول فكر مي كند و بنوني به شخصيت زني كه بايد بگيرد و هيچكدام به عشق نظري ندارند به همين دليل رابطه شان راحت با آمدن پول جوش مي خورد و با رفتنش سست مي شود و بنوني مغرور هيچ اصراري بر تحكيم روابط ندارد . شخصيت بنوني درست مثل يوهانس"ويكتوريا" است ابراز عشق نمي كند و خود را دور نگه مي دارد و اصراري بر ادامه رابطه ندارد .
بنوني كه دلش نمي خواهد با دختري معمولي ازدواج كند به خاطر رزا به حرف مك گوش مي كند و باج مي دهد اما سرنوشت به نفع او رقم مي خورد:"بايد چه كنم . بايد متناسب با ثروتم زن بگيرم يا بايد با يكي از افراد مشابه خودم در گذشته ازدواج كنم و تا حد هيچ بودن غرق شوم "( بنوني، 40)
او تمام اسباب گرانقيمت را براي رزا مي خواسته و پس از ناكامي بزرگترين مشكلش اين است كه اگر دختري معمولي بگيرد ،رزا مي گويد: "همين دختر شايسته  اوست ."( بنوني، 141)
آرنتسن نيز از اينكه رزا مي خواهد با بنوني ازدواج كند حسدوي اش شده و از او مي خواهد كه بنوني را رها كند بدون اينكه در علاقه اش نسبت به رزا ثابت قدم باشد .
رزا خيلي زود تحت تاثير آرنتسن قرار مي گيرد با اينكه دلش براي بنوني و اينكه برايش چيزهايي خريده مي سوزد ولي باز هم تصميم به ازدواج با آرنتسن مي گيرد با اين توجيه كه از اول هم نامزد او بوده و همديگر را مي شناسند ."ما آشناهاي قديمي هستيم . از بچگي مان."( بنوني، 130)با اينكه رزا در پذيرش اين پيشنهاد عذاب وجدان دارد اما وجه مادي قضيه را كه به نظرش نزد آرنتسن است نمي تواند ناديده بگيرد .
آرنتسن بعد از ازدواج اعتراف مي كند كه معتقد است :"عشقي جز آنچه انسان از ديگري مي ربايد وجود ندارد ."( بنوني، 240)
و:"عشق در همان لحظه اي كه قانوني مي شود درست در همان لحظه به صورت عادت در مي ايد . درست در همان لحظه عشق بخار مي شود و به هوا مي رود ."( بنوني، 240)
نويسنده در بيان اين موضوع از زبان آرنتسن، غلبه احمقانه پول بر عشق را نشان مي دهد و مخالفت خود را با آن ابراز مي كند .
اين زوج خيلي زود از هم ملول مي شوند ونگاه هايشان تغيير مي كند:"رزا با نفرتي واقعي به او نگاه مي كرد؛ زيرا نيكولاي روز به روز فربه تر مي شد "( بنوني، 236)
شوهرش هم مدام گوشزد مي كند كه :"هرگز فكر نمي كردم كه تو دختري اينقدر ملال آور باشي."(بنوني، 240)
كتاب بنوني فاقد توصيفات عاشقانه است و تنها در رفتار سه وند نگهبان مي شود عشق را يافت ؛  افكار بنوني راجع به رزا عاشقانه نيست  و جز در مواردي اندك ، ناراحتي او را به خواننده منتقل نمي كند به نظر مي آيد ازدواج تنها راهي است براي داشتن زني در خانه تا به كارهاي خانه برسد اما از نظر بنوني زن بايد در رفاه هم باشد و هر چه لازم دارد در اختيار داشته باشد ؛ اما دركتاب رزا با تغيير راوي و تغيير لحن حرارت عشق و حرفهاي محبت اميز و علاقه آندو به ديدن يكديگر خود را نشان مي دهد بطور كلي زبان رزا احساساتي تر است كه دليلش وجود راوي عاشق است كه عشق را همانگونه كه حس كرده وصف مي كند  در حاليكه راوي بنوني داناي كل بي طرف است .
در هر دو كتاب ، رزا دو عاشق دارد در كتاب اول نامزد هر دو مي شود و سرانجام با يكي ازدواج مي كند اما در كتاب دوم با نامزد قبلي ازدواج مي كند و به عاشق تازه اش اهميت نمي دهد و به شوهرش وفادار است همچنانكه اين وفاداري را در برابر شوهر اول هم داشت .
ديدگاه مذهبي                                                                                                               
كشيش در داستان هاي هامسون معمولا نقش دارد و پدر دختري است كه مورد توجه شخصيت مهم داستان است ، اما هيچوقت نقش مهمي ندارد حتي در حاشيه هم نيست يك موعظه هم از او شنيده نمي شود و مثل اين است كه نيست . اين موارد مي تواند نشان دهنده عقيده مذهبي هامسون مبني بر عدم تاثير گذاري مذهب و رهبران مذهبي بر زندگي  مردم باشد. در اين دو كتاب هم رزا ظاهرا دختر كشيش است اما دختر خوانده شخص ديگري است و پدرش هيچ دخالتي در كارش ندارد و او در كارها با مك مشورت مي كند .
مذهب كه در نظر هامسون جايگاهي ندارد به صورت تكيه گاهي براي افراد مايوس در ميايد . بنوني هنگامي كه از جواب رد رزا دلتنگ مي شود ، اميدش را از دست مي دهد و احساس مي كند ميان مردم جايگاهي ندارد :"در عالم دلتنگي شديدي كه داشت برايش جز مذهب يا مشروب راهي باقي نمي ماند ."( بنوني، 141)
مذهب و مشروب - دو پناهگاه متناقض-  با هم جورمي شوند ديدگاهي كه هامسون دارد نتيجه اش جز اين نيست كه مذهب همانقدر مي تواند مشكلات را حل كند كه مشروب . هرقدر مستي در رفع مشكلات ناتوان است و تنها به فراموشي موقتي كمك مي كند مذهب هم همان اثر را دارد . هامسون بدون اينكه مستقيما وارد اين مباحث شود با ظرافت مذهب را كنار مي گذارد همچنانكه با قرار دادن كشيش بي نقش در آثارش چنين كاري را كرده است .

 ويكتوريا، كنوت هامسون، قاسم صنعوي، نشر گل اذين، 1382
بنوني، كنوت هامسون، قاسم صنعوي، نشر گل اذين، 1388
رزا، كنوت هامسون، قاسم صُنعوي، نشر گل اذين، 1388 

هیچ نظری موجود نیست: