۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

ابعاد فمینیستی رمان تهران مخوف(23بهمن1388)

مشفق کاظمی، تهران مخوف ، ابن سینا،چ5، 1340
چکیده:
 رمان تهران مخوف یکی از رمانهای اجتماعی اوایل قرن حاضر است . در این رمان نویسنده با طرح داستانی عاشقانه ، بسیاری از ناهنجاری های جامعه را نیز در حاشیه به تصویر کشیده است . آنچه بیش از هر چیز در این رمان به نظر می رسد مشکلاتی است که زنان در مواجهه با جامعه مرد سالار به ان دچار شده اند و یکی از مهمترین انها مساله روسپیگری است .  نویسنده با شرح زندگی زنان داستان از زبان خودشان سعی در نشان دادن این ناهنجاری و علل و عوامل ان دارد . در این مقاله با تکیه بر نظریات فمینیستی جلوه های تفکر مرد سالاری و تبعات ان  در این رمان  نشان داده شده است .
کلید واژه: فمینیسم، مرد سالاری ،روسپیگری ،رمان اجتماعی
             مفهوم فمینیسم
واژۀ فمینیسم در فرهنگ آکسفورد به معنی «خصوصیات جنس مؤنث» آورده شده است.در سال 1872 الکساندر دوما نمایشنامه نویس فرانسوی برای اولین بار واژۀ فمینیسم را در مورد نهضت حقوق زنان به کار برد . از اواخر قرن نوزدهم به بعد این واژه به نهضتی اطلاق گردید که هدف اصلی آن تلاش برای دستیابی به حقوق مساوی برای زنان بود.
نظام مرد سالاری ویژگی های زنانه ای چون ملاحت، حجب و حیا،  فرمانبرداری و تواضع و مانند آن را برای زنان تبیین کرده است و فمینیست ها به دنبال تبیین ارزش های دیگری برای زنان هستند.
اغاز توجه به مسایل زنان
تغییرات سیاسی اجتماعی ایران در انقلاب مشروطه و پس از آن، نگرش جامعه را نسبت به برخی مسائل تغییر داد . یکی از این مسائل،زنان و حقوق و آزادی های آنان بود . درجامعه سنتی ایران همچون سایر کشورها زنان جنس دوم و مردان جنس برتر به شمار می آمدند ؛ اما با آگاهی یافتن زنان از موقعیت خود  و آشنایی با غرب و آزادی های آنها  نارضایتی از وضعیت موجود پیدا شد . این نارضایتی در آثار ادبی نویسندگان آن دوره نمود پیدا کرده است . نویسندگانی چون صادق هدایت و صادق چوبک با تأثیر از ادبیات غرب ، به شرح مصائبی پرداختند که زن ایرانی درگیر آن بود . مشفق کاظمی نیز که رمان خود را به عنوان پاورقی به چاپ می رساند ، به شرح برخی از معضلات جامعه پرداخته است .
تهران مخوف مشفق کاظمی،که رمانی اجتماعی محسوب می شود، با شباهتی که به قصه های قدیمی ایرانی دارد کمتر رئالیستی است و آدم های آن یا بد مطلق و یا خوب مطلقند . در این باور آدم های خوب جامعه را اغلب فقرا و ضعیفان تشکیل می دهند و قدرتمندان و  متمولان همواره در فساد و تباهی و در صدد سوء استفاده از دیگرانند . در این جامعه نیز فساد به حد وفور وجود دارد و زنان قربانیان اصلی آن هستند.
تهران مخوف اولین بار در سال 1301 به صورت پاورقی در روزنامه ستاره ایران چاپ شد و پس از آن در سال 1304 به صورت کتاب به چاپ رسید . پس از آن نیز چهار بار دیگر به چاپ رسیده و در سال 1347 انتشارات ارغنون ، در سال 1378 توسط نشر سمیر و در سال 1380توسط مؤسسه فرهنگی الست فردا چاپ شد.
ویژگی رمان های اجتماعی
« در رمان های اجتماعی ، زن به صورت قربانی اجتماع خرافی و عقب افتاده تصویر می شود که ناگزیر به چشم پوشی از عشق خود و تن دادن به ازدواج های ناخواسته و مقهور تحقیرات ناشی از سنت چند همسری و طلاق های یک طرفه است . نویسندگان با توصیف وضعیت دخترانی که فریفتۀ مردان هوسباز مرفه شده اند، نگرانی خود را نسبت به سرنوشت زنان نشان می دهند و به بی عدالتی اجتماعی و رواج بی سوادی و جهل و خرافات در بین آنها اعتراض می کنند. در واقع نویسندگان برای انتقاد از سنت های غیر انسانی و مطرح ساختن نارضایتی خود از جنبه های نامطلوب جامعه ، وضع بد زنان را در خانواده و جامعه مورد توجه قرار می دهند . در این دوره وضع زن به عنوان بهترین شاخص سنت های ارتجاعی و اختناق اجتماعی شناخته می شود. از لحاظ هنری نیز هیچکدام از این نویسندگان جز مشفق کاظمی که آغازگر بود موضوع رمان هایشان را انتخاب نکردند و تحولی را در رمان نویسی ایران باعث نشدند .»(میر عابدینی، 55)
خلاصه داستان تهران مخوف
تهران مخوف سرگذشت عاشقانه دختر و پسری به نام فرخ و مهین است . فرخ که پسر دائی مهین است از نظر مادی و درجه اجتماعی بسیار پایین تر از خانواده عمه خود می باشد به این دلیل پدر و مادر مهین با این وصلت مخالفند و برای مهین پسر یکی از اشراف را که فردی بی بند و بار است در نظر گرفته اند .فرخ و مهین با استفاده از فرصتی با هم فرار می کنند و شبی را در یکی از ییلاقات اطراف تهران می گذرانند اما روز بعد پدر مهین انها را یافته و مهین را به خانه باز می گرداند .در این اثنا فرخ با زنی به نام عفت مواجه می شود که ناخواسته اسیر خانه بدنامی شده و در پی نجات او به طور اتفاقی با نامزد ناخواسته مهین اشنا شده سعی می کند او. را از ازدواج منصرف کند ولی با رفتار بد  او مواجه می شود چندی بعد بساط عروسی مهین با فردی که ذکر شد بر پا می شود اما در جریان عقد ، مهین دچار حمله شده عروسی به هم می خورد پس از این جریان بارداری مهین اشکار شده پدر و مادرش برای پنهان کردن ماجرا او را به نقطه دیگری برده نگه می دارند تا وقت زایمان برسد در طول این ماجرا، فرخ که مورد غضب پدر مهین که از نزدیکان دربار است ، واقع شده تبعید می شود . چند ماه بعد مهین پسری به دنیا می اورد و خود می میرد .
 مسائل اجتماعی
در تصویر کلی مردان و زنان این داستان می توان تمام شخصیت ها را ، تسلیم شرایط جامعه دانست. در این شرایط هیچکس از خود اراده ندارد و هیچ چیز جز پول ، مقام و خوشی های زود گذر ارزش ندارد. پدر مهین به خاطرمقام ، دخترش را فدا می کند.شاهزاده .ک به خاطر پول ف.السلطنه می خواهد دخترش را بگیرد . و پسرش هم در این فکر است که با پول های زنش خوشگذرانی کند . در این میان قربانیان اصلی زنانند .دختران این داستان بدون آشنایی قبلی با خواستگار عقد می شوند حتی پسران هم حق انتخاب ندارند عروس و داماد از طرف خانواده انتخاب می شوند و چه بسا مورد پسند آنها نباشد که کدورت های بعدی و گاه به فساد کشیده شدن زنان را در پی دارد.مردان این داستان عمدتاً در فساد غرقند کسی مثل شوهر عفت که عاشق مقام است و برای رسیدن به آن زنش را وسیله قرار می دهد.
«- انشاءالله مبارک است ولی نفرمودید با کی وصلت خواهید کرد ؟
سیاوش با خنده پاسخ داد:
-     اگر بگویم درست نمی دانم باور نخواهید کرد، چون من خودم هیچ در این کار دخالت نداشته ام. آنقدر که از پدرم شنیده ام دختر ف.السلطنه است و بطوری که آقاجانم می گوید، پدر زنم خیلی متمول و پولداراست و با این ازدواج ثروت ما چند برابر خواهد شد و البته با این ترتیب میدان خوشگذرانی من هم بیشتر وسعت خواهد یافت.»(همان، 317)
در نقد فمینیستی این اثر به مواردی بر می خوریم که جامعۀ آن روز ایران درگیر آن بود:
مرد سالاری
مرد سالاری پدیده ای است که در صورت عدم پذیرش از سوی زنان به شکست منتهی می شود؛ اما در جامعه ای که در تهران مخوف می بینیم زنان با این مسأله کنار آمده اند و جز مهین هیچکس جرأت برخورد با این سنت را ندارد.
در این رمان مردان از قدرت فوق العاده ای برخوردارند . گرچه آنان نیز دستخوش تغییرات و خواست های بالایی  ها قرار دارند اما بر زنان و دختران فرمان می رانند، بدون اینکه عمل آنان زور یا خلاف عرف و شرع شناخته شود .
مهين تا حدي زياد از موقعيت زنان در محيط خويش آگاه است و از آن در رنج است. او مي‌داند كه در جامعه‌اي مرد محور زندگي مي كند و رفتار و تحكم پدر او را بيشتر به بدبختي خويش و زنان همسان خويش آگاه مي كند.
عفت نیز در مقابل شوهرش حق اعتراض ندارد و با اینکه او را به کارهای خلاف وادار می کند باید به حرف او گوش دهد وگرنه دچار عواقب آن خواهد شد:
«شوهرم از اين حالت بهت و سكوت من استفاده كرده نزديك من شده و در دنبالۀ تهديداتش در گوش من گفت:
اگر قدري بيشتر حرف بزنم و در انجام دستور او تأمل كنم همان ساعت منزل يكي از آقايان رفته مرا بعنوان اينكه اطلاع پيدا كرده است با حضرت اشرف رابطۀ نامشروع داشته‌ام طلاق خواهد داد و اين ننگ را از دامان خود دور خواهد كرد. (مشفق کاظمی،89)
عفت در برابر خشونت همسرش فقط مي‌گريد و جز آن كاري نمي تواند بكند. چون خشونت و تهديدات همسرش او را ترسانده است. اين كه عفت از دست همسرش عصباني است مسلم است اما عجز و استيصال بر او چيره شده است. و او اين عصبانيت خود را با گريه نشان مي‌دهد. البته اين بروز هيجان دروني به صورت گريه نمايشگر چگونگي تربيت دختران و پسران است. « براي مثال زنان وقتي عصباني مي‌شوند بيشتر به گريه متوسل مي‌شوند ولي مردان به انواع و اقسام پرخاشگري ها، مخصوصاً جسماني دست مي‌زنند. (خسروی،187)
ملكتاج خانم هم زنی است که از موضع ضعف و ناتواني برخورد مي‌كند. راه حل ها را امتحان نمي‌كند و اندكي فكر نمي‌كند. او راه چاره را دراشك ريختن مي‌بيند .تفكر جامعه مرد سالار استاین است كه مردان در مواقع بحراني منطقي و عقلاني عمل مي‌كنند و زنان احساساتي و عاطفي «البته نبايد از نظر دور داشت كه نقش‌هاي سنتي در زمينه جنسيت مي‌تواند بر قضاوت افراد در زمينه هيجانات تأثیر گذارد.»(همان ، 172)
روسپی گری
در همه جوامعی که اخلاق حاکم نباشد و بنیان خانواده سست و یا از هم پاشیده باشد ، نیازی کاذب به وجود می آید که مردان گریزان از خانواده در جایی دیگر نیاز خود را برآورده کنند . اصل عمدۀ این ناهنجاری ، نابسامانی خانواده و بی اطلاعی زنان از رموز همسرداری و نیاز های مردان است .
      طبیعی است که عرضه و تقاضا در جامعه همپای هم پیش برود . زمانی که نیاز مردان به زنان آزاد افزایش پیدا کند زنانی هم هستند که به علت بی توجهی مردان از خانه گریزان شده یا در اثر ازدواج ناموفق همانند زنان این داستان به این کار گرایش پیدا کرده اند . در این میان افراد سوء استفاده گری نیز پیدا می شوند که همچون دلالان با فریفتن زنان و مردان آنها را به سوی این ناهنجاری سوق دهند و موجب گسترش بیشتر آن شوند . در این داستان فساد از سوی زن ها و مردان به نسبت مساوی شروع می شود . دلال ها از هر دو قشر هستند و در فریفتن زنان نقش دارند اما از طرفی می توان گفت نقش زنان در فساد جامعه مهمتر است زیرا اگر در جامعه ای زنان روسپی وجود نداشته باشند و جامعه کاملاً سالم باشد مردان نیز پایبند خانواده خواهند شد .
زنان روسپی خانه از بدبخت ترین زنان موجود در جامعه اند .آنها در زیر سلطۀ یک زن که سرپرست آنها محسوب می شود قرار دارند و در واقع تمام منفعتی که از این کار عاید ایشان می شود به جیب او می رود در حالی که همیشه به او مقروضند و این قرض هیچ گاه تمام شدنی نیست .
«اینک سه سال است در این خانه هستم و تا حال چند دفعه سخت مریض شده و با حساب هایی که خاله برایم درست کرده ،مبلغ شصت تومان هم به او مقروض می باشم که خیال نمی کنم هیچوقت قادر به پرداخت آن بشوم »(همان،67)
چنانکه در داستان می بینیم ، زنان روسپی خانه ها پس از مدتی زیبایی خود را از دست داده و بی استفاده می شوند . مشتری ها کم می شود و خانه ها به ورشکستگی کشیده می شوند و زنان آنجا همچون کنیزان به معرض فروش گذاشته می شوند .
«مگر نشنیدی این روزها کار و کاسبی کساد است ؛دیگر بساط خانۀ عروس خانم نمی گردد. ؛ موقع را برای توبه کردن مناسب دیده است و می خواهد به مشهد برود . این زن ها که می بینی همه از دلال های محبت هستند .آمده اند قرض هر یک از ما را داده و ما را به منزل های خودشان ببرند .
زنان روسپی خانه به علت داشتن زندگی آلوده و ارتباط با هر نوع آدم ، در معرض انواع بیماری ها قرار دارند و این امراض را توسط مردانی که با آنها در ارتباطند در جامعه پخش می کنند .زنان این داستان هر کدام به خاطر مسائلی که برایشان پیش آمده به این راه کشیده شده اند و همیشه دلاله ای نیز در این کار دست دارد . عفت از طریق شوهرش و بعد توسط زنی به این کار وادار می شود. اشرف به دلیل مورد تجاوز واقع شدن و ازدواج ناموفق به دنبال زندگی بهتر به این کار روی می آورد . او در مواجهه با مرد جوانی که او را مورد توجه و تجاوز قرار می دهد بی اختیار است؛ اما از ظاهر زیبای جوان خوشش می آید و دوست دارد بار دیگر آن شب را تجربه کند و به این دلیل وقتی برای بار دوم با مردی مواجه می شود که نسبت به شوهرش زیباست ، او را رد نمی کند . اقدس هم که به علت ازدواج با مردی زشت و پیر از زندگی زناشویی گریزان بوده ، دنبال عشق جوانان بوده است . اختر از ابتدا در خانۀ فساد بزرگ شده و در این کار اختیاری ندارد . او تحت تأثیر جامعۀ مرد سالار از خانه رانده شده و از نوزادی بدبخت بوده است. به طوری که می بینیم عوامل زیادی در ایجاد این ناهنجاری اجتماعی نقش دارند . زنانی که به این کار روی می آورند از سرانجام خود بی خبرند و نمی دانند در آینده چه چیزی انتظارشان را می کشد. زمانی که به بن بست می رسند راه بازگشت ندارند. خانۀ ناهید خانم و وضع اسفناک زنان آن ، نوع غذا و پوشاک و جای زندگی شان ،نشانگر زندگی نا آرام و پر از کثافت آنان است .اینان از بدبخت ترین موجوداتند که تنها چیزی که اطرافیان را به آنها توجه می دهد تن و بدنشان است و فکر و ذهن آنان هیچ ارزشی ندارد .
بی سوادی
«به گفتۀ فمینيست‌ها دختران علاوه بر آن كه در نظام آموزشي امتيازات كم‌ تري دارند، فرودستي و تسليم شدن به ايدئولوژي‌هاي مسلط مردانگي و زنانگي را نيز در همين نظام مي‌آموزند. براي مثال دختران ياد مي‌گيرند كه در درس‌هاي رياضي و علوم خود را ناتوان‌تر از پسران يا حتي بي‌استعداد ببينند» (آبوت،آلاس،80) در این داستان نیز مهين در خانواده‌اي زندگي مي كند كه آموزش آن بر اساس اطاعت از پدر و مادر است. پدر در رأس خانواده و مادر فرودست و مطيع و تابع اوست، اما مهين از اين كه آنها را تصميم گيرنده براي آيندۀ خود بداند سرباز مي زند.
تفاوت اساسي كه مهين با ساير زنان جامعه دارد تحصيلات اوست كه او را قدرتي فوق سايرين بخشيده و قادر كرده عليه سنت‌ها سر برآورد اما با اينهمه در نقش خود موفق نيست.
 « بدبختي مهين در اين بود كه بيش از اطرافيانش خوانده و زيادتر از آنها به رموز زندگي آشنائي پيدا كرده بود و به همين جهت نمي توانست مانند خواهران نادان و درس نخوانده‌اش دنيا و پيش‌آمدهاي آن را سطحي بنگرد و همه چيز را از تقدير بداند. البته مهين مي دانست و معتقد بود كه احترام و اطاعت پدر و مادر در هر موقع بر اولاد حتم و فرض است. ولي در همان حال براي اطاعت به اوامر پدر و مادر در حدودي قائل بود. او به هيچ وجه نمي‌توانست خود را حاضر كند مقدمات زندگاني آتيه‌اش را يك جا و دربست در اختيار و اراده و نظر پدر و مادرگذارد. بخصوص كه به خوبي مي ديد پدرش مي خواهد او را نردباني براي رسيدن به هدف هاي مادي خود قرار دهد و يگانه دخترش را قرباني حرص و طمع خود كند. ». (مشفق کاظمی، 14)
در این جامعه سایر زنان بی سواد و گاه بی شعورند و مهین  در میان آنان وصله ای ناجور است . زماني كه فيروزه كلفت خانۀ ف...السلنه از سياه‌بختي خود كه به اعتقاد او بواسطه جادو جنبل ايحاد شده بود صحبت مي كند مهين به تفکر خرافی او می خندد. او با عقايد خرافي مادرو كلفتش مخالف است زیرا او به واسطه سوادش واقعيت‌هاي پيرامون را تفسير مي‌كند و هنجارهاي فرهنگي نادرست را نقض مي‌كند. فیروزه علت بدبختی خود را چنین تفسیر می کند :
« يك روز زني به عنوان اينكه اطاق خالي مي‌خواهد خانۀ ما آمد و كاغذي كه بعد معلوم شد جادو و جنبل بود و براي سياه‌بختي من آورده بود در اطاق‌مان انداخت. از همان روز رفتار و اخلاق شوهرم با من تغيير كرد و سه روز بعد زن گرفت و هفتۀ بعد مرا طلاق داد. فيروزه با آب و تاب تمام حكايت خود را نقل مي كرد و ملك‌تاج خانم هم كه عقيدۀ كاملي به همه گونه خرافات داشت با علاقۀ تمام به گفته‌هاي او گوش فرا داده بود، اما مهين با تمام گرفتگي خاطر نتوانست از شنيدن اين حكايت از تبسم خودداري كند و دردل به ناداني آن دو تأسف مي‌خورد. ». (همان، 163-164)
ملكتاج خانم مادر مهین،زن بي سوادي است كه چند كاري را هم اگر آموخته است به واسطه مشاهده بوده و آموزشي نديده است. او نمي داند به عنوان يك زن چه حقوقي دارد باورهاي اجتماعي تنها به او آموزانده‌اند كه چگونه بايد مانند فرشته‌اي در خانه باشد. نویسنده ملکتاج را به عنوان همسر ف... السلطنه چنین معرفی می کند:
«همسر و همخوابه اش گرچه به اندازه شوهر لئيم نبود ولي زن بي سواد ناداني بشمار مي‌رفت كه از تمام امور زندگي و اجتماعي جز چند كاري را ندانسته و غير از محيط منزل و يك عده رفقاي دزد و نابكار شوهر اشخاص ديگري را قابل آشنائي و معاشرت نمي‌دانست. »(مشفق کاظمی، 19)

خرافات
در جامعه ای که زنان با سواد و مطالعه آشنایی ندارند و همۀ اطلاعاتشان در گوشی است ،یکی از چیزهایی که فراوان دیده می شود اعتقاد به خرافات است که گاهی هم با عقاید مذهبی مخلوط و اشتباه می شود. عفت نیز تحت تأثیر دایه اش و به علت عدم فراگيري علم و داشتن جهان بستۀ ذهني ، دارای شخصیتی خرافی است .
«يك چيز ديگر هم كه گاهگاه دايه‌ ام صحبت مي كرد، موضوع بخت گشايي و مخصوصاً اهميت توپ مرواريد بود كه مي‌خواست مرا كاملاً به قدرت آن توپ معتقد بنمايد. »(همان ، 75)
با نفوذي كه مادرعفت بر روي پدرش دارد و بر اساس اعتقاد خرافي او ازدواج مي كند.
«ربع ساعت بعد اين دو خانم رفتند و من ديدم برعكس من مادرم خيلي از آن ها خوشش آمده و طرف اين ازدواج را پسنديده است و مي گويد اسم داماد را در پيشاني من مي خواند و البته با اين ترتيب هر طور بود پدررا هم راضي به اين امر كرد. » (همان،76)
ملكتاج خانم بقدري خرافي است كه زماني كه مهين با نقشه قبلي كالسكه را عوض مي‌كند و كس ديگري به جاي او در كالسكه مي‌نشيند گمان مي‌كند مهين به عالم از ما بهتران رفته است.
«آن دو زن كه به قدرت فوق العاده ادعيه و جادو بسيار معتقد بودند البته جز اينكه خيال كنند مهين به عالم از ما بهتران رفته و جن بد شكلي به جايش آمده است فكر و تصور ديگري نمي‌توانستند. »( همان، 175)

ازدواج اجباری
باورهاي فرهنگي اجتماع همواره در تصورات زن و مرد اين تفکر را ايجاد كرده‌اند كه هر دختري روزي بايد ازدواج كند. چون ازدواج به زن هويت اجتماعي مي‌بخشد. اما در ايدئولوژي مرد محور تشكيل خانواده يعني به عهده گرفتن نقش همسر / مادر خانه‌دار. البته كنترل اجتماع به اين مطلب رسميت مي‌بخشد به گونه‌اي  كه زنان با پذيرش كليشه نقش جنس خود به اين ايدئولوژي رسميت مي‌بخشند.
خواست زنان و مردان در جوامع سنتی نیمه متمدن اهمیتی ندارد . ازدواج که مهم ترین امر زندگی است ، بدون هیچ اظهار نظری از سوی طرفین صورت می گیرد .ازدواج تنها راهی برای فرار از تجرد یا برای سوءاستفاده از زن و یا امری مصلحتی است .
در این رمان یز شخصیتها اغلب دچار این مساله هستند: عفت كه متعلق به طبقۀ مرفه جامعه است به خاطر ثروت پدري طرفداران زيادي دارد، اما اينكه كدام را به همسري برگزيند حق وي نيست. پدر و مادر او اجازۀ انتخاب به او نمي دهند، البته عفت معياري هم براي اين ازدواج ندارد؛ جز چند مسألۀ كلي چيزي مد نظر او نيست. جوان خوب، تحصيل كرده و آراسته، اينها مسائلي هستند كه او از همسر آينده اش توقع دارد. البته جامعه و شرايط فرهنگي نيز به دختر اجازه انتخاب نمي‌دهد .عفت نيز براي ازدواج چشم بر اذن پدر و مادر دارد.
«در اثر شهرتي كه در شهر ميان طبقۀ اول داشت كه من خيلي نزد پدر و مادرم عزيز مي‌باشم و همه مي دانستند كه موقع عروسي‌ام جهيزيۀ هنگفتي بمن خواهند داد هر روز دسته دسته خواستگار برايم مي‌آمد. ولي نفهميدم با اينكه ميان خواستگاران ، جوانان خوب و تحصيل كرده و از هر جهت آراسته پيدا مي شد چرا پدر و مادرم غالباً عيب‌هاي جزئي و كوچكي گرفته و دست همه آنها را رد مي كردند.» (همان، 75-76)
اقدس نیز بطوری که خودش می گوید ، بدون علاقه با پیر مردی ازدواج کرده است .(  ص 68) در این جامعه دختران و پسران هیچ طبقه ای حق انتخاب ندارند و ازدواجشان بنا بر مصلحت است و تشخیص پدر و مادر . مهین با اینکه با دیگران تفاوت دارد اما دچار همان سرنوشت می شود. نهايت بي فكري و جهل مادر مهين در مراسم عقد اوست. دختر راضي به آرايش نيست. مادر مي‌خواهد دختر را با چند قطعه طلا يا ترس از عاق والدين راضی کند. با اشك و آه و حال زار و نزار مهين را راضي مي‌كند. زنان سنتي همواره براي رسيدن به مقاصد خويش از موضع عجز و ضعف برخورد مي‌كنند. چون با اين تفكر بزرگ شده‌اند كه مطالبات خويش را بدينسان می توانند بدست آورند.
« آبروي من و پدرت را مبر. ما را در پيش چشم اين همه مهمان خجل و رسوا مكن هر چه بخواهي مي‌دهم ملك و جواهر و دارايي ما همه مال تست و همين امروز هر چه داريم به تو مي‌بخشم. »( همان، 348-349)

تسلیم
زنا این داستان تحت تعالیم مرد سالارانه اموخته اند که مطیع محض پدر و مادر باشند و در برابر خواست انان دم بر نیاورند .چنانکه عفت در خانواده‌اي با فرهنگ كاملاً سنتي بزرگ مي‌شود. پدر را به سمت رياست خانواده و ما در را دارای کمترین حق بر فرزند و خود را  فاقد شخصيت مستقلي می شناسد . وي بر اثر تلقینات دايه اش ياد مي‌گيرد كه تابع اوامر پدر و مادر باشد و درمقابل آنها هيچ اظهار نظري نكند و خود را از دایرۀ شعور و شخصيت انساني حذف مي كند.
«تنها چيزي كه فهميده و مي‌دانستم اطاعت امر پدر و مادر بود كه دايه‌ام اغلب آنرا ياد آوري مي كرد و بقدري اين موضوع را در گوش من خوانده بود كه ديگر هيچ استثنائي هم براي آن قائل نبودم و اطاعت كوركورانه پدر و مادر را در هر مورد و هر موقع واجب مي‌شمردم.» (مشفق کاظمی،75)
عفت كاملاً تحت تأثير حرف هاي دايه خويش است زماني كه حضرت اشرف خارج از عرف و سنت پاي به محفل زنان مي‌گذارد او مي‌خواهد مجلس را ترك كند ولي با يادآوري دايه بر جاي خويش مي‌نشيند. او مطيع جامعه مرد سالار است و زني است كه محوريت همسر را در تمام مسائل مي‌پذيرد.
«من هم مي‌خواستم بلند شده و با اعتراض از در دیگر تالار بيرون بروم ولي صدائي آهسته در گوشم گفت:
-    خانم جان آرام . مگر نمي‌دانيد شوهر مالك و صاحب اختيار زنش است و هر كاري بكند حق دارد!
چون سرم را برگرداندم  ديدم گويندۀ اين كلمات دايه‌ام مي‌باشد. پس با اطمينان به اين كه دايه‌ام خير مرا مي‌خواهد ديگر بدون اينكه خود كمي فكر كنم و به احساس باطني‌ام توجه نمايم در سر جاي خويش ماندم.»( (همان، 78)
مهین نیز از جمله زنانی است که علی رغم میلش مجبور به تسلیم در برابر پدر و مادر می شود .او حتی در مقابل تصمیم فرخ نیز منفعلانه عمل می کند و بدون مخالفت می پذیرد .در مواجهه با ازدواج نیز عاقبت تسليم مي‌شود. وي تحت سلطۀ پدر است. چون تا زماني كه پدر راضي نشود او نمي‌تواند با فرخ ازدواج كند. «ايدئولوژي اجتماعي سلطۀ مذكر متكي بر تصور بر حق بودن قدرت مذكر و اين انديشه است كه مردان واقعيت را براي زنان به نحوي مي‌سازند كه شيوۀ هستي خاص خودشان و تصور خودشان از حقيقت را تأييد كند» (هام،259)
زیبایی
زنان موجوداتی هستند که از دیر باز به زیبایی آنان بیش از هر چیز دیگری اهمیت داده می شد . آنان به منزلۀ شیء بودند و این شیء حتماً باید زیبا باشد تا مورد توجه خریدار قرار گیرد .مردان برای انتخاب همسر خود اول به ظاهر زیبای او می اندیشند حتی اگر خود پیر و زشت باشند؛ اما این زیبایی معمولاً به نفع زنان نیست .هیچکدام از زنان زیبای این داستان خوشبخت نیستند . در این داستان  زیبایی زنان یا آلت دست دلاله است یا وسیله ای برای ترقی شوهران و پدران .
مهين دختري زيباست. اين زيبايي مهم است و تأثير آن را در آيندۀ زن نمي‌توان ناديده گرفت نويسنده نقش اول داستان خود را از نظر ظاهري از بقيه زنان متمايز كرده است و به او ظاهري بي‌ايراد بخشيده است. در نظر نويسنده مهين شخصيت اول داستان، بايد زيبا باشد تا از فرخ  دلبري كند.
«دختر بسي زيبا بود. گيسوان طلائي و چشمان آبي رنگ و بيني باريك و لبان نازك و سرخي داشت و در اين موقع آثار خوشي زيادي در چهره‌اش هويدا بود. »(همان ، 16)
از سويي حضرت اشرف ، مردي كه همسر عفت، او را شب عروسي به وي واگذار مي‌كند، از زيبايي عفت خوشش آمده است . شوهر عفت به دليل زد و بند اداري  او را به حضرت اشرف مي‌بخشد که با موقعيت اجتماعي بالاي خود چشم بر جمال عفت دوخته است : «در اين فاصله جوان كوتاه قد كه شوهرم او را حضرت اشرف خطاب مي كرد نزديك من آمد و بدون تأمل توري را كه در روي صورت من بود بلند كرده و گفت:
-                   به‌به عجب عروس قشنگي است.» (همان،77)
زنان متأهل نیز در نظر شوهر خود باید زیبا جلوه کنند وگرنه باید نگران آیندۀ خود باشند که شوهرشان به زن دیگری توجه پیدا نکند .
راه رفتن، طرز حرف زدن و لباس پوشيدن ملكتاج خانم در مسأله‌اي جدي نيز به نحوي نشان دهنده آن است كه او بايد زيبا باشد. صدايش دلنواز باشد و گام هايي با طمأنينه و به اصطلاح خانمانه بردارد تا خوشايند همسرش باشد.
«سپس صداي پايي شنيده شد و معلوم بود شخصي با تبختر و طمأنينه هر چه تمامتر حركت مي‌كند. چند ثانيه بعد در باز شد و ملك تاج خانم وارد گرديد. لباسي از حرير آبي آسماني رنگ در برداشت. گيسوان را آراسته و فرقي از ميان باز كرده بود ... ملك تاج خانم هم با عشوه و ناز شروع به صحبت كرده پرسيد ...»( مشفق کاظمی،41-42)
این ویژگی در خوشبختی هیچ زنی تأثیری ندارد؛ زیرا زیبایی باعث شیء شدگی است و موجبات بدبختی را فراهم می کند . « البته این گیرندگی ظاهر یعنی اینکه زنان را تنها می شود با خصوصیات جسمی شان ارزیابی کرد . این شیء شدگی زنان، هم زنان و هم مردان را خوار و خفیف می کند »(گرت، 49)
«خوشبختي ملكتاج خانم در اين بود كه جسما و روحاً بمذاق شوهرش آمد و يك نوع موافقتي درروش زندگاني بين آنها پيدا شد و بعد از چندي دختر قشنگ و زيبايي براي شوهرش بدنيا آورد. » (مشفق کاظمی، 19)
استفادۀ ابزاری از زن
سوء استفاده از زن می تواند به انواع و عناوین مختلف انجام شود. قدرت ، شهوت و منفعت از این عواملند.
زنانی که در این داستان در روسپی خانه به سر می برند همه در معرض سوء استفادۀ مردانند.اینان قربانی شهوت مردان و منفعت طلبی زنان و مردانی چون ناهید خانم و محمد تقی قرار دارند. حتی زنانی چون عفت و مهین ،از طرف پدر و شوهر خود مورد سوء استفاده قرار می گیرند .
عفت قرباني قدرت طلبی شوهرش می شود .او ابتدا  قرباني تربيت نادرست خانواده مي‌شود و می پذیرد که  جامعۀ مرد سالار حريم خاص خود را دارد و او به عنوان يك زن بايد پيرو همسرش باشد. شوهر او هم  به علت عدم آگاهي زن خويش از حقوقش و با استفاده از حس مملوكيت ، او را نردبان ترقي خويش مي كند.
«آري خانم عزيزم خوب حدس زديد به كمك شما احتياج دارم زيرا او نه تنها خواهش بلكه امر كرده است كه من امشب از حق دامادي خود صرف‌نظر كرده شما را باو واگذار نمايم و همان طوري كه گفتم مي ترسم اگر از اطاعت او سرباز زنم فردا گرفتاري هاي زيادي پيدا كنم.» (مشفق کاظمی، 79-80)
البته عفت طبق آنچه تقسيم جنسيتي مي‌ناميم بايد از همسرش عاطفي‌تر و احساسي‌تر باشد. اين كه چرا زنان از مردان در زمينۀ عواطف حساس ترند ساخته پرداختۀ كليشه هاي جنسيتي است. يك دختر از ابتدا در محيط خانواده ياد مي‌گيرد كه حامي مهربان و همدل باشد و يك پسر در زمان واكنش عاطفي احساسات خود را كنترل نمايد و اين را به اصطلاح تقسيم جنسيتي مي‌ناميم «مجموعه‌اي از ويژگي‌ها و رفتارهاي به طور فرهنگي شكل گرفته كه به شخص مؤنث يا مذكر نسبت داده مي‌شود» (هام،181) البته همين تقسيم جنسيتي چارچوبی است كه به زندگي زن و مرد ساختار مي دهد و اين ساختار مبناي فرو دستي و به حاشيه رانده شدن زنان است.
شوهر عفت بارها اورا با حضرت اشرف روبرو مي‌سازد تا خودش بالا برود. بعد از حضرت اشرف از عفت مي خواهد كه با وزير جديد نيز مراوده داشته باشد. واضح است كه علي اشرف خان هیچ ارزشي براي او قائل نيست و او را به طور محسوسي به عنوان روسپی در دست دارد و خود مردان مورد نظر را براي عفت انتخاب مي‌كند.
مهین نیز به خاطر قدرت طلبی پدر و منفعت طلبی شاهزاده .ک، باید به اجبار ازدواجی ناخواسته را بپذیرد.
  پدر مهين خود را مالك و صاحب اختيار دختر مي‌داند. برايش شوهري در نظر گرفته است كه به واسطۀ او به مقامات بالايي در جامعه برسد. در واقع مهين وسيله‌اي براي منافع اقتصادي پدر در يك جامعه سياست‌زده است.
خشونت
« خشونت مردانه در جهت محصور كردن زنان در نقش‌ها و رفتارهايي كه براي‌شان تعيين شده به كار مي‌رود و استدلال مي‌كنند كه خشونت عليه زنان هم ابزاري براي تبعيت و وابستگي زنان و هم بخشي از سلطۀ ايدئولوژيك و نهادي است.(هام، 457)
مهين به طور محسوس از خشونت رنج مي‌برد. اين خشونت براي مهار اوست و ادامۀ اختيارات قانوني پدر كه زندگي او را هر جور كه دوست دارد رقم بزند. البته اين مسأله از ديدگاه ديگر مردان جامعه رفتاري متعارف به شمار مي آيد.
پدر مهين از ضعف و سكوت او كه تحميل جامعه و سنت هاي خانواده است استفاده مي كند و مقدمات ازدواج او را با فردي كه مهين شناختي از او ندارد فراهم مي‌كند. پدر از تحكم مردانه استفاده مي‌كند و او را به سوي بدبختي سوق مي‌دهد كه براي خودش راه صعود به مقامات عاليه است.
شوهر عفت نیز دارای خشونت است و به موقع خود از آن استفاده می کند او آنقدر وقيح است كه آنچه در حق وي انجام داده است ؛ سهم شوهري خويش مي‌داند. او با تفکری بزرگ شده است که خود را جنس اول جامعه مي‌داند. او رفتار توأم با خشونت را حق عفت مي‌داند زيرا زنان را شايسته رفتار ملايم نمي‌داند. علي اشرف خان طبق سنت مرسوم، اقتدارمردانۀ خويش را به رخ عفت مي‌كشد. قدرتي كه جامعه آن را براي مردان قانوني مي‌داند اين اقتدار «قدرت نهادي شده‌اي است كه استفاده از آن معمولاً مورد چون و چرا قرار نمي گيرد، زيرا عادي تلقي مي‌شود» (هام ،1382 ،44)
«خانم آرام. آرام. حالا مي فهمم چه قدر خبط كرده‌ام كه از روز اول با ملايمت و احترام نسبت به شما رفتار كردم. در صورتي كه مي بايستي مثل ساير شوهران ايراني هر كاري را كه لازم مي دانستم جبراً گردن شما مي گذاشتم و به شما مي‌فهماندم كه شوهر انسان تا چه حد اختيار زنش را دارد!» (مشفق کاظمی،،88)

عشق
در جوامع مختلف عشق به صورت های گوناگون بروز می کند . در این داستان عشق واقعی تنها در رابطۀ مهین و فرخ دیده می شود که هر دو تا پای جان می ایستند . در فرهنگ مرد سالار مرد هميشه عاشق است «اين رويكرد نسبت به زن صرف نظر از ريشه و ارزش آن، حاكي از صورت آرماني زن در جامعه مرد سالار است، زني كه تنها آرزو و مشغله اش بايد اين باشد كه به مردي عشق بورزد و عشق مرد را نيز پذيرا باشد، مرد را ستايش كند و به خدمتش كمر بندد و حتي از او پيروي و الگو برداري كند. »( مورناي،223)
 البته از نظر گاه فمينيستي عشق بايد متعادل باشد يعني به ميزاني كه به كسي محبت مي‌ورزد از او مهرباني دريافت كند. اما زنان به دليل عوامل اجتماعي ياد گرفته‌اند كه هميشه ايثارگر باشند. مهربان و عاطفي باشند و از خودگذشتگي در رابطه داشته باشند.
در بخش های دیگر رمان و در رابطه با زنان دیگر از عشقی اینچنین خبری نیست مگر در مورد عفت که به فرخ علاقه پیدا می کند ولی به جهت اینکه می داند او عاشق مهین است ابراز نمی کند .در مورد روابط دیگر شخصیت های داستان رابطه عاشقانه وجود ندارد .مهین و فرخ در واقع با هنجار شکنی خود به عشق روی آورده اند. در جامعه ای که عشق هیچ معنایی ندارد.اما همین عشق موجب بدبختی او می شود . زیرا نیروی عشق است که او را بر خلف هنجار ها شجاعت بخشیده و رو در روی پدر قرار می دهد .

شجاعت
صفت شجاعت معمولاً برای مردان به کار می رود اما در این داستان مهین به عنوان دختری شجاع مطرح می شود .
«دني و ویتلي ( 1984 deny & whitely) معتقدند كه زنان و مردان هر دو داراي شايستگي‌هاي برابر در استدلال يا حل مسأله هستند. به نظر مي‌رسد دو جنس در هوش كلي، توانايي‌هاي يادگيري حافظه ، استدلال و حل مسأله و خلاقيت بيشتر از اينكه تفاوت داشته باشند شباهت دارند» (خسروی،،50)
مهين دختري بي‌باك و نترس و باهوش استو هنگامی که از ديدار فرخ منع مي شود راه ديدار را فراهم مي كند. او براي ديدار فرخ به آب و آتش مي‌زند و از حصاري كه خانواده به دورش كشيده‌اند مي گريزد. مهين ادامۀ اين رابطه را رهبري مي‌كند و آنجا كه ديگر فرخ نمي تواند معشوقش را ببيند اين وظيفه به مهين محول مي‌شود تا راه ديدار را مهيا كند.
«بعد از نيم ساعت فكر چنين بخاطر مهين رسيد كه بتوسط دختر باغبان مي‌تواند پاسخ كاغذ فرخ را بفرستد و شايد خود باغبان هم وسيلۀ ديدارشان را فراهم كند. پس فوراً از اطاق خود خارج شده باطاق كلفت‌ها رفت و بدين خيال بود كه يكي از آنها را بدنبال دختر باغبان بفرستد. اتفاقاً خود دختر را در آنجا ديد و اين مطلب را به فال نيك گرفت و او را به اطاق خود آورد. مهين كه اطمينان و اعتماد زيادي به دختر داشت بدون پروا  يیش آمد اخير را كه عبارت از امر پدر و مادرش مبني بر منع ملاقات او و فرخ بود براي دختر باغبان نقل كرد و از شكوفه خواست كه به او كمك نمايد ... شكوفه جواب داد پدرم پس از اندكي فكر گفت بهترين راه اين است كه نردباني در كنار ديوار غربي باغ كه به زمين خالي مي خورد مي گذاريم و شما مي‌توانيد هفته‌اي يكي دو شب بالاي آن رفته با فرخ كه پشت ديوار خواهد آمد ملاقات كنيد.» (مشفق کاظمی، 28)
در عوض عفت جرأت رو به رو شدن با مسائل را ندارد و هنگامی که شوهرش تهدید می کند که اگر بر خلاف میلش عمل کند ، موضوع را با خانواده اش در میان می گذارد ؛ او شجاعت ندارد که خود حقیقت را بر ملا کند و از زندانی که شوهرش برایش درست کرده رها شود. او حاضر است با سرنوشتش بسازد اما حقیقت را نگوید .
ايستادن در برابر هنجارهاي جامعه
منظور از هنجاردر اینجا، چیزی است که در جامعه به صورت عرف در آمده و همه خود را ملزم به رعایت آن می بینند . یکی از این هنجار ها تسلیم شدن به خواست جامعۀ مرد سالار است . در این داستان همۀ زنان غیر از مهین تابع این شیوه اند.
  مهين كه قصد فرار با فرخ را دارد در واقع پا روي ارزش هاي اجتماعي مي‌گذارد. ارزش هايي كه رفتار زنان را در حوزۀ عمومي و خصوصي كنترل مي‌كنند. «تأكيد نظريۀ كنترل اجتماعي بر نظارتي است كه در هر دو قلمرو خصوصي و عمومي بر دختران اعمال مي‌شود و اين كه چگونه اين نظارت سبب مي‌شود زنان سازشكارتر از مردان از آب درآيند. » (آبوت،آلاس،228- 229)
اگر مهين دچار حمله‌هاي عصبي نمي شد ، به اجبار به همسري كسي درمي‌آمد كه دلخواه او نبود، بلكه تنها پدرش پسنديده بود و اين همان مرد محوري است كه در جامعۀ ان روز حاكم بوده است.
«مهين بي اختيار جيغ بلندي كشيد و در پي ان روی زمین افتاد و با ضربه‌هاي پا و دست خود تمام بساط عقد را كه چيده شده بود در هم پاشيد. خانم‌هائي كه در اطاق استاده بودند فورا به دوراو جمع شدند و چون دختر را دچار حمله شديدي ديدند هر كدام درصدد برآمدند به طريقي او را از حركات سخت منع كنند. »(مشفق کاظمی، 358-359)
نا برابری نگرش جامعه به زن و مرد
عفت به خاطر ترس از قضاوت جامعه، در برابر تهديدات شوهرش عقب‌نشيني مي كند زيرا وقتي مردي بر بي‌عصمتي زنش شهادت مي دهد، جامعه جانب مرد را مي‌گيرد؛ بخصوص زني چون عفت كه چشم و گوش بسته است و از حقوق خود خبر ندارد. در شرايط مساوي در ارتكاب جرم از سوي زن و مرد جامعه زن را بيشتر مورد عتاب قرار مي‌دهد انتظار بزهكاري از زنان كمتر از مردان است و انزواي زنان پس از مجرم شدن بيش از مردان است. تهديد علي اشرف خان نمايان گر خشونت اوست و با اين خشونت مي‌خواهد نشان دهد زن خود را تحت فرمان خود دارد! از سوي ديگر شوهر عفت مي‌داند كه وي زني شجاع نيست كه در برابر جامعه بايستد و از حقوق خود دفاع كند .
«خانم اگر پيشنهاد مرا نپذيريد لگد بر بخت خود خواهيد زد زيرا قبل از آنكه شما شكايتي از من بکنید من خودم بي‌عصمتي و بي‌عفتي شما را به همه آشنايان اعلام و به وسيلۀ روزنامه‌ها به تمام شهر خواهم فهمانيد.  (مشفق کاظمی ،88)
شوهر عفت از حق طلاق خود نيز به عنوان حق‌السكوت استفاده مي كند و او را تهديد مي‌كند. طلاق براي زن در جامعه تبعات بسيار بدي دارد. تنهايي، انزوا و عدم حمايت عاطفي، زن طلاق گرفته را در فشار قرار مي‌دهد. از سويي عفت آن توانايي را ندارد كه در مقابل همسر بايستد و يا در مراجع قضايي از حقوق خود دفاع نمايد. علي اشرف خان هم كه به عفت نه به عنوان همسر و شريك زندگي بلكه فقط اسباب صعود خود نگاه مي‌كند از چسباندن هرگونه انگی بر او نمي‌ترسد از سويي ديگر مي‌داند كه عفت از تهديدات او مي‌ترسد چون جامعه براي زنان هيچ‌گونه حقي قائل نيست. زني بيسواد: وابستۀ مالي به همسر، بيمناك از جدايي و برچسب كجرو بودن، پس عفت بايد به خواسته‌هاي شوهر گردن نهد. «البته همين نظريۀ انگ زني از منظر فمنيست‌ها يكي از ساز و كارهاي پر قدرت مردان براي كنترل اجتماعي زنان است.» (آبوت، آلاس،225)
مهین در این جامعه ای که مردان آزادی های بی حد و حصر دارند و کوچکترین حرکت زنان مورد سوء ظن است، خلاف مسیر اجتماع حرکت می کند و طبیعی است که نزدیک ترین کسان او نیز از این بی پروایی او نارا ضی هستند .
وقتي خواسته ملكتاج خانم برآورده نمي‌شود و عقد مهين با سياوش ميرزا به هم مي‌خورد و از سويي مهين از فرخ ابستن مي‌شود ملك تاج خانم تغيير خلق مي‌دهد. دخترش را كه پا از هنجارها فراتر گذاشته بي آبرو مي‌داند و از محبت مادري به وي دريغ مي‌كند. كاري كه مهين كرده ،از نظر اجتماعي زشت است و اين قبح براي دختر زيادتر از پسر است.« اصولا جامعه زنان را غير بزهكار مي‌دارند و صادر شدن عملي خلاف را دليل مجرم بودن آنها نمي‌داند. بلكه ان را به مسائلي از قبيل نداشتن تعادل روانی يا مشكلات ديگر نسبت مي‌دهد. به عبارتي جرم بيش از انكه به جرم شناسي مربوط باشد به نظريه اجتماعي مربوط است.» (هام،99)
     بزهكاري زنان
«جرم شناسان فمينيست مي گويند زنان در زندان يك «خرده فرهنگ» محسوب مي‌شدند كه از سوي جامعه بزرگ‌تر ناديده گرفته شده اند. زنان زنداني گروهي سركوب شده‌اند كه مشكلات شان شكل افراطي مشكل همۀ زنان است. » (هام،99)
مهين از قواعد زنانگي خويش سرباز زده و به قول مادرش «حرامزاده اي» را حامله است.او از زنان هم جنس خود متمايز شده است چون در جامعۀ سنتي زنان به شكل چشم‌گيري بايد غير مجرم باشند. «زناني كه دست به كار خلاف مي‌زنند استثنايي و دچار انحراف مفرط از قانون و از زنانگي «يعني رفتار متعارف زنانه» به حساب مي‌ايند.» (آبوت، آلاس،210)
مهين بايد تاوان اين جرم خود را پس بدهد لذا از اجتماع دور داشته مي شود و پدر و مادر با تغير و تشدد با او رفتار مي‌كنند.
«بيش از شش ماه بود كه مهين به امر پدرش در آن باغ جعفرآباد روزگار مي گذارند. حملۀ دختر به سعي و كوشش همان دكتري كه روز عقد بر بالينش آمده رفع شده بود، ولي حزن و اندوه جان سوزي جانشين ان گرديده بود. مهين غالب اوقات را به سكوت مي‌گذارند و شب ها هنگامي كه تنها مي‌ماند مدت ها آرام مي گريست. مهين چندين ماه بود فرخ را نديده بود .»(مشفق کاظمی،463)
 مهر مادري
مادری مهم ترین نقش زن پس از همسری است . خیلی از زن ها به عشق به دنیا آوردن فرزند ازدواج می کنند و از زمان به دنیا آمدن او تمام عشق خود را نثارش می کنند .در مورد مهین نیز چنین است ؛اما معيارهاي اخلاقي و هنجارهاي اجتماعي، اين هويت  نوین را قبول ندارد لذا مادران مجرد پايگاه مناسب اجتماعي ندارند و تنها امتياز مهين خانوادۀ اشرافي اوست كه علي رغم بدخلقي به دخترشان فرزند او را نگه داشته‌اند؛ زيرا براي حفظ آبرو ممكن بود مهين در معرض سقط جنين و ... قرار بگيرد. اما نگه‌ داشتن بچه از جانب مهين مي‌تواند زباني ديگر براي بيان خواسته‌اش باشد هر چند اين ثمره عشق هم ، نوعي زنجير براي زنان ان دوره است، كه تنها هم و غم خود را تربيت فرزند مي‌دانستند و از خود غافل مي‌ماندند.
با وجود آنكه ملكتاج خانم به خاطر ناداني خويش به دخترش ظلم مي‌كند، اما انوقت كه مهر مادري او به غليان مي‌ايد به حال دخترش دل مي‌سوزاند. اما اين احساسات گذرنده و اني سودي به حال دختر ندارد. زيرا مادر به همان سرعتي كه به جانب دختر مي‌گرايد، به همان ترتيب جانبدار شوهر است.
             
بی هویتی زن  
زنانی که تنها در جامعه به صورت شیء دیده می شوند و به فکر و ذهن آنها اهمیت داده نمی شود و نقشی در جامعۀ خود ندارند ،خود به خود تحت اختیار مردان قرار می گیرند و با خود بیگانه می شوند . رای و نظرشان برای هیچکس مهم نیست و خود نیز به خواسته هایشان اهمیت نمی دهند . تنها خواسته شان رضایت شوهر است و همواره در تلاش برای جلب توجه شوهر از هیچ کاری فرو گذار نمی کنند .
ملكتاج خانم پس از ازدواج با ف..السلطنه خوي و خصلتش شبيه شوهرش مي‌شود و اين همان پايۀ شخصيت نابهنجار اوست. دختري كه در سنين كودكي به عقد و ازدواج مردي در مي‌ايد به سان عروسكي در دست او شكل مي‌گيرد. ملكتاج خانم هویت جداگانه اي ندارد او همان است كه شوهرش مي خواهد. نه زني با احساسات و عواطف و اخلاق خود خواسته و خود پرورش داده.
«ملكتاج خانم مانند شوهرش امروز ديگر بكلي گذشته و برادر و خواهر را فراموش كرده بود و هيچ بياد نمي‌اورد كه پس از فوت پدر در كنترل برادر چه زندگاني يكنواخت و محدودي داشت حالا كه گردش روزگار رونقي به وضعيت شان داده بود ترك برادر گفته و فقط گاه گاه با كمال تكبر و مناعت اسم اورا بر زبان مي‌آورد به طوري كه گفته شد او براي شوهرش زن بسيار مناسبي بود و به صطلاح خداوند و در و تخته را خوب بهم انداخته بود. »( مشفق کاظمی، 20)
                                     
اگر مشاركت و تصميم گيري مشتركي در بين ف...السلطنه و زنش وجود دارد نه بر اساس احترامي است كه ف...السلطنه براي زنش قائل است بلكه براي اين است كه مي‌داند زنش هميشه طرفدار عقايد اوست و روي حرف همسرش حرفي نمي‌زند. عمل او برخاسته از جهت گيري فكري همسرش است ملك تاج خانم حتي روي علاقه دخترش به فرخ تامل نمي‌كند بلكه حرف شوهرش را پذيراست و اين به علت فقر اموزشي، در سايه سار شوهر حركت كردن و وابستگي مالي به همسر است. او حتي عاطفه مادري و نقش شخص بي طرف را در اين قضيه به عهده نمي‌گيرد.
مهر و عاطفه مادري كه بر طبق تصورات و ساخته‌هاي فرهنگي بايد در ملكتاج خانم وجود داشته باشد و او قدري هم درباره اينده دخترش فكر كند در او وجود ندارد. اين مهر و محبت كه بايد در كنار ديگر ويژگي هاي يك زن همزمان رشد كند درباره زنان سنتي كه صرفا خانه‌ دار هستند ، بدون منطق رشد مي‌كند و يك مادر وظيفه اساسي خود مي‌داند كه نسبت به پدر، به فرزندش عاطفي تر باشد. از خود گذشتگي بيشتر از خود نشان دهد و مادر بودن مشغله‌ يي تمام وقت براي او باشد و اين امر نتيجه‌اي جز احساس افسردگي و ملال براي زنان خانه‌دار ندارد. «به نظر نويسندگان فرانسوي و امريكايي ، زنانگي بخشي از يك ايدئولوژي است كه زنان را هم چون «ديگري» در مقابل «مردانگي» كه از سوي جامعه معيار رفتار انساني تلقي شده قرار مي‌دهد »(هام،163)
ملكتاج خانم افكار شوهرش را منطقي مي‌داند و نظريات خودش در پس افكار شوهرش است :
«آخر دختر جان مگر نمي‌داني كه دختر نبايد به پدرش پرخاش كند، ان هم به پدري كه تمام در فكر راحتي اولادش مي‌باشد و هميشه سعي دارد او را ميان تمام دوستان و هم قدهايش از همه بهتر راه ببرد و تمام سعي و كوشش در اين است كه آنچه ممكن است براي دخترش آاماده سازد. »( مشفق کاظمی، 142)
ملكتاج خانم نمونه زنان قرباني است. زناني كه تحت قانون پدر بزرگ مي‌شوند و همان را به فرزندان خود مي‌اموزند. « نانسي چدرا مي گويد وظيفه ما زنان در قبال به فرديت رسيدن ، كشف مرزهاي «خود» بين خود و مادران‌مان است. فمينيست در ادامه اين بحث مي‌گويد كه عدم پذيرش مادر و بنابراين هويت واقعي دليل اصلي ضديت برخي زنان با فمینيسم است.»(هام، 217)
مادر مهين سعي مي‌كند از راه عاطفه به دخترش نفوذ كند. سعي مي‌كند احساسات او را به غليان در آورد، زيرا پذیرفته است كه زنان عاطفي اند . اما در پس عاطفه بي منطق هیچ چيزي وجود ندارد. مهين تسليم احساسات خويش نمي‌شود و همچنان بر سر تصميم خويش است.
نتیجه:
مواردی که در کل داستان نشان داده شد همگی نشان از جامعه ای پر از تبعیض های ناروا دارد که علیه زنان انجام می گیرد . چنانکه دیدیم زنان این داستان تحت تسلط مردان بوده از خود هیچگونه اختیاری ندارند و تنها زنی که علیه این تفکر بلندمی شود تلاشی اندک در راه رهایی خود می نماید که به شکست و بدبختی دائمی می انجامد .نوسنده داستان تنها گوشه ای از اجتماعی را به تصویر کشیده که با نظام طبقاتی و اشرافی نگری خود اکثر مردم را به خدمت اقلیتی فاسد و قدرت طلب گرفته است . در چنین جامعه ای چنانکه دیدیم نه مردان از خود اختیاری دارند و نه زنان . اما موقعیت زنان به مراتب بدتر و اسفناکتر است .


                      منابع:
1.    خسروی ،زهره ، مبانی روانشناختی جنسیت، وزارت علوم تحقیقات و فناوری ، دفتر برنامه ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی ، تهران ، 1382
2.    کلرو آلاس، پاملا آبوت ، جامعه شناسی زنان، منیژه نجم عراقی ، نشر نی ، تهران ، 1380
3.    میر عابدینی ، حسن ، صد سال داستان نویسی در ایران ، نشر چشمه ، چ3، تهران 1383
4.    هام ، مگی ،فرهنگ نظریه های فمینیستی،فیروزه مهاجر،تهران ، توسعه 1382
5.                 مشفق کاظمی، تهران مخوف ، ابن سینا،چ5، 1340


هیچ نظری موجود نیست: