۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

بررسی آرایه های تشبیه و مجاز در داستان های علی اشرف درویشیان

مقدمه :
« بیان مفاهیم هنری همیشه به طور حقیقی و صریح صورت نمی گیرد . بعضی از هنرمندان ، شیوه های استعمال غیرصریح و مجازی را برصریح و حقیقی ترجیح می دهند  این شیوه های استعمال غیرصریح ، عبارتند از : نماد ، تمثیل ، استعاره ، قیاس ، طنز ، اغراق ، اطناب و مجاز مرسل . »
آرایه های ادبی از قبیل تشبیه ، استعاره ، مجاز و .... که یکی از شیوه های بیان هستند ،
علاوه برزیبایی کلام ، معمولا برای فهم بهتر معانی مورد نظرگوینده بکار می رود و هر نویسنده یا گوینده به دلیلی خاص از آنها استفاده می کند . ضرب المثلها و کنایاتی  که در مقطع زمانی خاصی شکل گرفته و پس از آن برای معانی مشابه به کار رفته اند ، در فرهنگ مردم نفوذ کرده باقی مانده اند و ناخودآگاه به ادبیات چه شعر وچه نثر راه یافته اند .
درویشیان ازجمله نویسندگانی است که در طیف وسیعی ، از این مثل ها ، منایات ، استعاره ها و تشبیهات محلی استفاده کرده است . آدم های داستان های او به دلیل حافظه ی قوی ، گویی انباری از این آرایه ها را درذهن دارند که در موقع خود به کار می برند و نویسند نیز به نقل از آنها ، د رمواقع به کار می برند و نویسنده نیز به نقل از آنها ، در مواقع مختلف واژه های زیبا و رسایی را که مبتین  فرهنگ و اندیشه ی جامعه ی زمان اوست می نگارد و از این کار چند منظور دادر یکی نشان دادن شخصیت فردی که در داستان حضور دارد و نمونه هایی از افراد جامعه ی ان روزگار است . او شخصیتها را توسط حرفهای خودشان معرفی می کند و هیچوقت دانای کل مطلق نیست حتی زمانی که داستان توسط دانای کل روایت می شود ؛ خواننده را وامی دارد تا از لابلای گفتگوی شخصیتها آنها را بشناسد نه از نظر نویسند . دوم القای فرهنگ اجتماعی و نحوه ی زندگی افراد در جامعه ، سوم جان دادن به داستان و دورشدن از حالت خشک روایی و چهارم ایجاد فضای طنز آمیز برای فرار از تلخی برخی داستانها که در فضای فقرو بیماری و غم شکل می گیرد .
مجاز:
یکی از مواردی که بسیار در نوشته های این نویسنده ، به چشم میخورد کاربرد مجازی برخی واژه ها و جملات است .« در بحث بدیع ف مجاز لغوی یا جمله در غیر موضوعش اطلاق میشود . مجاز لغوی منقسم میشود به مجاز مرسل و مجاز استعاری . » 1
این نویسنده بعلت زندگی در مناطق محروم و روستایی ترکیبات و اصطلاحات خاص آنرا بکار میبرد یکی از موارد مجازی ، نشان دادن غیرمستقیم « زمان » است مثلا برای بیان صبح خیلی زود که هنوز هوا تاریک است ، می گوید :
( هنوز مرغ از لانه بیرون نیامده سالهای ابری ، ج 1 ، ص 203 )
خواننده به طور طبیعی باید بداند مرغ زمانی از لانه در می آید که هوا روشن بشود پس حالا هنوز هوا تاریک است یعنی هوای گرگ ومیش صبح . یا در جای دیگر می گوید :
(شب است . دیگر کاه در کاهگل هایدیوار دیده نمی شود . همان  ص 383 )
این موارد نشان دهنده ی فرهنگ مردم و نحوه ی شناخت زمان ، در هنگامی است که هنوز وابستگی به طبیعت از خانه ها رخت نبسته و وسایل پیشرفته چون ساعت ورادیو و تلویزیون ، برای شناخت زمان وجود ندارد .
نوع دیگر مجاز زمانی که درداستانهای  او به چشم می خوردوقتی است که هدف نویسنده نشان دادن فرهنگ نیست بلکه منظور دیگری دارد و آن برانگیختن احساسات خواننده اتس و القای احساس شخصیت داستان به خواننده  . مثلا از زبان یک زندانی سیاسی که سالهاست زن و بچعه اش را ندیده است وحالا دارد باتنهادرخت سیب داخل زندان درددل دمیکند می گوید :
( چندباردیگر باید سیب بدهی ای درخت تا من بچه هایم را ببینم از ندارد تا دارا ، مام حیدر ، ص 230 )
و یا پسری که سی سال پیش پدرش را از دست داده دارد با خودش فکر می کند که چه سالهای طولانی سپری شده است ونویسنده با نگرشی نمایدن می گوید :
(چنارها سی بار برگشان زرد شده تن عریانشان سی بار در برف و سرما لرزید همان ، درشتی  ص 319 )
تاثیرگذاری این جملات خیلی بیشتر از وقتی است که مستقیم واژه ی سال به کاررود گذشته از تاثیر خواننده ، ایجادتصویری از ایستادگی درخت درسی سال گذشته و مردی تنها که کودکی خود را به یادمی آورد درحالی که درخت ها هم نهالی کوچک بوده اند ؛ مورد نظر است .سمبل ایستادگی درخت درمقابل سرما و عریانی و خزان و دوباره جوانه زدن د رمقابل درهم شکستگی  مرد قرار دارد و این از مواردی است که نویسنده سمبولیسم را با رئالیسم درهم میآمیزد .
ازدیگر مجازهای مورد علاقه ی این نویسنده ، نشان دادن حالت یا صفتی است برای  واژه  یا موقعیتی که برای آن ساخته شده است . کاربرد واژه ی بو در مواردی که ربطی به حس شامه ندارد . مثلا در توصیف حالت روستاییانی رنج کشیده و بدبخت می گوید :
(دستهاشان بوی رنج ونان ساجی می دهد . همان ، جیره روزانه  ص 263 )
وقتی نان ساجی در کنار رنج قرار می گیرد می توان به راحتی فهمید که دستهایی که بوی نان می دهد حتما خودش نان می پزد و حتما کشاورزی هم یم کند وشایدگندمها را هم آرد می کند پس  دستهایش زمخت و رنجور است . با چند واسطه می توان پی به منظور نویسنده برد که رنج را از دستهای زمخت و چروکیده  می توان فهمید اما بوی نان ساجی ، هدایت کننده ی این تصورات است و در جای دیگر برای وصف پدری زحمتکش می گوید :
(شب که می آمد خسته بود با خودش بوی گندم یم آورد ، بوی آفتاب می آورد . همان ، هتاو  ص 41 )
(هرشب پدرخسته می آمد کتش را که بوی عرق و آفتاب و یونجه می داددر می آورد و زیر سر یم گذاشت . همان ، ص 45 )
بوی آفتاب دراین دوجمله نشانگر کارکردن مرددرزیر آفتاب تابستان است ونویسنده این نکته را در کنار بوی گندم و عرق می گنجاند . اماهمیشه قرینه ای در کنار چنین مجازی نیست مثلاوقیتی می خواهد فضای غمبار یک خانه و بغض فروخورده ی ساکنانش را نشان دهد چنین می گوید :
(اتاق پر از بوی گریه است سالهای ابری  ج 2 ص 608 )
با این جمله تمام احساسی راکه از یک حادثه ی عمبار در ذهن داردبه خواننده منتقل می کندبدون اینکه خواننده فکر کندکه گریه با حس شامه ارتباطی ندارد .
درجای دیگر چنین جمله ای می بینیم :
(از دیوار کاهگلی بوی چشمان حسرت زده ی بچه ها می آید همان ، ج 1  ص 383 )
پیدا کردن قرینه ی مجاز و پیدا کردن ارتباط دیوار کاهگلی با چشمان حسرت زده مشکل است اما شاید بتوان تصور نویسنده را از دیوارهای کاهگلی چنین توصیف کرد که این نوع دیوار نشان دهنده ی محیطی فقیرنشین است که بچه هایش در حسرت نان وآب و تفریح و دیدن زیبایی ها هستند چنانکه در سراسر داستانهای نویسنده شاهد زندگی این بچه ها هستیم .
نکته ی دیگر در مجازها ، قائل شدن حجم برای عناصری چون تارکی و گریه و زاری است در زمانهایی که قصددارد عمق سیاهی و غم را نشان دهد :
(شبها گریه وزاری مثل تاریکی ، اتاق را پرکرده بود همان ، ص 133 )
(تاریکی نانجیبی همه جا را پرکرده بود همان ، ص 133 )
گریه و زاری با صدای خود می تواند اتاق را پر کند اما پربودن از تاریک ، ترکیب غریبی است بخصوص که نانجیب هم باشد . با توجه به فضای مبارزه و جو سیاسی برخی نوشته های نویسنده ، تاریکی سمبل ظلم و بی عدالتی است و صفت نانجیب در این مورد می تواند سمبل تاریکی کامل و بدون روزنه ای از نور باشد اما در برخی جاها این تارکی به وسیله ی نور ضعیفی که از جایی چون چشم خروس می تابد و یا صدای دندان قروچه ای ، پاره می شود درست مثل یک چادر سیاه :
(من مرغ را نمی بینم اما چشم درخشان و ریزش را می بینم که با هر فریاد دایی سلیم باز و بسته می شود ونور سبز و سفیدش تاریکی را تیغ می زند . همان  ص 13 )
(دندان قروچه ی لطیف ، تاریکی را تکه تکه می کند همان . صص 100 )
در این تصاویر سازی استعاری ، نویسنده علاوه بر توصیف تاریکی ، حالت مرغی را نشان یم دهد که با فریادی ، از خواب می پرد وچشمهایش بازو بسته می شود شاید نویسنده قصد دارد نشان دهد حتی نور ضعیف چشمان مرغی که ناخودآگاه ا زخواب می پرد می تواند تاثیری هرچندکوتاه درشکستن تاریکی داشته باشد و حتی دندان قروچه ی ناخودآگاه طفل خوابیده ، اثر تاریکی ظلم را که سکوت می طلبد ، تکه تکه می کند . نویسنده با این تصویرها نشان می دهد برا یمبارزه با تارکی می توان به هر حرکتی تکیه کرد و روی هر صدایی حساب باز کرد حتی اگر ندانسته و نفهمیده باشد . اما گاهی هم برای نشان دادن تاریکی و ظلم زیاد ؛ تصویرهاییمی آفریند که نشان دهنده ی پایداری ظلم و تاریکی است و امیدی در آن دیده نمی شود :
(تا گردن در شب فرو رفته ام همان ، ج 3 ص 1198 )
(شب در عمق نانهای خشک و درته کاسه های رویین ماسیده است همان ، ص 1451 )
(باران هرچه کرده بود ؛ تاریکی را نشسته بود . از ندارد تا دارا ، هتا و ص 43 )
جمله ی اول و دوم از کتاب سالهای ابری ، در زمانی نوشته می شود که نویسنده رد عمق مبارزه ی علیه ظلم و تحت شکنجه قرار دارد او در زندان است و امیدی برای نجات ندارد . در اینجا منظور ازشب ظلم است نه تاریکی . و این ظلم به چاه یا مردابی از قیر تشبیه شده که نویسنده یا روای تا گردن در آن فرو رفته است و کم مانده غرق شود و همچنین توصیفگر کاسه های رویین غذای زندانیان است ونانهای خشک که جیره شان است .
جمله سوم از داستان هتاو است .هتاو دختر بچه ای است که ازدواج در سن کم ، باعث مرگ فجیع او می شود . داستان سراسر غم و اندوه است نشانگر فقر و فشار شرایط سخت زندگی است . گویا نویسنده انتظار دارد باران ، سیاهی شب را همچون چرکی بشوید و پاک کند اما هر چه تلاش می کند نمی تواند ، باران می تواند رمز مبارزات سیاسی باشد و تاریکی هم ظلم و بی عدالتی .
یکی از تصویر آفرینی های این نویسنده ، تصویر بارش باران در حوض یا برکه است : ( باران سرد بود و برکه را سوراخ میکرد از ندارد تا دارا ، درشتی  ص 309 )
و یا تصویر ستاره در حوش : ( حوض از ستاره ها سوراخ است سالهای ابری  ج 3 ص 1016 )
در این جمله نیز بریده شدن فضا توسط میله های باران جالب توجه است :
( باران شفاف ، میله میله و تکه تکه فضا را می برید و مه در بین تکه ها می لغزید
از ندارد تا دارا ، درشتی ص  309 )
در این جملات فهمیدن منظور نویسنده ساده نیست با اینکه داستان فضای سیا سی دارد و صحنه ی اعدام چند نفر را نشان می دهد اما نمی توانیم باران را سمبل ظلم بدانیم و همچنین ستاره هایی که برکه را سوراخ می کند . ولی ماه را که در بین تکه های بریده شده ی فضا می لغزد می توان سمبل روشنگری دانست . در جای دیگری در توصیف فضای غمبار کلاس به خاطر مرگ یکی از بچه های مدرسه جمله ی ساده ای به کار می برد : ( لکه ابر سیاهی روی دل آسمان نشسته بود از ندارد تا دارا ، ندارد  ص 16 )  با این جمله داستان را با حالتی سمبولیک به پایان می رساند و نشان می دهد غم مرگ پسری از بیماری و فقر ، آسمان دنیا را غمگین کرده است و در عین حال ایهامی به ظلم و ظالمانی دارد که آسمان پاک را با وجود خود تیره و کدر کرده اند . و باز با استفاده از طبیعت روستا و همراهی حیوانات ، تحت تأثیر غم و غصه ای که در دل دارد چنین تصوی زیبایی ارائ ه می دهد : ( مرغی در دلم دانه اندوه می کارد سالهای ابری ج 4 ص 1394 ) مرغ معمولا دانه نمی کارد اما نویسنده تناسب دانه و مرغ را در نظر گرفته و اندوه را به دانه ای تشبیه کرده که در دلش کاشته می شود که عنقریب ثمر می دهد و تبدیل به غصه ای بزرگ می شود . اما به نظر من این جمله با تمام زیباییش بهتر بود طور دیگری بیان میشد که نقش مرغ هم در جای خود قرار گیرد چون مرغ سمبل کاشتن یا پنهان کردن نیست .
تشبیه :
پیش از اینکه وارد بحث بررسی تشبیه در آثار این نویسنده بشویم ؛ تعریفی که علمای فن از تشبیه ارا ئه داده اند مرور می کنیم . جلال الدین همایی در این باره می گوید : « تشبیه از امور طبیعی بشر است و در هر زبانی وجود دارد . حکم طبیعی بشراین است که برای نشان دادن و مجسم کردن و به قول علمای معانی برای ( بیان مقصود ) خود یک فرد محسوس را به فرد محسوس اعلی و اکمل تشبیه کند .... انسان چون می هواهد مقصود خود را مجسم کند ناچار به تشبیه متوسل می شود و امر طبیعی این است که یک فرد کامل تر در نظر می گیرد و فرد ناقص را بدان مانند میکند . تشبیه در هر قوم و ملتی نشان دهنده زندگی و فرهنگ آن قوم است . قوم عرب بادیه نشین ، تشبیهاتش در حول و حوش صحرا و کوه و دره و دشت و حیوانات و نباتات خود روی بیابانی است . بر عکس قوم شهر نشین متمدن ، تشبیهاتش با مدنیت سازگار است ؛ مثلا تشبیه چشم زیبا به چشم گوساله ی گاو وحشی : ( عیون المهافین الرصافه و الجسر حلبن الهوی من حیث ادری و لا ادری ) ، قطعا از عربی به فارسی رفته است . زیرا گل نرگس در ریگزار سوزان عرب یافت نمی شود .از روی تشبیهات میتوان ملیت و قومیت و آداب و رسوم هر قوم و محیط زندگانی و جغرافیای محلی و محصولات و امور موجود در ناحیه و نیز تاریخ صدور تشبیهات را به خوبی معلوم کرد . « 1
تشبیه در این آثار :
در وادی تشبیه ، در آثار این نویسنده بیشتر با تشبیهات مرکب روبرو می شویم که بات مظاهر عادی زندگی در ارتباطند . در این وادی ، نویسنده بیشتر از زبان شخصیت ها سخن می گوید و آنها نیز با توجه به محیط اطراف خود مشبه به هایی در نظر می گیرند که برایشان ملموس است .
غالبا استاندارد های تعریف شده در کتب بیابانی برای تشبیه ، در آثار این نویسنده رعایت نمی شود . مشبه به ها همیشه برتر از مشبه نیستند و اغلب جنبه ی ادبی ندارند . طبق نظر علمای بیان : « تشبیه وقتی محقق می شود که مشبه به ، در وجه شبه ازید و اقوی از مشبه بوده و مقصود الحاق ناقص ( مشبه به ) زاید (مشبه به با شد ) 1 . تشبیه در نظر نویسنده تنها وسیله ای است برای بیان دیده ها و شنیده هایش و وصف رنگ و شکل و حالت هر چیز برای خواننده . حیوانات ، ابزار شغلی و مواد غذایی مهمترین و رایج ترین مشبه ها هستند و این نشان دهنده درک نویسنده از اجتماعی است که در آن زندگی می کند و مشکلات آن را به تصویر می کشد و کاملا مشخص است نوشته هایش واقعیات عینی است نه ذهنی و حاصل شنیده ها .
گاهی مطابق نظر بعضی علمای بیان ، تشبیه به تشابه تبدیل می شود : « هر گاه مقصود جمع بین دوچیز ، در صفتی باشد که هر دو در آن صفت ، مساوی اعتبار شده باشند ، خواه در واقع تفاوتی بین آن دو بزیادت و نقصان باشد خواه نباشد در این صورت آن را اصطلاحا تشابه می گویند نه تشبیه و در تشابه فرقی بین مشبه و مشبه به نیست » 2  زن و. مردی روستایی اتوبوسو تروتمیزی را که از جلویشان رد می شود و برای آنها نگاه نمی دارد ؛ چنین توصیف و توجیه می کنند : ( مگه ندیدی چقدر تمیز و خوب بود مثل گوساله ی تازه به دنیا آمده ، لیسیده شده بود از ندارد تا دارا ، انار ، ص 182 )
 و بار دیگر آسمان صاف و تمیز را چنین توصیف می کند : ( آسمان صاف و تمیز ، درست مثل کا سه ای آبی رنگ که گربه هزار بار لیسیده باشد سالهای ابری  ج 1  ص  72 )
در این دو عبارت تشبیهی مشبه ، مفرد و مشبه به ، مرکب است و طبق نظریه ی فوق تشابه در آن دیده می شود آسمان و کاسه و گوساله و اتوبوس در صف تمیزی مساوی هستند و هیچ یک برتر از دیگری نیست . « بعضی ارباب فن بدیع مانند صاحب حدایق السحر و المعجم بهترین نوع تشبیه را آن دسته اند که اگر عکس کنند ؛ یعنی مشبه به را مشبه قرار دهند سخن درست وتشبیه کامل باشد . بعضی آن قسم تشبیه را پسندیده تر و مطبوع تر شمرده اند که اگر مشبه وجود خارجی داشته باشد مشبه به نیز همینطور دارای وجود خارجی دارند اما عکس تشبیه درست در نیم آید .
تشبیه اتوبوس به گوساله عجیب به نظر می رسد اما تشبیه تمیزی آن به گوساله ی لیسیده شده طبیعی جلوه می کند و همچنین تشبیه آسمان به کاسه ای که گربه لیسیده باشد . این تشبیهات مخصوص عوام و غیر ادیبانه ، نشان دهنده ی زندگی در کنار حیوانات و لمس خصوصیات آنها و پاکی و خلوص ذهن عوام است نویسنده با قرار دادن این گونه تشبیهات در داستان ، علاوه بر زیبا و طنز آمیز کردن متن تلخ داستان ، تصویری رسا و شفاف از آنچه مورد نظر است ارا ئه می دهد برای بیان تمیزی اتوبوس یا آسمان چه تشبیهی بهتر از این می توان ارا ئه داد آن هم از زبان شخصی روستایی که نویسنده قصد دارد فرهنگ و طرز تفکر و زندگی او را نشان دهد . مهمترین ویژگی این تشبیهات ، بکر بودن آنهاست . پرندگان نیز در نوشته های او نقش زیادی دارند :
( نیاز علی مثل پرنده ای که نخی به پایش بسته باشند خودش را به سوی مدرسه می کشید از ندارد تا دارا ، ص 12 ) پسری که ذوق و شوق درس خواندن او را به مدرسه می کشاند به پرنده ای تشبیه شده که نخی به پایش بسته شده و بی اختیار به مدرسه کشیده می شود . در همین داستان صدای این پسر را به صدای جوجه کلاغی تشبیه می کند که در مشت فشارش بدهند :
( وقتی که اسمش را می خواندم به سختی تکان می خورد ، با جیغ کوتاهی می گفت : حاضر ، و در این حالت صدایش شبیه جوجه کلاغی بود که در مشت فشارش بدهی همان ، ندارد ، ص 12 )
نویسنده در این تشبیه ، درماندگی و مظلومیت طفل را نشان می دهد خواننده برای اینکه بتواند حالت طفل را تشخیص دهد باید اول جوجه کلاغی را که در مشت فشار داده می شود در نظر بگیرد که چه صدایی از او در می آید بعد تصویر صدای بچه ساده است . پرندگان در داستانهای این نویسنده نماد مظلومیتند چه وقتی که حرف می زنند و چه وقتی که مشبه به واقع می شوند . مثلا هنگامیکه پیرمردی کتک خورده و مچاله شده را ، در زندان ساواک می بیند او را این طور تصویر می کند : ( زیر بغلش را گرفته بودند تا بتواند بایستد مثل « گنجشکی که باران خورده باشد » مثل « پری که به دهان کشیده باشی » سرش را پایین انداخته بود همان ، میرزا حسینعلی ، ص 217 )
وجه شبه :« پایین انداختن سر » است . یک شخص یکبار به گنجشک خیس و یکبار به پرخیس تشبیه شده است .
درهردو این حالات ، درماندگی و بی بال و پری پیرمرد خوب تصویر شده و کاملا نشان دهنده ی وضعیت اسف بار اوست .
باردیگر دو کودک را که ا زترس کنار هم نشسته اند به دو جوجه مرغ هراسان تشبیه می کند :
(مرا با موری آنجا می بیند که مثل « دوتا جوجه مرغ هراسان » درکنار هم خپ کرده ایم سالهای ابر ی، ج 1 ص 154 )
اگر این تشبیه را از جمله حذف کنیم هیچ اتفاقی نمی افتد هم جمله کامل است و هم مفهموم را می رساند اما هدف نویسنده که نشان دادن ترس دوکودک است لزوم این جمله را تاکید می کند و درضمن بااین تشبیه ، جمله حالت گزارشی خود را از دست می دهد و به جمله ای داستانی بدل می شود .
کلاغ ، پرنده ای است که نویسنده نظر خوبی نسبت به او ندارد :
(پاسبانها نگذاشتند ، مثل دوتاکلاغ ، دوطرفمان را گرفته بودند وقارقار می گردند . زا ندارد تا دارا ، مام حیدر ص 243 )
یا این تصویر زشت از آستین کت مردی درمانده :
(آستینهای کت سیاه و خاک آلودش مثل بالهای کلاغی مرده از دوطرف آویخته بود از ندارد تا دارا ، قبر کبری  ص 13 )
کلاغ سمبل جدایی ، زشتی و آوای شوم است و با پرندگان دیگر تفاوت دارد .
ازحیوانات دیگری که در طبیعت بکر واژه سازی او می بینیم گوسفند است :
(تنها پیرمرد بود که از سرما می لرزید مثل « گوسفندی که اواخر پاییز پشمش را چیده باشند » - از ندارد تا دارا ، سه خم خسروی ، ص 26 )
و سگ : (این پاسبانهای براب رسگ هم که شب تاصبح پارس می کنند مثل سگ گوش بریده همان ، مام حیدر ، ص 236 )
در تشبیه اول ، وجه شبه «لرزیدن » است و در تشبیه دوم ، « سروصدای بیهوده . در تشبیه دوم سگ گوش بریده مشبه به است برای پاسبانهایی که مثل سگ نگاهبانی می دهند و پارس می کنند . درهمه ی تشبیهات ، مشبه به ها مرکبند و گاه مشبه و وجه شبه نیز مرکب است .
در این تشبیه ، « غده ی زیر گلوی » یک مرد تشبیه شده به « زنگوله ی زیر گلوی بز:»
(لک زیر گلویش را می خواستند به صدتومان .دکترها می خریدند ... اما این بدبخت نفروختش . دوست دارد همینطور مثل زنگوله ی بزجلوی گله زیر گلویش باشد سالهای ابری ، ج 1 ص 56 )
در این تشبیه خود مرد به طور ضمنی به « بزجلوگله » تشبیه شده و غده اش به « زنگوله » و از طرفی هم می توان « زنگوله ی بزجلوگله » را مشبه به دانست و وجه شبه را « آویزان بودن زیرگلو»
نوع دیگر مشبه به های به کار گرفته شده ، نمادهای شغلی و مظاهر عادی زندگی است مانند : ساج ، کوره ی ریخته گ
ری ، زلف مادر ، آهن سرخ ، سنگ آسیا ، نان سبوس دار، تفاله ی چای و...
هنگامیکه نویسنده قصه ی نوجوانی را که در کنار درس و مدرسه ، به کار درکوره ی ریخته گری  مشغول است ؛ از زبان خودش تعریف می کند ، کوره و آهن اجزای تشبیه را تشکیل می دهد :
(جدول ضرب مثل کوره ی ریخته گری ، عرق آدم را در می آورد از ندارد تا دارا ، همراه آهنگهای بابام ، ص 156 )
این تشبیه دارای چندوجه و غرض است . جلال الدین همایی اغراض تشبیه را چنین بیان می کند « بیان حال مشبه ، امکان حال مشبه ، تقریر حال مشبه » 1 در این تشبیه چندموضوع برای خواننده روشن می شود :
اول اینکه گوینده ، هم درس می خواند هم کار می کند دوم اینکه اودر کلاس سوم یا چهارم دبستان درس می خواند و با این سن کم باید به خاطر فقرمالی ، کارکندوسوم اینکه کار در آنجا برایش سخت است .
می بینیم که علاوه بربیان حال مشبه ،اغراض دیگری هم دارد و غرض اصلی بیان حال تشبیه کننده است  در اینجا هم می توانیم تشابه را به تشبیه ارجح بدانیم و در جای دیگر ی نیز در داستانی با همین وضوع ، چنین تشبیهی می بینیم :
( ... تا خورشید مثل یک تکه آهن سرخ در کوره ی کوهها بیفتد سالهای ابری ، ج  ص 368 )
در این تشبیه ، وجه شبه بین خورشید و آهن ، « سرخی » و « در کوره افتادن » است . و« کوره ی کوهها » نیز تشبیه بلیغ است که باز می توان آنرا نوعی مجاز دانست زیرا خورشید برخلاف عقیده ی عوام ، پشت کوه نمی رود .
در ادامه ی تشبیهات مربوط به ابزار شغل ، نظرچای فروش را راجع به زندگی اینطور می نویسد :
( زندگی ما همین جوریه دیگه . بی رنگ مثل تفاله ی چای که دوباره آب رویش بریزند . فصل نان ، بابای معصومه ، ص 67)
این تشبیه مشروط است « تشبیه مشروط آن است که چیزی را به چیزی مانند کنند با شرطی و قیدی که آوردن آن شرط و قید برلطف کلام و ظرافت معنی بیفزاید » 1
ودرادامه خورشید را هم به نعلبکی چای تشبیه می کند :
(خورشید مثل یک نعلبکی پر از چای تازه دم توی سینی آبی آسمان مانده بود تا سرشود و غروب به لب کوههای مغرب برسد .همان )
در این تشبیهات ، مشبه به برتر از مشبه نیست بلکه بسیار پست تر است اما تشبیه ارزش خود را دارد چون نشان دهنده ی طرز تفکر افراد سطح پایین جامعه است که دنیا را از دید خود یم بیند .چای فروش مشبه به که دنیا را از دید خود می بیند . چای فروش مشبه به را از نزدیک ترین عناصر زندیگ خود انتخاب می کند و نویسنده نیز به تبع او پیش می رود . در تشبیه دوم چند تصویر پیش رو داریم اول خورشیدی که شبیه « نعلبکی پراز چای تازه دم » است و آسمانی که چون « سینی » است و کوهها چون « آدم » ، که نعلبکی چای پس از سردشدن به لب او می رسد و البته قسمت آخر استعاره ی مکنیه است .
و باز ، عمر آدمی را از نگاه چاه کن می بیند :
(مقنی گفت : عمر آدمی مثل چاهه . آخرش به تهش می رسی همان ، ص 66 )
یکی از مشبه های زیبای این نویسنده رد تشبیه یکی از مشبه های زیبای این نویسنده د رتشبیه « شاخه های زیر نور خورشید » که قرمز به نظر می رسد ، به « موی قرمز حنا بسته ی مادر » ، شکل می گیرد :
( درخت چنار خانه ی همسایه از دیوار کاهگلی پرلک و پیس سرکشیده بود و تازه آفتاب ، شاخه های بالایی آنرا قرمز کرده بود ف درست مانند (زلف مادرم که زا چادر وصله پینه دارش بیرون مانده بود فصل نان ، یک روز ، ص 31 )
در این تشبیه دوحالت می توان در نظر گرفت اول اینکه کل هیئت « شاخه های قرمز درخت که از بالای دیوار سرک  کشیده » به « زلف مادر که از چادر بیرون مانده » تشبیه کنیم و دوم اینکه « شاخه های آفتاب خورده ی قرمز » را به « زلف» و « دیوار هنمسایه » را به « چادر وصله پینه دار » تشبیه کنیم در هر حالت تصاویر زیبایی ترسیم می شود که گفتنی های فراوان دارد . زلف قرمز مادر نشانه ی حنابستن است که نشانه ی سفید شدن نابهنگام موهاست و چادر وصله پینه دارد متناسب با دیوار پرلک و پیس و نشانه ی فقر و فلاکت است .و نکته ی مهم در این تشبیه ها این است که مشبه و مشبه به هردو واقعیتی موجودند نه ساخته ی تخیلات نویسنده . اوتنها دو عنصر موجود را در کنار هم قرار می دهد و هدف او انیست که با ارائه ی دیدی شاعرانه ، پیام خود را منتقل کند . این داستان ، نوجوانی را نشان می دهد که دراولین روز تعطیلی مدارس ، باید به دنبال کار برود و آوردن تصاویر مربوط به فقر در این قسمت ضروری می نماید در جای دیگر پیرمردی که کف پاهایش را با کابل داغان کرده اند برای توصیف ردد خود می گوید :
(ای داشی چه دردی می کند مثل آنکه پایت را روی ساج می چسبانند ازندارد تا دارا ، میرزا حسینعلی ، ص 218)
ساج وسیله ای چون تابه است ک خمیر نان را روی آن می پزند و طبیعی است که بسیار داغ است . پیرمرد پایش را که روی زمین می گذارد چنان می سوزد که انگار روی ساج داغ گذاشته است .
ونیز در توصیف مردی که بسیار تندحرف می زند چنین می گوید :
(براخاص تندتند حرف می زند مثل کسی که آش داغ میان دهانش باشد ازندارد تا دارا ، هتا و ص 42 )
کسی که آش داغ دردهان دارد مرتب دهانش را باز و بسته می کند تاهوا بخورد و سرشود . با یان تصویر ، بازو بسته شدن سریع دهان را نشان می دهد . رد این تشبیهات :
(حقیقت مثل نان سبوس دار ، پرفایده اما کم خریدار است سالهای ابری ، ج 4  ص 1324 )
و:
(مجلس گرم است مثل کرسی همان ف ج 1 ص 112 )
نان سبوس دارد و کرسی ، چیزهایی است که مردم فقیر از آن استفاده یم کنندواین جملات هم از دهان همانها بیرون می آید . در تشبیه دوم صنعت استخدام هم به کار رفته است چون گرمای کرسی با گرمای مجلس از یک جنس نیست . در این مورد وجه شبه رد ارتباط با مشبه ، حسی است و در ارتباط با مشبه به ، عقلی . « مراد از حس اموری استکه با یکی از حواس پنجگانه ی چشایی ، بینایی ، بساوایی ، شنوایی و بویایی قابل درک باشد . » 1
دربیشتر تشبیهات این داستان ها وجه شبه ذکر می  شود .نوع دیگر تشبیهات به کار رفته در این داستان ها ف توصیف زشتی ها و دردهای زندیگ است که من نام انها را تشبیهات دردناک گذاشته ام تشبیهاتی که برای بیان فقر ، درد، بیماری ، ناله ، درماندگی و ... به کار گرفته می شود .
بغضی که رد لو گیر کرده وپایین ننمی رود به لقمه ای سفت تشبیه می کند ؛ همان نانهای بیاتی که همیشه به جای غذا برسرسفره هست :
(غصه ام را مثل لقمه ای سفت قورت می دهم همان ، ص 246)
در جای دیگر پارگی شلوار و بیرون زدن استخوان پا را از زبان شخصیت داستان چنین بیان می کند :
(خودم وقتی زمین می نشینم استخوان سرزانویم مثل شمشیر امیرارسلان زا توشلوارم بیرون می زند همان  ص 131 )
این تشبیه مضحک علاوه برنشان دادن فقر ، معروفیت داستان امیرارسلان را نشان می دهد که از جمله داستانهایی بوده که در ان زمانها ، شبها فخانواده را دور هم جمه می کرده است .
اما از نظر وجه شبه نمی توان شباهتی بین شمشیر و استخوان زانو پیدا کرد  . مگر اینکه تصور کنیم ( بیرون زدن اسخوان از پارگی شلوار ) را به (بیرون آمدن شمشیر از نیام ) تشبیه کرده است . در این صورت تشبیه درستی خواهد بود ئوبسیار مخیل زیرا مطابق نظر علمای بیان ، « در تشبیه دوچیز به یکدیگر ، ناگزیر باید یک وجه مشابهتی در نظر داشته باشید زیرا متکلم عاقل هرگز دوچیز را که به هیچ وجه مانندگی نداشته باشد بهم تشبیه نخواهد کرد . » 1
اما طبق نظر دکتر شمیسا : « اصطلاح تشبیه به معنی ماننده کردن چیزی است به چیز ی، مشروط براینکه آن مانندگی مبتنی برکذب یا حداق دروغ نما باشد یعنی با اغراق همراه باشد  . توضیح اینکه همینکه می گوییم ماننده کردن ، معنایش این است که آن دوچیز به هم شبیه نیستند (و یا حداقل شباهتشان آشکار نیست ) و این ما هستیم که این شباهت را ادعا برقرای آشکار می کنیم . » 2 و این تشبیه با نظر دکتر شمیسا مطابقت یم کند .
در اینجا دستهای خالی پدر مشبه به است برای جوئابسلامی که رد آن شرمندگی است :
(شب بابام آمد . با خودش گل نیاورد . . دستمالش پرنبود . سه سلام تردید آمیز و جوابی که رد آن شرمساری بود و مثل دستها یبابام خالی بود فصل نان ، دکان بابام ص 14 )
در این تشبیه تمام ارکان وجود دارند . مشبه ، « جواب سلام » ، مشبه به « دستهای بابا » و وجه شبه ، « خالی بودن و شرمساری » است . درتمام قسمتهایی که داستانها نشانگر دردهای جامعه است آرایه ها نیز همان نقش را دارند مثلا « بیماری و ناله ی یک خر » را چنین توصیف می کند :
(خرناله می کرد مثل ادم مثل بابام وقتی که دل درد کهنه اش به سراغش می آمد فصل نان ، خرنفتی ، ص 10 )
اگر فرض کنیم این تشبیه بکار نمی رفت و فقط خر مثل خر ناله می کرد ؛ آنوقت دو اشکال پیش می آمد . اول اینکه حس انسانیت خواننده را برنمی انگیخت و دوم اینکه درد پدر را وی ناگفته می ماند .و اما در این حالت مشخص می شود در یک جامعه ای که فقر مادی و بهداشیت و فرهنگی وجود دارد انسان وحیوان ، هردو عذاب می کشند و هردومثل هم ناله می کنند آدمها از حیوانها کار یم کشند تا وقتی که دیگر نتوانند هیکل خود را هم بکشند و آدمهای قوئی تر ، از همین آدمهای ضعیف ، همانگونه کار می کشند چه آدم ضعیف و چه حیوان بارکش ، هردو وقتی بیماری می شوند درد می کشند وناله می کنند بی اینکه دوا ودرمانی در کار باشد چنانکه دل درد کهنه ،دردی است که خیلی از شخصیت های داستانهای این نویسنده ،دارند اما هیچگاه دیده نمی شود دارویی مصرف کنند و در همین داستان ، درماندگی شاگر د دکان نفتی و حالت قیافه ی او را چنین نمایش می دهد :
(خیرالله با صورت زرد و دماغ کشیده مثل کسی که کنار گوری نشسته باشد ؛ د ردکان نشسته بود . همان ، ص 8 )
« حالت درماندگی و افسردگی » ، وجه شبه این تشبیه است و مشبه به ، جمله ای غیرادیبانه اما رسا ، برای نشان دادن حالت واقعی خیرالله است .
در داستان قبرگبری ، چهره ی زن بدبختی را که همیشه از شوهرش کتک می خورد و شب قبل هم مشتی به صورتش خورده است ؛ به این زیبایی تشبیه می کند :
( پسرک یادمادرش افتاد که صورتش مثل « به های در دکان مش حسین » شده بود ف زرد با لکه های قهوه ای ازندارد تادارا ، قبرگبری  ص 30 )
هیچ تشبیهی ، بهتر از این نمی تواند صورت زرد زن با لکه های قهوه ای را نمایش دهد ، لکه های قهوه ای به نشانه ی خراب شدن آن سات و صورت زن کتک خورده هم درب و داغان وخون مرده است .
درتعریف خاطرات بند ، ناخنهای کشیده شده ی یک زندانی سیاسی که دوباره دارد از گوشت بیرون می آید چنین وصف می کند :
(ناخنهای انگشت پایش را می دید که چون خورشیدی از درون گوشت تازه و مخملی سرمی زد همان ، مام حیدر ، ص 230 )
ناخن هیچ ارتباطی به خورشید ندارد نه از نظر رنگ و نه از نظر شکل اما چون دوباره دارد می روید به خورشیدی که دوباره طلوع  می کند تشبیه شده است و گوشت سرخ انگشت مانند سرخی دم طلوع است .
(توی آسمان همانجا که دامن آسمان به لب دیوار دوخته شده بود رنگی ارغوانی با آبی تیره قاطی می شد مثل انگشتان سرخ و دردناک من قصل نان ، دکان بابام ، ص 14 )
در اینجا بیشتر قصد دارد درد انگشتان خود را به میان بکشد وچون عادت ندارد مستقیم حرف بزند از تشبیه کمک می گیرد . دامنه ی سخن را به آسمان می کشاند و با کاربرد استعاره ی مکینه برای آسمان ودامن دوختن برایاو ، « رنگهای سرخ و آب یدم غروب » را به « انگشتان خود که از فرط کار سرخ شده و دردناک است » تشبیه می کند .
نتیجه :
در این پژوهش دیدیم که نویسنده چگونه به وسیله ی بیان غیر مستقیم ، و کاربرد تشبیهات تازه به غنای داستان های خود افزوده است . گرچه نتوانیم برخی تشبیه ها را با نظرات علمای بیان تطبیق بدهیم از زیبایی آنها کاسته نمی شود زیرا پیشرفت فنون ادبی ونوشدن آنها ، بستگی به ذهن خلاق ادبای هردوره دارد  . درویشیان نیز با توجه به فرهنگ جامعه ی روستایی ، و نوع تشبیهاتی که آنها به کار می برند ؛ چنین آرایه هایی را به کار میرد.
ویژگی آرایه های به کاربرده توسط این نویسنده بدینقرار است :
1- مجازها بیشتر بصورت جمله و عبارت هستند .
2- تشبیه ها بیشتر از نوع مفرد به مرکب است .
3- در بیشتر تشبیه ها وجه شبه ذکر می شود .
4- همه ی تشبیهات و جملات مجازی مطابق بافرهنگ محلی است .
5- بیشتر تشبیهات و جملات مجازی ، نو غیرمستعملند .
6- همه تشبیه ها از نوع حسی هستند .
7- مشبه به ها ، از عناصر موجود در زندیگ افراد داستان ها گرفته شده اند وهمیشه برتر از مشبه نیستند .
8- گاه رابطه ای نتیجه گرفت فضای غمبار داسنانهای درویشیان ، طنز ظریف و گاه خنده دار خود را مدیون همین تشبیهات واستعارات است و تاثیر دوچندان صحنه های دردناک نیز مرهون همان عناصر است . واگر او چنین استعداد شگرفی برای بکارگیری سمبل و مجاز و استعاره و تشبیه نداشت سطح داستانهای او تاحد یک خاطره نویسی ساده پایین می آمد و مهمترین علت موفقیت نوشته های او ارتباط مستقیم شخصیتها با خواننده است که باعث می شود خواننده حس کند هرآنچه که می خواند می بیند .
منابع :
1- درویشیان ، علی اشرف ، سالهای ابری ، نشرچشمه ، چ 4 ، تهران 1379
2- ------------ ، از ندارد تادارا ، نشر اشاره ، چ 2 ، تهران 1383
3- همایی جلال الدین (1368 ) فنون بلاغت و صناعات ادبی ، نشر هما ؛ چ 6
4- ------------، ماهدخت بانو همایی (1370 ) ، معانی و بیان ، نشر هما چ 1 .
5- میرصادقی جمال (1376 ) عناصر داستان ، انتشارات سخن  چ 3
6- مقداری بهرام (1378 ) فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی از افلاطون تا عصر حاضر تهران فکر روز
7- جایی محمد خلیل ، (1379 ) معالم البلاغه در معانی و بیان ،نشر دانشگاه شیراز ، چ 5
8- درویشیان (1375) ، فصل نان انتشارات شباهنگ ، چ 1
9- شمیسا ، سیروس ، بیان و معانی

هیچ نظری موجود نیست: