۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

آن شب نورباران(رشد معلم اسفند 86)

چكيده:
شعر فارسي جولانگاه وسيعي است براي شعرايي كه به هر نحوي خود را با قافله شعر همراه كرده اند. هر موضوع اجتماعي سياسي مذهبي كلامي وبه فراخور زمان و مكان در شعر سرايندگان رخنه کرده و عرصه اي شده براي اظهار فضل و اظهار عقايدي كه در جامعه بر سر آن بحث است.
بيشتر شعراي فارسي زبان ابياتي را در وصف پیامبر سروده اند و از اين منظر مذهب خود را مشخص و زبان بد گويان را كوتاه كرده اند .معراج نبي از جمله موضوعاتي است كه شعرا بسيار با آن طبع آزمايي كرده اند .
در اين مقاله ابياتي از منظومه هاي معروف فارسي در وصف معراج آورده شده و نگاه سرايندگان به ابعاد مختلف معراج بررسي شده است .

كليد واژه ها: معراج، ‍قاب قوسين، ليله الاسري،  سدره المنتهي ،جبرئيل

                                                  انعكاس معراج نبي در آثار منظوم فارسي
 مقدمه
شعر وسيله اي براي بيان افكار و عقايد است كه به زباني زيبا و آهنگين گفته مي شود . شعرا در هر عصر و زماني مطابق جو جامعه و عقيده اي كه رواج داشت و از طرف آنان پذيرفته شده بود مسائل مختلف را در شعر وارد مي كردند . ابراز عقيده در شعر گاه براي نشان دادن تفكري خاص در محاجه كردن با فرقه اي ديگر بود و گاه براي اظهار فضل و طبع آزمايي. گاهي نيز مسائل مذهبي يا آيات قرآن به صورت تلميح يا تلميع براي زيبايي و افزودن آرايه هاي شعر به كار مي رفت.
معراج نیز  موضوعي است كه به انحاء گوناگون در شعر شعرا ديده مي شود و اغلب برگرفته از ایات و روایاتی است که این را شرح می دهد .
در قرآن كريم در دو سوره به معراج پيامبر اشاره شده است:
 سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي مسجد الاقصي الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير    ( اسري/211)
پاك و منزه است خدايي كه در شبي بنده خود را از مسجد الحرام به مسجد الاقصايي كه پيرامونش را مبارك و پر نعمت ساخت سير داد تا آيات خود را به او بنمايد كه خدا به حقيقت شنوا و بيناست.
ثم دني فتدلي(8) فكان قاب قوسين او ادني(9) فاوحي الي عبده م اوحي(10) ما كذب الؤد ما راي(11) افتمارونه علي ما يري (12) و لقد رآه نزله اخري(13)عند سدره المنتهي(14)عندها جنه الماوي(15) اذ يغشي السدره المنتهي(16) ما زاغ لبصر و ما طغي(17) لقد راي من آيات ربه الكبري(18)        (  نجم/8-18 )
آنگه نزديك آمد و بر او نازل گرديد. با او به قدر دو كمان يا نزديكتر از آن شد . پس خدا بر بنده خود مي نمود آنچه را كه هيچكس درك آن نتواند كرد. آنچه ديد دلش هم حقيقت يافت و كذب و خيال نپنداشت.آيا كافران بر آنچه رسول در شب معراج مشاهده كرد انكار مي كنندو يكبار ديگر هم رسول او را مشاهده كرد در مقام سدره لمنتهي .بهشتي كه مسكن متقيان است در همان جايگاه سدره است چون سدره مي پوشاند آنچه را كه احدي از آن آگاه نيست . چشم از حقايق آن عالم آن چه را بايد بنگرد بي هيچ كم و بيش مشاهده كرد .آنجا از بزرگتر آيات حيرت انگيز پروردگار را به حقيقت ديد.
مفسران ضمن شرح اين آيات شاخ و برگ هايي از روايات بر آن افزوده اند كه موجب پديد آمدن عقايد گوناگون در اين باره شده است . بنابراین دیدگاه شاعران نیز بسته به نوع عقیده و نگرش تفاوتهایی پیدا کرده است .
منظومه سرايان نامي چون نظامي سنايي سعدي  فردوسي  و. هريك در ابتداي هر منظومه فصلي را به نعت پيامبر اختصاص داده اند كه در آن از معراج نيز سخن رفته است. گاه نيز معراج خود موضوعي است كه فصلي به آن اختصاص داده مي شود .
معراج در پنج گنج نظامی
نظامي گنجوي از جمله شاعراني است كه فراوان از معراج مي گويد او در ابتداي هر يك از پنج گنج خود ابياتي طولاني در توصيف معراج مي سرايد كه گاه به اطناب مي انجامد. در مخزن الاسرار با اين ابيات شرح معراج را آغاز مي كند:
نيم شبي  كان   فلك  نيمروز      كرد  روان  مشعل  گيتي   فروز
نه فلك از ديده عماريش كرد        زهره و مه مشعله داريش كرد
كرد رها در حرم     كائنات            هفت خط و چار حد و شش جهات
روز شده با قدمش در وداع                زآمدنش آمده مه در سماع
ديده اغيار گران خواب گشت             كاو سبك از خواب عنان تاب گشت
با قفس قاب از اين دامگاه          مرغ دلش رفته به آرامگاه
                                                                            (نظامي مخزن الاسرار 17)
اين ابيات حدود 66  بيت است كه شرح مبسوطي از آن شب عجيب دارد.نظامي در اين ابيات هم عقيده كلامي خود را مبني بر ديدار خداوند با چشم سر بيان مي كند و هم طبع روان خود را به رخ رقيبان مي كشد.
همچنين در ابتداي ليلي و مجنون بيش از 40 بيت  در هفت پيكر 75 بيت و  درشرفنامه 66 بيت درباره معراج سروده است و اين غير از ابيات پراكنده ايست كه در باره پيامبر و معراج دارد.
معراج در بوستان
سعدي نيز در بوستان فصلي در ستايش پيامبر سروده است كه در آن از معراج نيز سخن مي رود. در اين ابيات تنها به شب معراج گذشتن از افلاك و باز ماندن جبريل از او اشاره شده و بيش از آن  شرح نداده است:
 شبي بر نشست از فلك برگذشت           به تمكين و جاه از ملك در گذشت
چنن گرم در تيه قربت براند             كه در سدره جبريل از او باز ماند
بدو گفت سالار بيت الحرام                  كه اي حامل وحي برتر خرام
            چو در دوستي مخلصم يافتي        عنانم ز صحبت چرا تافتي
گفتا فراتر مجالم نماند             بماندم كه نيروي بلم نماند
اگر يك سر موي برتر پرم              فروغ تجلي بسوزد پرم( سعدي، بوستان، 5)
معراج در حدیقه سنایی
همچنين سنايي درابتداي حديقه پس از نعت خداوند فصلي در معراج دارد:
بر نهاده ز بهر باغ قدم             پاي بر فرق عالم و آدم
دو جهان پيش همتش به دو جو              سر ما زاغ و ما طغي بشنو
قامت عرش با همه شرفش        ره ي پيش ذروه شرفش
بر نهاده خداي در معراج                             بر سر ذاتش از لعمرك تاج (سنايي ،ص55)
افزون بر اين مثال ها در شعر شاعران تأثير معراج و يادكرد آن به مناسبت هاي مختلف و با ياد آوي ابعاد گوناگون معراج ديده مي شود . اين ابعاد را  كه در تفاسير از روايات مختلف مستفاد شده‍  مي توان به اين ترتيب طبقه بندي كرد:
1- اشاره به زمان معراج :
در ميان تمام مسلمانان پذيرفته است كه معراج در شب اتفاق افتاده است . در شعر شاعران نيز شب معراج فراوان ديده مي شود . اين اشارات گاه تنها تلميح است و گاه اشاره كامل به معراج پيامبر است .
در اين ابيات از سنايي و شهريار ، بي آنكه ربطي به پيامبر داشته باشد، واژه معراج حكايتگر زيبايي از شب وصال است :
گر شب وصلت نمايد مر شب معراج را           نيك ماند روز هجرت روز رستاخيز را    سنايي
به پاي ساز تو از ذوق عرش كردم سير           كه روز وصل تو كم نيست از شب معراج      (شهريار،227)
اما در اين ابيات، شب معراج مورد نظر شاعر است :
ني كه به شب احمد معراج رفت         برد براقيش به سوي سما   
                                                                 (مولوي)
يك شبي درتاخت جبريل امين            گفت اي محبوب رب العالمين
صد جهان جان منتظر بنشسته اند       در گشاده دل به تو در بسته اند          (عطار1383ص23)
چراغ چار طاق هشت باقي               شب معراج در شب چراغي    (عطار ، اسرار نامه ،ص395)
2- سفر با براقي كه جبريل آورد:
سفر پيامبر بي هيچ شكي با اسبي به نام براق انجام گرفته و هر جا يادي از معراج است نام براق نيز ديده مي شود:
رسول عليه السلام گفت: من در مسجد الحرام بودم در حجر ميان خفته و بيدار كه جبريل آمد و براق آورد.( ابوالفتوح رازی،  ج12ص128)
در شب تاريك بدان اتفاق                 برق شده پويه پاي براق ( نظامي، مخزن لاسرار،18)
براقي شتابنده زيرش چو برق           ستامش چو خورشيد در نور غرق (نظامي ،اقبالنامه،846)
سر بلنديش را ز پايه پست    جبرئيل آمده براق به دست (نظامي604هفت پيكر)
برقي كه براق بود نامش       رفق روش تو كرد رامش (نظامي، ليلي و مجنون، 434)
در آمد يك شبي جبريل از دور      براقي  برق رو آورد از نور
كه اي مهتر از اين زندان گذر كن     به دار الملك روحاني سفر كن (عطار ، اسرار نامه ص396)
آن كه پا را در ره كوشش شكست     در رسيد او را براق و بر نشست (كاشفي، ص26)
3-گذشتن از افلاك:
سفر به اوج آسمان مستلزم گذشتن از نه فلك است زيرا خداوند در بالاترين نقطه قرار دارد و اين نكته در توصيف چگونگي معراج ديده مي شود:
شبي برنشست از فلك بر گذشت       به تمكين و جاه از ملك در گذشت (سعدي بوستان 5)
تنش محرم تخت افلاك بود      سرش صاحب تاج لولاك بود (نظام،اقبالنامه)
آنكه آمد نه فلك معراج او         انبيا و اوليا محتاج او (عطار، پند نامه ص 336))
اي بر سر سدره گشته راهت          وي منظر عرش پايگاهت
اي شش جهت از تو خيره مانده         بر هفت فلك جنيبه رانده (نظامي، ليلي و مجنون ص431)
4- سفر با قالب خاكي:
در چگونگي سفر پيامبر به افلاك اختلافاتي ديده مي شود و فرقه هاي مختلف همه به معرا ج جسماني قائل نيستند:
بدان كه مسلمانان خلاف كردند در معراج. بعضي نفي كردند و گفتند نبود رفتن رسول بيشتر تا به بيت المقدس كه ظاهر قرآن بيش از اين نيست و آن معتزليانند و جماعتي دگر گفتند رسول اين در خواب ديد و آن نجاريانند  و بعضي حشويان گفتند: روح او به معراج بردند و تن او در مكه بود و آنچه درست است آن است كه رسول را به آسمان بردند به نفس و تن او و آسمانها به او عرضه كردند و او معاينه بديد.( ابوالفتوح رازی ‍ج12ص129)
نظامي از آن دسته است كه به معراج جسماني قائل است و آنرا تصديق مي كند :
با ففس قالب از اين دامگاه        مرغ دلش رفته به آرامگاه (نظامي ،مخزن لاسرار، 17)
در شعر ديگران مطلبي دال بر رد يا قبول اين امر ديده نشد.
5- باز ماندن جبريل از سفر:
در آيات قرآن درباره باز ماندن جبرئيل از پيامبر مطلبي نيست اما در روايات و تفاسير هر جا شرح معراج هست اين مطلب نيز بيان شده و شعرا آن را مايه فخر پيامبر دانسته از آن ياد كرده اند:
همسفرانش سپر انداختند              بال شكستند و پر انداختند
                                                                                  (همان،18)
روح القدس دليلش  معراج نردبان           جبريل هم به نيم ره از بيم سوختن
                                                                             (خاقاني)
عطار در حين شرح باز ماندن جبرئيل اعتراضي را هم به آن اضافه مي كند:
چو روشن شد ز نور حق حوالي        فغان برداشت روح القدس حالي         
كه اي سيد اگر آيم فراتر          بسوزد پيش اين پرتو مرا پر
هزاران جان همي سوزد در اين راه    تو را گو پر بسوز اي پيك درگاه
                                                                            (عطار ،  اسرار نامه، 397)
6- سدره المنتهي جايگاه جبريل
 به اعتقاد عامه مكاني كه جبرئيل در آن باقي ماند و پيامبر به تنهايي به راه خودادامه داد جايگاهي به نام سدره المنتهي است كه درخي به نام سدره در آن قرار دارد :
رسول گفت چون به سدره المنتهي رسيدم مي شناختم كه آن درخت سدره است به شاخ و برگش جز كه نوري بر آن درخت نشست از نورهاي خداي تعالي كه وصف آن كس نداندمقام جبريل در ميان آن درخت بود چون به آنجا رسيديم جبريل باز ايستاد و مرا گفت پيش رو .گفتم يا جبريل تو پيش رو .گفت نه تو بر خداي گرامي تري از من و مقام من بيش از اين نيست.( ابوالفتوح رازی ج12ص147)
چنان گرم در تيه قربت براند            كه در سدره جبريل از او باز ماند (سعدي بوستان 14)
كنار سدره چون جبريل هادي باز ماند از وي    جمال كعبه خود چرخنده مصباح هدايت بود (شهريار، 1007)
چون گذشت احمد ز سدره و مرصدش      و از مقام جبرئيل و از حدش
گفت او را هين بپر اندر پيم         گفت رو رو كه حريف تو نيم (كاشفي ص27)
7- مسجد الاقصي:
اين مكان در آيه  به طور صيح ولين مكاني است كه پيامبر يش از رفتن به معراج به آن جا رفته است و اين امر مورد توافق همه است و برخي معتقدند معراج و در همين حد بوده است:
آنگه نماز بامداد بكرد چون فارغ گشت گفت بدان كه دوش نماز خفتن بگزاردم جبريل آمد و من هم اينجا نشسته بودم .مرا گفت برخيز و بيرون آي . برخاستم و بيرون شدم .فريشته اي ايستاده بود و اسپي. مرا گفت برنشين به بيت المقدس رسيدم آنجا نماز بكردم. (ابولفتوح رازی ج2ص128)
در این بیت شهریار، به قالب تن اشاره شده، گویا به نظر شاعر پس از این مرحله پیامبر قالب خاکی خود را رها کرده است :
به راه مسجد الاقصي گرفت از كارواني آب      هنوزش قالب تن بود و محتاج سقايت بود (شهريار، 1007)
8- هدف معراج:
الف: سخن بي واسطه گفتن و در ميان گذاشتن اسرار
من گفتم لتحيات لله والصلوات لطيبات الطاهرات.خداي تعالي گفت: السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاتهدر باره درجات و حسنات صحبت كردند(ابوالفتوح رازی ج12ص148)
توصيف معراج در تفاسير طولاني است و در روايات مختلف از پيامبر از وقايعي كه آن شب اتفاق افتاده نقل مي شود . از ميان تعاريفي كه مورد توجه است صحبت كردن خداوند با پيامبر است كه بي واسطه صورت مي گيرد و اسراري با او در ميان گذاشته مي شود . بهشت و جهنم و دوزخ را مي بيند و جزاي گناهان را مشاهده مي كند. اين قضيه نيز مورد اتفاق همه است و در ابيات بسياري ديده مي شود:
كرد در شب سوي معراجش روان      سر كل با او نهاده در ميان (عطار61،)
هم حضرت ذوالجلال ديدي         هم سر كلام حق شنيدي (نظامي ليلي و مجنون ،ص434)
پس بديد او بي حجاب اسرار را     سير روح مومن و كفار را ( كاشفي،  ص27)
سرير عرشرا نعلين او تاج           امين وحي و صاحب سر معراج( نظامي خسرو و شيرين 128)
كلامي كه بي آلت آمد شنيد         لقايي كه آن ديدني بود ديد(نظامي ،848)
چنان كه كرد خداوند در شب معراج            به نور مطلق بر مصطفي سلام عليك(مولوي
ب: ديدار خداوند:
مسأله ديدن يا نديدن خداوند از مسائل كلامي است كه در آن اختلاف است فرقه اشاعره كه پيروان ابولحسن اشعري اند اعتقاد دارند كه خدا با چشم ديده مي شود :
در مورد رويت گفته : هر چه موجود باشد مرئي است و چون باريتعالي موجود است پس مرئي خواهد بود (معين، ج5، ص 152)
برخي شعرا چون نظامي و سعدي و مولوي صريحا گفته اند خدا ديدني است و بر ين امر تأكيد كرده اند .
اما برخي عرفا كه صحبت از ديدار او مي كنند به ديدار عارفانه نظر دارند مثلا در اين شعر از حضرت امام خميني نمي توان گفت كه ايشان قائل به ديدار خداوند هستند. اين از مقولات عرفان است كه ربطي به ديدار با چشم سر ندارد:
ديده اي نيست نبيند رخ زيباي تو را         نيست گوشي كه همي نشنود آواز تو را
                                                                                                  (خميني، 29)
در ميان شاعران معروف فردوسي كه داراي مذهب شيعه است صريحا مي گويد خدا ديدني نيست :
به بينندگان آفريننده را              نبيني مرنجان دو بيننده را (فردوسي، ص12)
سعدي از آن دسته است كه معتقد است در روز قيامت همه قادر به ديدن خدا هستند ولي پيامبر در آن شب او را ديده است :
وعده ديدار هر كسي به قيامت           ليله اسري شب وصال محمد (سعدي كليات بخش مواعظ 20)
نظامي با تأكيدي بيشتر كه نشان از عداوت آشكار با فرقه ديگر است چنين مي سرايد :
آيت نوري كه زوالش نبود       ديد به چشمي كه خيالش نبود
ديدن او بي عرض و جوهر است    كز عرض و جوهر از آن سو تر است
مطلق از آنجا كه پسنديدني است      ديد خدا را و خدا ديدني است
ديدنش از ديده نبايد نهفت        كوري آنكس كه به ديده نگفت
ديده پيمبر نه به چشمي دگر              ديد بدين چشم سر اين چشم سر(نظامي،مخزن الاسرار،19)
گمي از بود خود فراتر شد      تا خدا ديدنش ميسر شد(نظامي ،هفت پيكر607)
همچنين مولوي هدف اصلي نعراج را ديدار خدا مي داند و باقي قضايا را فرع:
قصد در معراج ديد دوست بود           در تبع عرش و ملايك هم نمود(مولوي،ص304)
9- اشاره به آيات قرآن
الف: ليله الاسري
در اين بيت مولوي به صوت تلميح و تلميع اشاره به شب معراج رفته است كه به اين آيه نظر دارد:
سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي مسجد الاقصي الذي بركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير     اسري/211
نهي بر فرق جان تاجي بري دل را به معراجي
            ز دو كونش بر افزايي كه سبحان الذي اسری ( مولوی )
ب:قاب قوسين
 اين ابيات اشاره تلميعي به اين آيه است:
فكان قاب قوسين او ادني(نجم/9)
قاب قوسين او در آن اثني       از دني رفت سوي او ادني(نظامي،هفت پيكر،607)
گر تو آدم زاده هستي علم الاسما چه شد     قاب قوسينت كجا رفته است او ادني چه شد                 (خميني، 47)
رنگ زلفت بس شب معراج من           قاب قوسينم دو ابروي تو بس(خاقاني )
كمان قاب قوسينش به كف در              زتير اذ رميت گشته صفدر (عطار، الهي نامه ،ص16)   
ز صحن خاك در يك طرفه العين            برآمد تا فضاي قاب قوسين (عطار ،اسرار نامه ص 396)
خرگاه برون زدي ز كونين                  در خيمه خاص قاب قوسين (نظامي ليلي و مجنون ص 434)

نتیجه
به طوري كه ديده شد كمتر شاعري است كه به سراغ معراج نرفته و اشاره اي هرچند كوتاه به آن نداشته باشد.  اکثرشاعران حتي به صورت تلميح يا تشبيه هم به اين واژه اشاره كرده و عظمت آنرا مد نظر داشته اند و اكثريت آنان ابياتي طولاني بدان اختصاص داده اندكه نشان از ابهت اين امر در ميان مسلمانان دارد كه آنرا به عنوان معجزه اي آشكار از پيامبر عظيم الشأن نقل مي كنند. عموم شاعران حتي به صورت تلميح يا تشبيه هم به اين واژه اشاره كرده و عظمت آنرا مد نظر داشته اند و اكثريت آنان ابياتي طولاني بدان اختصاص داده اندكه نشان از ابهت اين امر در ميان مسلمانان دارد كه آنرا به عنوان معجزه اي آشكار از پيامبر عظيم الشأن نقل مي كنند. وسعت اینگونه ابیات در قرون گذشته نشان از گرم بودن بازار کلام و به رخ کشیدن عقاید دینی و کلامی از سوی شعرا و متکلمین  دارد و بیانگر این است که برخی شعرا متکلم نیز بوده اند و در این مباحث ابراز عقیده می کرده اند .
منابع
                                  1.          نظامي گنجوي ‍‍ كليات خمسه چ5 اميركبير 1370
                                  2.          شهريار ديوان شعر چ18 زرين 1376
                                  3.          عطار منطق الطير رنجبر چ3 اساطير 1370
                                  4.          ---- الهي نامه(الهي نامه اسرار نامه-پند نامه) چ2 انتشارات انديشه در گستر 1382
                                  5.          ---- مصيبت نامه، انتشارات سنايي، 1383
                                  6.          خميني محرم راز  ،چ2 ،مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني 1371
                                  7.          فردوسي، شاهنامه چ2 مسكو 1966
                                  8.          قرآن كريم
                                  9.          سنايي فخري نامه  ، مريم حسيني ،مركز نشر دانشگاهي 1382
                                 10.        مولانا ملا حسين كاشفي لب لباب مثنوي حاج سيد نصر الله تقوي انتشارات اساطير 1375
                                 11.         ابو الفتوح رازي،  روض الجنان و روح الجنان
                                 12.        معين فرهنگ معين  امير كبير
                                 13.        سعدي، كليات ،محمد علي فروغي عباس اقبال آشتياني چ5 انتشارات فروغي 1370
                                 14.        مولوي،مثنوي ،چ5 ،انتشارات طلوع1369
                                 15.        ----- ديوان شمس منصور شفق چ9 انتشارات صفيعليشاه 1370

هیچ نظری موجود نیست: