۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

نگاهی به:"الکنی والالقاب"

مقدمه
شیخ عباس قمی معروف به محدث قمی از محدثان شیعی قرن چهاردهم هجری است.
معروف‌ ترین کتاب شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان ، مجموعه دعاهایی است که در کتاب های مختلف حدیث، از امامان شیعه نقل شده و شیخ قمی آن‌ها را به صورت موضوعی دسته بندی کرده است.
از محدث قمی کتاب های بسیاری  که در مجموع به ۶۳ جلد می‌رسد در رشته‌های رجال، اخلاق، فقه، کلام، لغت، ادعیه و تاریخ و به ویژه حدیث باقی مانده است که برخی از آنها عبارتند از:
1.                      منتهی الآمال، درباره تاریخ چهارده معصوم
2.                      نفس المهموم، درباره وقایع کربلا.
3.                      الانوار البهیه، درباره تاریخ چهارده معصوم
4.                      تتمة المنتهی، در تاریخ خلفای راشدین، اموی و برخی از خلفای عباس.
5.                      تحفةالاحباب، در علم رجال.
6.                      شرح الوجیزه، درعلم حدیث.
7.         الکنی و الالقاب، که زندگینامه بسیاری از علمای شیعه و سنی و برخی شاعران، ادیبان، عارفان و امیران است.
8.                      مفاتیح الجنان، مجموعه‌ای از ادعیهٔ منتخب چهارده معصوم.
9.                      ترجمه مصباح المتهجد، مجموعه‌ای از ادعیهٔ منتخب چهارده معصوم.
10.                 سبیل الرشاد، در عقاید شیعه به ویژه مبدأ و معاد.
11.                 ذخیرة الأبرار، که تلخیص کتاب أنیس التجار، تألیف مولی مهدی نراقی و در موضوع فقه است.
در این مقاله کتاب "الکنی والالقاب " مورد بررسی قرار می گیرد .
درباره کتب رجال
الکنی والالقاب در ردیف کتب رجال قرار دارد. علم رجال یکی از علوم اسلامی است که در سایه قرآن کریم و روایات معصومین به وجود آمد. این علم به شناسایی وضعیت راویان اخبار میپردازد." رجال، جمع رجل، واژه‌اي عربي به‌معناي مردان و به‌خصوص مردان بزرگ است و در اصطلاح به دانش شناخت مردان مشهور علم و ادب و دولت، و بيان احوال آنها گفته مي‌شود." (دهخدا، ج 7، ذيل "واژه رجال"). به‌بياني ديگر، "به‌طور عام، دانش شناسايي گروهي از مردم كه در جهت خاصي مشتركند و اطلاع يافتن از احوال، انساب، آثار، و برخي خصوصيات ديگر آنها علم رجال ناميده مي‌شود." (خامنه ای ،5). اما به‌طور خاص، "در حوزه علوم ديني، علم رجال علمي است كه در زمينه شناسايي راويان حديث از نظر نام و اوصافي كه در قبول يا ردّ گفته و روايت آنها دخالت دارد بحث مي‌كند."(همان ،6). بر همين اساس، "كتاب‌هاي رجال، در اين حوزه خاص، به كتاب‌هايي گفته مي‌شود كه به بيان حالات راويان حديث از چند ديدگاه مشخص مي‌پردازد. مبحث اصلي اين نوع كتاب‌ها را تاريخ ولادت و وفات راوي، راستگويي و درست‌كرداري وي، تحقيق درباره راوياني كه از حيث نام و شهرت يكي هستند و جدا كردن مشخصات و سخنان آنها از يكديگر تشكيل مي‌دهد." (ستوده،87). بنابراين، كتاب‌هاي رجال، گونه‌اي از سرگذشتنامه‌هاي اسلامي هستند كه يا بر مبناي هدفي خاص به معرفي گروهي از افراد مي‌پردازند و فقط چند جنبه خاص زندگي آنها را مورد مطالعه قرار مي‌دهند، يا كتاب‌هايي عمومي هستند كه طبقه‌اي خاص را دربر نمي‌گيرند و بر مبناي نسب‌نامه نيز مرتب نشده‌اند." (غلامرضایی،141). با اين معني، كتاب‌هاي رجال مترادف تراجم يا سرگذشتنامه‌نگاري هستند.
"تأليف كتب رجال به‌ دنبال تحقيق در احوال صحابه و تابعين و راويان حديث به‌منظور شناخت اِسنادها و تشخيص درجه قوت و ضعف احاديث صورت گرفت. اهميت صحابه و تابعين در اسلام سبب ديگري براي مطالعه زندگي آنان و روايت كردار و گفتارشان بود." (طاهری،369).
تدوين كتاب‌هاي رجال مانند تراجم به چندگونه بوده است: ترتيب زماني، ترتيب مكاني، ترتيب الفبايي. "رايج‌ترين شيوه تدوين در كتاب‌هاي رجال شيوه الفبايي است. اين شيوه از آغاز قرن 3ق. رواج داشت و سهولت آن سبب شد كه تداول بيشتري پيدا كند. اين‌گونه كتاب‌ها برحسب اسم افراد مرتب شده‌اند، ولي كتاب‌هايي با نظم الفبايي القاب و كنيه نيز ديده مي‌شود." (طاهری،373-374).
روش مؤلف الکنی والالقاب
این کتاب به ترتیب الفبای ابتثی و بر اساس وجه معروفیت نام و کنیه به سه باب تقسیم شده است:
باب یکم : شرح حال علمایی که به کنیه مشهورند و از ابواحمد موسوی آغاز می شود تا ابویوسف یعقوب بن اسحاق.
باب دوم : شرح حال علمایی که به  "ابن" مشهورند از ابن آجروم تا ابن بادش.
باب سوم : علمایی که به نام و کنیه مشهورند. این بخش که جلد سوم و چهارم را شامل می شود بر اساس شهرت رجال مرتب شده است .
روش قمی بر استناد به دیگر تواریخ و کتاب هاست و کمتر از خود حرفی می زند مگر در موارد متناقض . برای نوشتن شرح حال ها،  سبک مشخص و ثابتی ندارد و پایبند به یک روش نیست و برای معرفی هر شخص از مطالب گوناگون استفاده می کند. خود در این باره  می گوید :
"من درباره شرح حال ایشان به موضوع مهم آن اکتفا نموده ام تا از اختصار نارسا و سخن درازی که خسته کننده باشد حذر شده باشد و قسمت هایی از ادبیات نثر و شعری که منظم بود، موعظه بلیغه ،حکمتی که جامع باشد، اخبار و احادیث شریفه، فوائد مهم علمی، ذکر شهرها و تعدادی از اولادهاشان و ضبط نام های آنها را بر آن اضافه نمودم. "(ج1،4)
در برخی موارد در نهایت ایجاز عمل می کند و در برخی دیگر در نهایت اطناب مثلا ذیل "حازمی" نوشته:"زین الدین ابوبکر محمدبن موسی بن عثمان حازم همدانی شافعی مؤلف کتاب "اعتبار در بیان ناسخ و منسوخ اخبار" ، سال 584 در بغداد مرد ."(ج3،157)
در مورد ابواسامه نیز تنها به ذکر روایتی از امام صادق در باب او اکتفا شده که آنرا هم خودش نقل کرده اما از زندگی و کارهایش چیزی نمی دانیم .
اطلاعات گاهی مفید و کافی نیست مثلا ابوجریر که نام و نسب او زکریابن ادریس بن عبدالله سعد اشعری قمی است در زمان امام صادق تا امام رضا می زیسته، راوی است کتاب دارد اما نام کتابش را ننوشته است تنها نکته مفید این است که "قبرش در محله شیخان کبیر قم است ."(ج1،63)
همچنین است مطالبی که ذیل "مرزبان" نوشته است :"ابوالحسن علی بن احمد بغدادی شافعی فقیه از ابن قطان فقه را فرا گرفت و ابوحامد اسفراینی از او آموخت در اول ورودش ببغداد از او حکایت شده که میگفت نمیدانم احدی بر من حق و مظلمه داشته باشد در سال 306 برابر (شو)وفات نمود و مرزبان میاید معنایش در مرزبانی ."(ج4،211- 212)
در عوض درباره ابن مقفع ازصفحه 359 تا 365 مطلب نوشته است که بیشتر از نوع اطناب است. در این صفحات روایاتی هم از امام صادق و از خلیل بن احمد نقل می شود و اختصاص به ابن مقفع ندارد .
همچنین ذیل "ابن جهم" که صفحات 43 تا 53 جلد دوم را در بر می گیرد، به "معن بن زائده شیبانی" می پردازد که از صفحه 47 تا 53 ادامه دارد و توضیح کامل درباره او می دهد که کنیه اش ابوولید و یکی از بخشندگان معروف بوده است . حکایاتی در مورد او نقل می کند که طولانی است . ابن معن ممدوح مروان است و ارتباطی به ابن جهم ندارد و مباحث با هم خلط شده است.
در اینجا برخی مواردی که مؤلف به آنها پرداخته بررسی می شود:
الف. استناد به کتب دیگر:
 گاه شرح حال علما را از دیگران نقل می کند و کتاب مورد نظر را نام می برد. از جمله از قاضی نورالله که از صاحب کتاب تاریخ مصر و قاهره نقل می کند که:
"ابواحمد {موسوی} سیدی بزرگوار و مطاع بود . وی دارای هیبتی شدید و جذاب بود تنها عیبی که داشت این بود که رافضی بود ."(ج1،6)
گاه از کتاب های خود و سرگذشت هایی که در آن است نقل می کند در سرگذشت ابوثمامه صائدی از کتاب نفس المهموم نقل می کند و واقعه عاشورا را که وی در آنجا کشته شد .( ج1، 59)
گاه تنها به کتاب خاص اشاره می کند و شرح دیگری نمی دهد . درباره المرتضی نوشته :
"ترجمه علم الهدی را ملاحظه کن ."(ج4،211)
یا در مورد مرزوقی :
"ترجمه امام مرزوقی را ملاحظه کن (ج4،214)
ب. توصیف مکان زندگی:
گاهی شهرها را هم توصیف می کند مانند اردبیل در ص 244ج4 همچنین ذیل "مدائنی" در مورد ابوالحسن علی بن محمدبن عبدالله بصری مدائنی توضیح می دهد که دارای چندین کتاب است ، برخی را نام می برد و ذکر اینکه در 90 سالگی در بغداد فوت نموده است کمتر از 6 خط درباره اوست و حدود 8 صفحه راجع به مداین و کسانی که درباره آن شعر گفته و یا از آن عبور کرده اند .(ج4،202 -210)
ج. نقل اشعار:
در برخی موارد نمونه شعرشاعران را نقل کرده اما گاهی هم شعر شاعران را نیاورده چنانکه در مورد اخیطل می بینیم و در مورد شعرش گفته :"شعرش ظریف است و با نمک و بر دوش ابی تمام طایی ..."(ج3،17)
یا:
"جیحون تاج الشعراآقا محمد یزدی معروف بمیرزا جیحون دیوان شعر فارسی دارد . در حدود سال 1318 فوت شده ."(ج3،156)
برخی مطالب متناقض را نقل کرده بدون اینکه درباره تناقضات آن توضیحی بدهد مثلا درباره ابواسحاق سبیعی اغراق نموده البته از جایی دیگر نقل کرده:
 "در کتاب بحار از کتاب اختصاص از محمد بن مؤدب روایت می کند که گفت این ابواسحاق مدت چهل سال نماز صبح را با وضویی که در شب می گرفت به جای می اورد و در هر شبی یک قرآن ختم می نمود ..وی از افراد مورد وثوق حضرت امام زین العابدین به شمار می رفت ."(ج1،7)
از طرفی می گوید او در شبی متولد شد که حضرت علی کشته شد.
اما از ابن خلکان نقل شده که وی علی (ع) را دیده است و باز نوشته است :
"سه سال از خلافت عثمان باقی مانده بود که ابواسحاق متولد شد. "(ج1،8)
این روایات مجعول به نظر می آید و ممکن است ابواسحاق یک نفر نباشد چنانکه برخی او را دشمن علی بن ابی طالب دانسته اند و مؤلف این را بعید می داند .
د. وجه تسمیه:
وجه تسمیه و معانی نام ها بسیار مفید است و بر اطلاعات خواننده  می افزاید :
"به او زیات گفتند چون روغن زیت را از کوفه به حلوان می برد و از آنجا پنیر و گردو بکوفه کیاورد ..."(ج3،294)
"خوبی به فتح منسوب به خوب است بمعنی افتقار ، فیروز آبادی گفته خاب خوبا یعنی افتقر و خوبه گرسنگی و زمین بی باران میان دو زمین باران دیده است و زمینی است که چراگاه ندارد و بی گیاه است ."(ج3،211)
خونساری :"به اشباع خاء ضمه دار منسوب به خونسار که شهر کوچکی است نزدیک اصفهان میان کوه های بلندی و ضرب المثل است در زلالی آب و خوشی هوا وفور میوه های خوب "(ج3،211)
"تستری بضم اول و سکون دوم و فتح سوم نسبت به تستراست و شهری از فرمانداری اهواز  از استان خوزستان که شوشترش گویند و قبر براءبن مالک انصاری برادر انس بن مالک در آنست و اوست که درهمه نبردها همراه رسول خدا بوده جز بدر پیشرو بوده و در ابودجانه بدان اشاره شد ..."(ج3،111)
ذیل حلاج درباره اینکه حلاجش نامند گفته شده: "حلاجی را دنبال کاری فرستاد واو رفت و چون برگشت دید همه پنبه های دکانش زده و حلاجی شده است و او را حلاج نام شد و گفته اند چون راز مریدان را کشف میکرد و گزارش میداد حلاجش گفتند "(ج3،175)
ه. حکایات و قصص
حکمت ها و حکایت ها در این کتاب زیاد است و ضمن اینکه آنرا از یکنواختی در آورده ؛ کتابی خواندنی پدید آورده است . از جمله داستانی که ذیل نام ابن زبیر نقل شده؛ هم سرگذشت عروةبن زبیر و همچنین قصه شخصی از بنی عبس در صفحات 124- 126 ج2نقل می شود .
همچنین ضرب المثل "مطابقت شن با طبقه" یا قصه "ابن مغازلی" و همچنین ذیل نام "ابن جهم" جریان جنایت متوکل به قبر امام حسین و خراب کردن آنرا از ابن اثیر در کتاب کامل نقل می کند. (ج2، 44)
در این میان تاریخ و حکایاتی واقعی هم نقل می شود که بیشتر آن مربوط به قرون اولیه اسلامی است .
نمونه هایی از حکایات
"از حدایق المقربین نقل است که روزی بدیدن شیخ بهایی امد و ساعتی نزد او نشست تا اذان گفتند و شیخ بهایی گفت همین جا نماز بخوانید تا بشما اقتدا کنیم  و به فیض جماعت برسیم . ساعتی اندیشید و برخاست و بخانه خود رفت و راضی به جماعت آنجا نشد . یکی از دوستانش از او پرسید با اینکه بنماز اول وقت اهمیت می دهی چرا درخواست شیخ کذایی را نپذیرفتی گفت با خود اندیشه کردم دیدم خود را بی تفاوت نمی دانم که بر مانند او امام باشم و باعث عجبم میشود و بدان راضی نشدم ."(ج3،112)
ذیل "دارمی" :ابن خلکان حکایت ظریفی از او اورده به این مضمون که بازرگانی که یک بار سرپوش های سیاه اورده وخریداری ندارد و دارمی شعری می سراید که موجب فروش سرپوش های سیاه می شود. (ج3،214-215)
قل للملیحة فی الخمارالاسود          ماذا أردت بناســک المتعبد
قد کـــان شمّر للصلاة ثیابــه          حتی قعدت له بباب المسجد
ذیل "حافی" حکایت امام موسی بن جعفر را نقل می کند که موجب توبه وی شده و همچنین خطیب که از محمدبن نعیم روایت کرده گفت:
" در بیماری بشر بدیدارش رفتم و گفتم پندم ده گفت راستش در این خانه مورچه ای است که در تابستان دانه فراهم کند تا در زمستان بخورد ، روزی شد تا دانه ای بدم گرفت و گنجشکی آمد و او را با دانه ربود نه آنچه فراهم کرد خورد و نه به ارزوی خود رسید ."(ج3،161)
چه کسانی مد نظر مؤلف بوده اند؟
مؤلفی که در صدد نوشتن کتاب رجال بر می آید در ابتدا مشخص می کند که چه کسانی را باید در کتاب خود معرفی کند. مؤلف این کتاب خود نوشته است :
"این کتاب کنی والالقاب است که من شرح حال علماء شیعه و سنی ، کثیری از شعراء، ادباء و امرائی را که معروف و به کنیه و لقب شهرت دارند در آن جمع کرده ام."(ج1ص4)
بر خلاف کتب رجال که معمولا به معرفی دانشمندان علوم اسلامی و یا راویان می پردازند، مؤلف این کتاب با نگاهی تازه به معرفی رجال معروف شیعه و سنی از هر صنف پرداخته است وطبق این نوشته، به سوابق افراد کاری نداشته تنها معروفیت مورد نظرش بوده است؛ بدون اینکه بتوانیم بگوییم به تمام اسامی معروف اشاره شده است و نام بسیاری از رجال در آن خالی است برای مثال نام مولوی شاعر عارف ایران ذیل مدخل های "مولوی"،"مولانا" یا "ملای روم" دیده نشد و گمان نمی رود ذیل نام یا لقب دیگری آورده شده باشد.
اما گاهی به افرادی اشاره شده که چندان معروفیتی نداشته و شناختن آنها مفید به نظر نمی رسد مثل خزانه دار بیت المال کعبه که در کتاب اسدالغابه هم از او یاد شده و از پیامبر روایاتی نقل کرده است .همچنین افراد بد سابقه و بدکاری را معرفی کرده است که معمولا در کتب رجال به آنان پرداخته نمی شود و شرح حال این افراد در تواریخ بیشتر مورد توجه است مانند: ابن نابغه که نام او عمروبن عاص بود والی فلسطین و اردن از سوی عمر و این همان است که در جنگ صفین مقابل امام بود.(ج2،378-382) در آخر سرگذشت او نامه امام را آورده است که چند خط کوتاه است که او را ابتر ترین ابتر می نامد و به ضرب المثلی اشاره می کند که مؤلف داستان آن ضرب المثل را از کتاب مجمع الامثال  نقل کرده است. 
همچنین ابن کوا که دارای علم حسب و نسب شناسی بوده اما:" شخصی خارجی و ملعون بود...کواء بر وزن شداد یعنی شخصیت خبیث و فحاش ... پدر او را بدین لحاظ کواء گفتند که در زمان جاهلیت فوق العاده پلید و دشنام دهنده بود ."( ج2، 313)
و:
ابن شکله :"برادر هارون الرشید و پسر کنیزی سیاه به نام شکله بود . وی در خوانندگی وتار و ضرب و میگساری صاحب یدی طولا بود ."(ج2، 191 )
او مردی فصیح و کثیر الفضل بود . دعبل خزاعی او را ذم کرده است و این اشعار با ترجمه اش ضبط است .
تعداد رجال
در این کتاب 1549نام توسط شیخ عباس نوشته شده است. در جلد اول 414 نام،جلد دوم 219 نام، جلد سوم 506 نام و 330 نام در جلد چهارم . اما به دلیل اینکه گاهی ذیل یک نام یا یک لقب چند نفر را معرفی می کند؛ نمی توان به طور دقیق تعداد افراد را مشخص کرد مثلا ذیل "خوبی" دو نفر را معرفی می کند. همچنین ذیل  اکفانی نوشته است :
"آنرا به گروهی می گویند یکی حارث بن نعمان بن سالم ابونصر بزاز که احمدبن حنبل از او روایت می کند و سعیدبن مسیب و دیگران به او اکفانی گویند چون در باب الشام کفن فروش بوده و دیگر شمس الدین ابوعبدالله ..."(ج3، 49)
ذیل ابن مغازلی نیز حدود دو خط او را معرفی کرده سپس می گوید :
"وی غیر از آن مغازلی قصه گویی است که مردم را می خندانید."بعد داستان این شخص دوم را در طی سه صفحه از کتاب مروج الذهب نقل می کند. (ج2،351-354)
ذیل "شیخ" از شیخ طوسی و شیخ مرتضی انصاری نام می برد و ابوعلی سینا .
از شیخ بهایی در این قسمت خبری نیست با اینکه وی هم به شیخ معروف است در عوض نام او در ذیل "بهایی" آمده است .
نکاتی دربارۀ ترجمه
در مورد ترجمه این کتاب نکاتی قابل گفتن است . از ویژگی های خوب آن این است که کلمات مهجور عربی ندارد و بسیار ساده و روان نوشته شده است. همچنین ترجمه اشعار عربی به فارسی که گاه به صورت شعر در آمده بر ارزش ترجمه افزوده است؛مانند شعر "مسکین دارمی" که به این شکل به شعر ترجمه نموده است :
بگـــو زیبای سرپوش سیـــه را        چه خواهی از دل این زاهـد خشک
بدامـــن زد کمر بــهر نمازش         رهش بستی ابا گیسوی چون مشک (ج3،215)
 اما برخی ایرادات نیز نسبت به دستور زبان و نگارش امروزی، بر آن وارد است که به نمونه هایی اشاره می گردد:
عدم کاربرد علائم نگارشی مثل ویرگول، نقطه ویرگول و نقطه در جای مناسب .
کاربرد غلط برخی کلمات در رسم الخط مانند:
کاربرد "های" غیر ملفوظ در جایی که نیاز نیست : پیره زن
کاربرد افعال از مصدرهای نامأنوس: ریسته بود
 چسباندن بای اضافه : بسرای، بزودی
"من بزودی بسرای دیگر روم. "(ج1،247)
عدم "یای" اضافه بعد از "ها" غیر ملفوظ در هنگام مضاف واقع شدن :
کنیه او اباعمران (ج4،300)
"در مکه معظمه آمد درب منزل زمخشری که او را دیدن کند چون در زد ...(ج4،305 ) که این واژه ها بایدبه صورت: "کنیۀ و مکۀ" یا با این رسم الخط :"کنیه ی و مکه ی" نوشته شود .
چارۀ به جای چاره ای:
"منازل خود را محل عبادت و پرستش حق قرار دهید و مانند کسیکه بر روی آتش تند ایستاده و چارۀ ندارد .."(ج4،247)
از همین موارد است سر هم نوشتن کلماتی که باید جدا نوشته شوند:
هنگامیکه ، قرآنرا ،میآیم ، دوسترین:
"زراره و بریدبن معاویه و محمدبن مسلم و احول دوسترین مردمند نزد من زنده باشند یا مرده ."(ج3،16)




سخن آخر
گر چه کار شیخ عباس قمی در جمع آوری شرح حال بسیاری از رجال که در طول چند قرن زیسته اند قابل تقدیر وتوجه است؛ اما نمی توان گفت کتابی بی نقص تألیف کرده است. مؤلف سعی کرده از آغاز اسلام تا زمان خود رجال معروف را چه در علوم اسلامی و چه در سایر علوم معرفی کند و دوره و قشر خاصی را در نظر نگرفته است؛ با این حال کتاب نسبت به کتب هم سنگ خود حجیم نیست و مشخص است که بسیاری از رجال معروف جا مانده اند بدون اینکه ملاکی برای گزینش ذکر شده باشد و برخی رجال ذکر شده معروفیتی چنانکه باید ندارند. کلی بودن و عمومیت کتاب، موجب شده مؤلف نتواند در جمع آوری اسامی و شرح حال ها تناسب برقرار کند و خواننده محتاج مراجعه به کتب دیگر می شود؛ به ویژه مواردی که شخصی را ذیل نام شخصی دیگر معرفی می کند که مسلما پژوهشگر نمی تواند بدون خواندن تمام کتاب به شرح حال فردی که نامش در فهرست نیست دسترسی پیدا کند .

منابع
·   قمی،عباس ،مشاهیر دانشمندان اسلام ،ترجمه الکنی والالقاب، محمد جواد نجفی ،انتشارات کتابفروشی اسلامیه ، 1350
·        خامنه‌اي، علي. چهار كتاب اصلي علم رجال. تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1369؛
·        دهخدا، علي‌اكبر. لغت‌نامه،موسسه لغتنامه دهخدا، 1373
·   ستوده، غلامرضا. مرجع‌ شناسي و روش تحقيق در ادبيات فارسي. تهران،سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه‌ها (سمت)، ؛1373
·   طاهري عراقي، احمد. "سرگذشت ‌نامه‌هاي اسلامي: سيره، رجال، تراجم". نامه انجمن كتابداران ايران. دوره يازدهم، 3 و 4 (پاييز و زمستان 1357)
·        غلامرضايي، محمد. روش تحقيق و شناخت مراجع ادبي. تهران: جامي، 1374

هیچ نظری موجود نیست: