۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

نگاهي انتقادي به "دا"(روزنامه امتياز 29/9/88- 1و2/10/88)

دا - خاطرات سیده زهرا حسینی – به اهتمام سیده اعظم حسینی – انتشارات سوره مهر- چاپ 12 – 1388- 812 صفحه – 12000تومان
چکیده
کتاب خاطرات زهرا حسینی که اولین بار در شهریور ماه 1387 به چاپ رسید، به ادعای ناشر، طی مدت کوتاهی چندین بار تجدید چاپ شده و همه نسخه های آن به فروش رسیده است . این کتاب از ان دسته آثار جنگ است که راوی خود در نزدیکترین حالات در تمام صحنه های جنگ خرمشهر حضور داشته و به عنوان غسال، قبر کن، امدادگر و پرستار ، خدمت کرده و در سخت ترین روزهای جنگ خرمشهر بسیاری صحنه های دور از ذهن را دیده و به تصویر کشیده است .
با توجه به اهمیت این کتاب در نشان دادن بخش کوتاهی از تاریخ جنگ ایران و عراق در هنگام اغاز جنگ و اشغال خرمشهر و استقبال بیش از حد خوانندگان و منتقدین از آن، پرداختن به موضوع و نحوه نگارش این کتاب و سنجش ارزش واقعی ان ضروری به نظر می رسد . در این مقاله راجع به ساختار و محتوا و نقاط قوت و ضعف این کتاب بحث شده است .
مقدمه
"دا" در ردیف آثاری قرار دارد که ادبیات جنگ محسوب می شوند :"داستانی که از جنگ برای جنگ درباره جنگ و حواشی ان نوشته می شود ادبیات داستانی جنگ محسوب می شود."(حنیف ،11)
این کتاب 800 صفحه ای، کاملا واقعی و مبتنی بر حوادثی است که در مقطع خاصی از زمان در کشورمان رخ داده و شخصیت های ان افرادی هستند که زمانی نه چندان دور وجود داشته و ایفای نقش کرده اند . حوادثی که توسط این ادم ها به وقوع پیوسته بدون دخل و تصرف به تصویر کشیده شده ،یعنی در هیچ جای این اثر حرفی غیر واقعی یا عملی غیر از آنچه بوده نقل نشده است . از این نظر در ردیف خاطره قرار می گیرد زیرا: "خاطره نویسی عبارت است از نگارش ، شرح حوادث و حالات و ماجراهایی که عمدتا نقش و عملکرد نویسنده صاحب خاطره را در مقطع خاص یا دوره بالنسبه کامل زندگانی وی نشان می دهد . از این جهت انچه که موضوع اصلی خاطره نگاشته را در بر می گیرد به شرح نقش و نظر و کردار و کلام نویسنده در قبال رخدادهای گذشته مربوط می شود و حوادث و رخدادهای بیرونی نسبت به موضوع خاطره جنبه فرعی و ضمنی می یابد . چنین خاطره نگاشته هایی زندگینامه های خود نوشت ، خود سرگذشتنامه ، حسب حال و یا سوانح عمر و اتوبیوگرافی خوانده میشوند ."(کمری ،15) همچنین مصاحبه ها و عکس ها که نمایانگر خاطراتی واقعی است .
کتاب در پنج بخش و چهل فصل طبقه بندی شده است که هر بخش شامل چند فصل است.
ابتدا فهرست کتاب قرار دارد که علی رغم طولانی بودن ، هیچگونه اطلاع رسانی ندارد و بود و نبودش یکسان است تمام فصول بر طبق اعداد طبقه بندی شده که هیچ موضوعی را نشان نمی دهد بهتر بود درفهرست ،موضوعات مربوط به هر فصل نوشته می شد؛ مثلا : آغاز جنگ ، اغاز حمله هوایی دشمن ، اشغال کامل شهر ، رفتن به تهران ، ازدواج ، شهادت پدر ، مجروح شدن و...
بخش اول کتاب ، اتفاقات کودکی راوی تا آغاز جنگ را در بر دارد .
بخش دوم و سوم، حاوی قضایای مربوط به آغاز حمله دشمن است تا زمانی که راوی پس از  مجروح شدن ، از شهر خارج می شود.
بخش چهارم و پنجم مطالب حاشیه ای خارج از خرمشهر و مربوط به خاطرات شخصی راوی است تا آخر جنگ وسال های پس از آن.
در انتهای کتاب مصاحبه و گفت و گوی برخی افرادی که نامشان در کتاب هست و یا در آنزمان در خرمشهر بوده اند  و راوی را می شناختند چاپ شده ،سپس 53 قطعه عکس از خانواده ، جنت آباد ، برخی شهدا و مادرانشان دیده می شود و در آخر فهرست اعلام قرار دارد . 
اگر به اعتقاد برخی منتقدین این نوشته را رمان بنامیم به ناچار باید بگوییم رمانی است دارای ساختاری بسیار ضعیف که عناصر داستانی در آن خوب و به موقع به کار گرفته نشده اند.
در این مقاله ضمن بررسی برخی از این عناصر داستانی و نحوه کاربرد انها نقاط قوت و ضعف این کتاب، نشان داده می شود .
1- بررسی ساختار
کتاب با صحنه فراخ منظر اغاز می شود . راوی 4 یا 5 ساله است و ابتدا با شرح فعالیت های سیاسی پدرش در عراق آغاز می کند . سپس با ذکر تاریخچه ای از زندگی راوی و خانواده اش در شهر بصره عراق ادامه می یابد که با توصیفی همه جانبه از خانواده و فامیل و فعالیت های سیاسی پدر همراه است . راوی در توصیف فضا و مکان ها موفق عمل کرده و هیچ چیز را از نظر دور نمی دارد . دو فصل کتاب در عراق می گذرد که حدود 16 صفحه را شامل می شود . از صفحه 35 کتاب مکان داستان شهر خرمشهر است راوی با شرح شیطنت های بچگانه خود و خواهران و برادرانش فضای تلخ را تغییر داده و کنش های داستانی در ان پدید اورده است. در این میان فرهنگ خانواده ها و زبانها متفاوت انها را نیز نشان می دهد  :
"یادم می اید انشب توی حیاط اب بازی می کردیم دستمان را زیر شیر گرفته بودیم به هم اب می پاشیدیم . زن داییم امد و در حالیکه چیزهایی به فارسی می گفت نگذاشت بازی کنیم ما از حرف هایش فقط کلمه خیس را فهمیدیم که در زبان عربی معنی اش گندیدن است خیلی تعجب کردیم گفتیم این چه ابی است که ادم دستش را زیرش بگیرد می گندد."(حسینی، 35)
1- الف- عدم هماهنگی بخش های کتاب
در بخش اول که چشم اندازی کلی از زندگی خانوادگی راوی دیده می شود ، کنش های داستانی و تلخیص بیشتر است اما از بخش دوم  که حملات هوایی، آغاز می شود ، راوی با پرداختن به جزئیات فاجعه ، از روش روایت پیشین فاصله گرفته و خاطرات هر روز را لحظه به لحظه تعریف می کند . در این بخش  نقل ریز به ریز وقایع و توصیفات زاید و تکراری ، کتاب را بیش از پیش به گزارش نزدیک می کند.
در این بخش و بخش سوم، نوشته ها از حالت تلخیص خارج شده به کندی  پیش می رود به طوری که خواننده گمان می برد زمان طولانی گذشته است. جنگ از صفحه 73 شروع می شود . تا صفحه 247 تنها شش روز از جنگ گذشته اما اتفاقات زیادی افتاده است :"شش روز از جنگ می گذشت ولی انگارعمری از من گذشته بود ."( همان، 247)
خاطرات 20 روزی که راوی در  خرمشهر است حدود450 صفحه است و با بخش های اول و آخر هماهنگی ندارد .
از طرفی در بخش اول  خاطراتی نقل شده که هیچ ارتباطی با بخشهای بعدی ندارد  . برای مثال ،نقل قضیه از بام  افتادن محسن ،برادر راوی ، با ان آب و تاب و شرح شیطنت های کودکی دخلی به اصل کتاب ندارد و این در حالی است که در زمان جنگ، اصلا فراموش میکند که بگوید خانواده مادری اش که آنقدر با آنها نزدیک بود،چه زمانی از شهرخارج شده اند. همچنین برخی حوادث مهم نادیده گرفته شده است . در فصل سوم از بخش اول ،که انقلاب اسلامی به پیروزی می رسد ، تنها به روز ورود امام اشاره شده و به قضایای قبل و بعد ، چندان پرداخته نشده است .
از آن جمله است ،غائله خلق عرب که پیش از 22 بهمن 57 به وجود امده بود ولی جای ان در خاطرات راوی خالی است و در پاورقی صفحات 60 تا 63به نقل از کتاب "خرمشهر در جنگ طولانی" شرح ان داده شده است .
1- ب- نقل خاطرات بی اهمیت
ویژگی طرح انداموار در داستان، این است که همه چیز باید به هم مربوط باشد و هیچ حرف و کنش بیجایی در داستان نباشد در حالی که بخش های اول و آخر این کتاب با آنچه در بدنه اصلی راجع به جنگ نوشته همخوانی ندارد . در یک برهه ریز به ریز خاطرات را نگاشته و در برهه ای دیگر زندگی شخصی نویسنده دخیل شده ، در حالی که در بخش اصلی کتاب، قضیه مربوط به یک تجاوز و یک جنگ نابرابر و یک مسأله سیاسی و همگانی است ، به نظر نمی اید نقل خاطرات روزمره راوی از ابتدا تا انتها لزومی داشته باشد.
برخی خاطرات از طریق جریان سیال ذهن به یادش می آید . راوی هر گاه به قضیه ای مشابه انچه پیش رو دارد برخورد می کند به عقب بر می گردد و خاطره ای را از دور و یا نزدیک تعریف می کند. با دیدن سگ هایی که از ترس به دنبال او می روند یاد توله سگی که چند وقت پیش برده و بزرگ کرده، می افتد و تعریف می کند ، در حالیکه ارتباطی به طرح داستانی ندارد و تنها خاطره ای است که به یادش می اید .
نقش این خاطرات میانی همیشه به همین شکل است چیزهای بیان می شود که ربطی به طرح اصلی ندارد و موجب کش امدن بی دلیل کتاب شده است :
"از یکی دو تا پل ورودی عباسیه بالا رفتم و وارد حسینیه شدم . نسبت به خیلی مساجد و حسینیه هایی که دیده بودم بزرگتر بود . از پنجره های چوبی و سبز رنگش نور به داخل می تابید و کف حسینیه آن قسمتی که موکت داشت مردم نشسته بودند . سقفش هم خیلی بلند بود . یاد حسینیه مان در بصره افتادم . آنجا هم سقفش به بلندی اینجا بود ."( همان، 245 )
قیافه ادم ها را خوب به یاد دارد و همه را وصف می کند . دو جوانی که لباس تعمیرکاری به تن دارند، جنازه ای اورده اند انها را اینطور توصیف می کند :
"موقع حرف زدنشان با هم اسمشان را شنیدم . اسم جوان هیکلی که ریشش را از قسمت گونه مرتب تراشیده بود رضا و راننده که مو و محاسن پر پشت مشکی و چشمان درشت و تیزی داشت خسرو بود ."(حسینی،149)
این دو در ادامه، نقش چندانی ندارند که لازم باشد اسم و قیافه شان را هم بدانیم .
1- ج- توصیف صحنه
این عنصر داستانی خوب به کار گرفته شده ، گر چه گاهی نابجا و بی دلیل ، وصف مکان با دقت و زیبایی صورت می گیرد. راوی معمولا خانه هایی را که در ان زندگی می کنند کاملا شرح می دهد و در هر نقل مکان ،ظاهر خانه جدید را توصیف می کند ، چنانکه در توصیف محله عشّار می گوید :
"محله عشّار که دور تا دور میدانگاهش مغازه بود و حتی شبها هم مثل روز روشن بود لامپ های پر نور سر در مغازه ها مشتری ها را به دیدن و خرید اجناس داخل مغازه دعوت می کرد اگر مادرم می گذاشت دوست داشتم ساعتها انجا بایستم و به درخشش لامپ ها و خوراکی هایی که به رهگذران چشمک می زدند نگاه کنم . بازار منطقه خودمان چنین زرق و برق نداشت مردم روستایی محصولاتشان را توی سبد یا گاری می گذاشتند و می فروختند ."( همان، 18)
همچنین این توصیف خوب از صحنه عزاداری در اولین روز بمباران خرمشهر :"از خیابان اردیبهشت خیلی طول نکشید که به جنت آباد رسیدم . محشری بر پا بود . جمعیت موج می زد. از هر طرف ناله و شیونی به آسمان بلند بود . هیچ وقت جنت اباد را اینطور ندیده بودم . راه به راه جنازه ها را خوابانده و روی ملحفه های سفیدی که رویشان کشیده بودند یخ گذاشته بودند . خون با ابی که از ذوب یخ ها راه افتاده بود مخلوط شده خونابه از زیر جنازه ها روان بود . بالای سر هر شهیدی عده ای جمع شده مرثیه خوانی می کردند و به سر و روی خودشان می زدند . بی تابی بعضی ها دل ادم را می لرزاند .خصوصا زنها جگر سوز تر عزاداری می کردند . بعضی هایشان انقدر صورت خراشیده بودند که از جای ان خون جاری شده بود تعدادی هم به موهایشان چنگ زده بودند و دست هایشان پر از مو بود چند نفری هم غش کرده بودند .حتی مردها هم در مقابل اینهمه مصیبت از پا در امده بودند سر به دیوارمی کوبیدند یا خودشان را روی جنازه ها می انداختند. عده ای هم گل به سر و شانه هایشان مالیده بودند . بیشتر زن های عزادار عرب، مثل ایام محرم و شب های عاشورا دایره وار ایستاده بودند؛ یکی از انها مرثیه می خواند و بقیه جواب می دادند و به سر و سینه شان می زدند همین طور که بین جمعیت راه می رفتم و شاهد این صحنه ها بودم اشک می ریختم و صدای مرثیه خوانی عرب ها را می شنیدم . زن روضه خوان می گفت :وِهوا گولن وِه                              
زنها جواب می دادند :وِهوا وِهوا
روضه خوان می گفت :وِهوا علی الراحو شهیدیه وِهوا
زنها جوا بمی دادند :وِهوا وِهوا
روضه خوان می گفت :وِهوا علی المحمد وِهوا " (همان، 80-81)
اینطور توصیف ها در صحنه حمله سگها به جنازه هایی که فرصتی برای دفنشان نیست ، بازار جنگزده و مقایسه ان با روزهای پیش از جنگ و...دیده می شود . گاهی توصیفات رمانتیک و ادبی می شود :
جنازه یک دخترده ساله :"روسری از جنس حریر مصنوعی بود که زمینه سفید رنگش با پروانه های رنگارنگی منقش شده بود اما حالا پروانه های روسری در خون دخترک دست و پا می زدند ."( همان، 283)
شب های اول جنگ به خاطردیدن صحنه های وحشتناک ،کابوس هایی  می بیند که کاملا طبیعی و نشان دهنده روند طبیعی ترس در وجود دختری جوان است که برای اولین بار به بدن مرده هایی که به طرزی فجیع کشته شده اند دست زده است :
"چشم هایم که روی هم رفت کابوس ها به سراغم امدند انگار توی قبر بودم و یکنفر مرا به عمق ان می کشید . هر چه تلاش می کردم خودم را از دستش رها کنم نمی شد . همینطور که در تقلا بودم دیدم از مسافت نه چندان دوری چهره های عجیب و غریب و ترسناکی به طرفم حمله ور شدند . می خواستم از توی قبر بیرون بیایم و پا به فرار بگذارم ولی پاهایم محکم گرفته شده بود نه راه پس داشتم نه راه پیش . در اخرین لحظاتی که ان موجودات ترسناک نزدیکم شدند از خواب پریدم ."( همان، 101)
1- د- شخصیت ها
شخصیت پردازی در دنیای داستانی تفاوت کلی با خاطره نویسی و دنیای واقعی دارد . حتی در رمان های واقعی نویسنده شخصیت هایی داستانی خلق کرده، در کنار شخصیت های واقعی قرار می دهد؛ اما در این کتاب که کاملا واقعی وخاطره گون است حتی یک شخصیت داستانی دیده نمی شود.
 در این کتاب از شخصیت های واقعی مانند جهان آرا ، یونس محمدی ، محمد منتظری ،اعظم طالقانی ،بنی صدر ،چمران و...نام برده می شود و در موارد مقتضی اعمال انها نقل می گردد.
جهان آرا در جریان جنگ خرمشهرنقش زیادی دارد و راوی به او احترام می گذارد و در بروز مشکلاتی که دیگران با ان توجه نمی کنند به او رجوع می کند . او شخصیتی آرام و محجوب و مسئولیت پذیر دارد و سر انجام در خرمشهر به شهادت می رسد .
یونس محمدی نماینده خرمشهر آدم مردم داری است و در خرمشهر فعالیت دارد و در سر بندر هم به راوی کمک می کند که به تهران برود و با کمک او به مجلس شورا هم راه پیدا می کند :"قبل از حرکت اقای محمدی به من گفت پیش خانواده اش که بعد از شدت گرفتن اتش جنگ به تهران امده بودند بروم ."( همان، 615)
یکروز که همراه محمدی به مجلس رفته درگیری ملی گراها با روحانیون مخالف رابطه با امریکا را مشاهده کرده است. انروز آیت الله رفسنجانی در مجلس نبوده و یکی از ملی گراها جلسه را اداره میکرده :"وقتی بحث خیلی بالا گرفت ، یکی از موافقین این موضوع با عصبانیت جلو امد به طرف حجت الاسلام منتظری حمله برد ، یقه اش را گرفت و همچنان که داد می کشید او را تکان داد . حجت الاسلام منتظری هیچ عکس العملی نشان نداد و حرفی نزد فقط او را نگاه می کرد؛ یکدفعه نفر دومی از گروه ملی گراها جلو امد و سیلی محکمی توی گوش حجت الاسلام منتظری خواباند . او هم فقط گفت : اینه منطق ملی گراها ؟" (همان، 620)
علاوه بر اینها شخصیت های گمنامی معرفی می شوند که در عین گمنامی ، در ذهن و دل مردم ایران جاویدانند و یاد آنان یاد آور روزهای خون و آتش خرمشهر است که هر کسی را یارای ماندن در آن دیار نبود و انها ماندند دفاع کردند ، یا شهید شدند و یا به داغ عزیزان مبتلا شدند و تحمل کردند و دم نزدند . همه این شخصیت ها که راوی و خانواده اش نیز از آن جمله اند ، موجب پدید آمدن  حماسه خرمشهر و حماسه های دیگر جنگ تحمیلی هستند .
1- ه- گفت و گو
نوع روایت ، توصیف است و"گفت و گو" که یکی از عناصر مهم داستان و موجب ایجاد صحنه نمایشی است ، بسیار کم است و گاه که لهجه ها محلی است ترجمه ان بلافاصله در متن امده که در متون داستانی اینگونه توضیحات در پاورقی می آید :
"دا که صدایم را شنیده بود از اشپرخانه بیرون امد و با لحن خاصی که نشان از اعتراض داشت گفت :علی خیر :اُقُر به خیر . گفتم دوباره می روم جنت اباد .
گفت :هم ورچه به چی جنت اباد ؟ : باز برای چی میخوای بری جنت اباد ؟
گفتم: دیدی که بابا اجازه داد برم .
گفت: پس من چه کار کنم از صبح تا حالا گذاشتی رفتی من دست تنها موندم .
می دانستم فقط کار خسته اش نکرده بچه ها از من بیشتر از او حساب می بردند حالا که نبودم رشته کار از دستش درامده بود خودش هم اینرا گفت :بچه ها خیلی اذیت می کنند .گفتم :خوب لیلا که هست .
با حرص زیر لب گفت :لیلا که هست ."(حسینی،90)
ا- و-  کاربرد واژه های  ناهمگون
زبان گفت و گو ها یکدست نیست. گاه کلمات عامیانه و گاه نوشتاری است ؛حتی در یک جمله و یک عبارت هم این اختلاط به چشم می خورد :
"سگ ها هار شدن به جنازه ها حمله می کنند ."( همان، 127)
"اگر برای من خطر داره برای شما هم داره ."( همان، 230)
شنیدم یکنفر می گوید :خواهر برای چی شما اومدی تو خط؟
گفتم خب خودت برای چی اومدی ؟"( همان، 232)
غیر از آنچه گفته شد، برخی اصطلاحات امروزی در گفتار راوی دیده می شود که با سبک نوشتاری کتاب جور نیست. این خاطرات مربوط به زمانی است  که اصلا این اصطلاحات رواج نداشته و در حال حاضر هم برخی از این ها را قشر خاصی  به کار می برند و به سبک فکری راوی نمی خورد :"هر چه می گفتم باز سوال می کرد آنقدر که کفم می برید ."( همان، 569)
 یا: "قبلا هم در این رابطه کل کل کرده بودیم "( همان، 580)
2- بررسی محتوا
درونمایه و محتوای کتاب که هدف اصلی آن است ، دارای نقاط قوت بسیار و ضعف هایی اندک است. به دلیل اینکه بسیاری ازمنتقدین درباره محتوای خوب کتاب نوشته و گفته اند ، به اشاره ای مختصر اکتفا می شود و در ادامه نقاط ضعف و ایراد های که بر کتاب وارد است به طور گسترده تر بیان می گردد :
2- الف- اطلاعات نظامی
راوی که از نزدیک شاهد وقایع است صحنه هایی که را که به چشم دیده بیان می کند در این میان خیلی از مسایل نظامی و دلایلی که منجر به سقوط شهر شده مشخص می شود که یکی از آنها عدم فرماندهی واحد برای به کار گیری نیروهای اعزامی بوده است .
بی نظمی نظامی در شهربه چشم می خورد. در حالیکه دشمن در حال پیشروی  است،سربازان بیکار و بدون فرمانده که نمی دانند چه کار کنند است در گوشه و کنار بیکار نشسته اند . وسایل جنگ هم بلا استفاده مانده است ."از در جنت اباد که بیرون امدم تعداد زیادی سرباز دیدم که کنار دیوار قبرستان دراز به دراز خوابیده بودند . به نظر می رسید خسته و گرسنه اند . یک تانک چیفتن هم انطرفتر رها شده بود از اینکه توی این شرایط اینها بی کار و بی عار روی زمین افتاده اند و بعضی هایشان هم سیگار می کشیدند، عصبانی شدم رفتم جلو و با پرخاش گفتم خجالت نمی کشید گرفتید اینجا خوابیدید ؟مگه نمی بینید دشمن اومده تو شهر داره مردم رو نابود می کنه میخواد شهر رو بگیره ؟صدای یکی دو نفرشان در امد که خوب ما چه کار کنیم فرمانده نداریم ؟" (همان، 124)
گاهی اطلاعاتی از انواع جنگنده های عراقی می دهد که بر اساس شنیده های اوست و میزان درستی اش مشخص نیست :
"از زبان نظامی هایی که همه جا پراکنده بودند شنیده بودم هواپیماهای آواکس برای شناسایی می ایند و میگ های بیست و یک و بیست و سۀ روسی جنگنده هستند ." (همان، 169 )
2- ب- نظر مردم عادی راجع به علت جنگ
درباره علت جنگ حرف و حدیث های زیادی بود و هست . راوی که خود در خانواده ای مذهبی و سیاسی رشد کرده از دیدگاه آدم هایی در آن سطح ، جنگ را می بیند که دیدگاه بسیاری از مردم هم بوده و هست   :"لیلا پرسید اصلا چرا جنگ شد ؟ گفتم مگه پیام صدام رو نشنیدی ؟ میگه می خوام امت واحد عربی درست کنم در صورتی که هدفش چیز دیگه ایه وگرنه با عقل جور در میاد به دفاع از عرب ها جنگ راه بیاندازد و بعد اینهمه عرب را بکشد ؟...اینا میخوان انقلاب ایران رو از بین ببرند و نفت ایران رو تاراج کنن ، میخوان ایران رو هم مثل فلسطین بکنند ."( همان،  266)
2- ج- ستون پنجم
احزاب متفرقه که در اقلیت بودند گاهی در این نوشته ها حضور کمرنگی دارند که از انها به عنوان ستون پنجم یاد می شود و غالبا در کار اخلال ایجاد کردن هستند و نقشی در کمک به سایرین ندارند :
"بهمون سپردن تا مطمئن نشدیم شهید مال چه خانواده ایه تحویل ندیم . چون یه عده به اسم کس و کار شهید اومدن جنازه تحویل گرفتن در واقع دزدیدن بردن بعدا معلوم شده عضو سازمان مجاهدین اند که شهدا را به اسم گروه خودشون توی شهر ها تشییع می کنن تا تبلیغی براشون باشه ."( همان، 321)
2- د- تصاویر ناتورالیستی
مهمترین عنصر این اثر، ارائه تصاویر ناتورالیستی توسط راوی است . کتاب های بسیاری درباره جنگ نوشته شده که تا حدودی بیانگر صحنه های واقعی جنگ بوده است ؛ اما هیچکدام به این اندازه، نزدیک چنین صحنه هایی نشده اند . با خواندن این کتاب صحنه های جنگی که هیچگاه ندیده ایم و تجربه نکرده ایم و وصفش را هم درست نشنیده ایم در جلوی چشمانمان زنده می شود . به نظر می اید جنگ تازه شروع شده و درست وسط میدان جنگ قرار داریم . توصیف های زنده راوی از صحنه ها یی که گویا هنوز وجود دارد ،خواننده را درست به وسط صحنه می برد و در او این گمان را ایجاد می کند که خود شاهد این صحنه هاست و نه انگار که بیست سال از پایان جنگ گذشته است . راوی که در اولین روز جنگ در گورستان خرمشهر به کار غسل و کفن و دفن شهدا مشغول شده صحنه های دلخراشی می بیند که آنها را با تمام جزئیات نقل می کند:
"رفتم جلو و در حالی که بدنم مور مور می شد دست را روی پنبه گذاشتم یک لحظه احساس کردم منجمد شده ام و مغزم در حال جمع شدن و یخ زدن است توی دلم به هم می خورد . همانطور که دستم روی زخم بود انگار خشکم زده بود فکر می کردم از این حالت انقباض بیرون نمی ایم . هر چه می گذشت رطوبت خون از لایه های پنبه می گذشت و به دستم می خورد و دلم را به هم می زد ."( همان،  104)
شرح صحنه های واقعی و جزئیاتی که راوی  به چشم خود دیده و با گوش خود شنیده رقت اور و نشانگر ابعاد وسیع مصیبتی است که بر مردم در منطقه جنگی وارد شده است :"دیدم از سه ردیف بالاتر پیرمردی که توی قبر است به مردهایی که می خواستند جنازه ای را به دستش بدهند گفت : نه اینطور نمیشه دفنش کنیم . نفهمیدم منظورش چیست .همانطور نگاهم به ان طرف ماند . پیرمرد از قبر بیرون امد به یکی از مردها گفت اینو نگه دار این خشک شده و به پای خم مانده جنازه اشاره کرد بعد خودش را با تمام هیکل روی جنازه انداخت و زانوی او را شکست .صدای خشک شکستن استخوان آنقدر بلند بود که همه شنیدیم . فامیل های شهید و مردمی که انجا بودند نعره کشیدند و بلند بلند گریه کردند . خیلی ها لا اله الا الله می گفتند . من هم تمام تنم می لرزید خشکم زده بود . به زانوی پای خودم که خم کرده بودم نگاه کردم درد شدیدی در ان احساس می کردم ..."( همان، 119)
صحنه هایی که بلافاصله پس از بمباران دیده می شود غالبا از این نوعند:
"وقتی کنارش رسیدم داشت اشهدش را می خواند با دیدن این حالت که شهادتین را نجوا می کرد و از گلویش خون کف آلود بیرون می ریخت تمام تنم به لرزه افتاد . با دلهره نبضش را گرفتم . ترکش را توی گلویش می دیدم اما نمی توانستم دستم را جلو ببرم و انرا بیرون بکشم خون فوران می کرد ."( همان، 303)
در یکی از خانه ها که تازه خمپاره ای در آن افتاده جسدی می بیند . پدر و مادر پسر که گویا همان یک پسر را داشته اند نابینا هستند و نمی بینند پسرشان چه وضعی دارد و به گمان زنده بودنش او را صدا می زنند و به بدنش دست می کشند،  در حالی که چیزی به عنوان بدن از او باقی نمانده است:
"کمی انطرفتر از در پیکر پسر جوانی را دیدم که به شکل دلخراشی به شهادت رسیده بود. نمی توانستم بیشتر از این به او نگاه کنم چه برسد به اینکه بخواهم به او دست بزنم و یا جابجایش کنم . آخر، پایین تنه اش از قسمت کمر و لگن بر اثر موج انفجار شکافته و به هم پیچیده شده بود طوری که پاهایش خلاف جهت تنه رو به بالا افتاده بودند.  یک دستش هم از ناحیه کتف کاملا له شده بود . بقیه قسمت ها هم وضع بهتری نداشتند . تقریبا تمام بدن جوان تکه تکه و لهیده شده بود .احساس می کردم به محض تکان دادنش استخوان های خرد شده اش از هم جدا می شوند و بدنش از وسط به دو نیم خواهد شد ."( همان، 304)
هیچ صحنه ای زشت تر از دیدن مغزهای بیرون ریخته ،دست و پاهای قطع شده و بدن ای له شده ادم ها نیست و در بخش مهم کتاب که بیشترین صفحات رابه خود اختصاص داده، پر است از این تصاویر . برخی از این تصاویر در عین وحشتناکی عجیب نیز هست مثل صحنه ای که مردی سرش قطع شده و بدنش هنوز در حال دویدن است.
وصف مشکلات غسالخانه ،بی ابی و کمبود کفن و حمله کردن سگها و حمله هواپیماهای عراقی در حین کار نیز از جمله این صحنه هاست .
"همانطور که بین شهدا چرخ می زدم یکهو احساس کردم پایم در چیزی فرو رفت . موهای تنم سیخ شد جرأت نداشتم تکان بخورم یا دستم را به طرف پایم ببرم ...پایم در شکم جنازه ای که امعاء و احشایش بیرون ریخته بود فرو رفته بود ."( همان، 137) این صحنه ای است که راوی در گردش های شبانه در گورستان با آن مواجه می شود . پیداست که به خاطر زیاد بودن تعداد شهدا،دفن آنها در طول روز ممکن نشده است .
برخی صحنه های فجیع به صورت عادی و گاه خنده دار توصیف می شود انگا ر چیزی روزمره و طبیعی است . راوی به همراه پسری جوان از جایی عبور می کند که همان لحظه هواپیماهای دشمن درهمان اطراف بمب می ریزند . ان دو که کارشان امداد رسانی است ،برای پیدا کردن مجروح و شهید، داخل منازل می شوند و معمولا مناظر وحشتناکی می بینند . یکی از این تصاویر، جسد مردی است که روی پشت بام پیدا می شود . جمجمه مرد ترکیده و مغزش بیرون ریخته است .گفت و گویی که بین راوی و ان پسر بر سر جمع کردن او در می گیرد جالب توجه است:
"به عبدالله که رویش را طرف دیگری گرفته بود گفتم من پیرمرد رو جمع و جور می کنم تو هم یه فکری برای سر این بیچاره بکن .مغزش را جمع کن . عبداله با انزجار گفت :من؟من نمی تونم اصلا حرفش رو هم نزن .گفتم عبدالله خب این بیچاره رو باید جمع کنیم یا نه نمیشه که همینطور بمونه . گفت خودت بکن . من پیرمرد رو جمع می کنم تو مغز جمع کن ."( همان، 271)
بعد شرح می دهد که چگونه مغز پیرمرد را با تکه های مقوا جمع کرده و داخل سرش ریخته و گاه ترشحات مغز و خون روی دستش می ریخته و چندشش می شده و پس از اتمام کار ابی هم نیست که دست هایش را بشوید . در این قسمت تمام جزئیات پایین فرستادن مرده از روی بام تصویر می شود و این یکی از جنبه های زیبای کتاب است .
دست و پاهای جدا شده را از جایی که قبلا بمباران شده پیدا می کنند و سه تایی انها را بر می دارند که به جنت اباد ببرند . پسرها شوخی شان گرفته :"تا به جنت اباد برسیم عبداله هی مزه می ریخت و با لحن فروشندگان دوره گرد می گفت پای قطع شده دست بریده حمل می کنیم . حسین هم بلند بلند می خندید ."( همان، 376)
3- نقاط ضعف محتوا
3- الف- بی اطلاعی از زمان آغاز جنگ
چیزی که در خاطرات راوی عجیب به نظر می رسد، بی اطلاعی او از اغاز جنگ است . از بعد از ظهر 31 شهریور جنگ شروع شده و هیچ یک از خانواده او از این قضیه خبر ندارند . صبح روز اول مهر راوی خواهر و برادرش را به مدرسه می برد و با در بسته مدرسه مواجه در کمال تعجب می شنود دیشب عراق شهر را بمباران کرده و عده ای شهید شده اند . در کتاب "خرمشهر در جنگ طولانی" نوشته است:
"خواهران و برادران بسیجی به استادیوم ورزشی احضار شده اند تا برای حمله قریب الوقوع نیروهای عراقی آماده شوند ....ناگهان بارانی از اتش بر خرمشهر باریدن می گیرد و شهررا غرق در آتش و دود می سازد . قسمت غربی شهر مثل کوی طالقانی ، راه آهن ،مولوی که نقاط ضعیف نشین شهررا تشکیل می دهند و پر جمعیت ترند ، زیر آتش گسترده خمپاره و توپ های دشمن قرارمی گیرند ......فاجعه قابل وصف نیست . ...انگار قیامت است و کسی به کسی نیست ."(انصاری،165-166)
راوی که خود از فعالان مسجد بوده هیچ اشاره ای به این قضیه ندارد . از طرفی نوشته های همان کتاب نشان می دهد شروع حملات هوایی از بعد از ظهر بوده است نه هنگام شب که راوی در خواب بوده :
"بعد از ظهر 31 شهریور است . گرمای هوا هنوز فرو ننشسته است . با وجود درگیری های مرزی ده روز گذشته و شدت یافتن ان در سه روز اخیر به خصوص در بندر و پایگاه  نیروی دریایی و با اینکه عده ای از متمکنین در حال تخلیه شهر هستند و عده ای از روستاییان به شهر روی اورده اند وضعیت نسبتا عادی است و جنب و جوش آغاز مدارس همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده است ."( همان،  165)
صحنه ای دیگرنیز تایید کننده این است که هنوز هوا روشن است :
"در خیابان زنبق خمپاره درست خورده وسط جمع زنانی که جلوی خانه ها با یکدیگر صحبت می کرده اند . همه تکه تکه شده و گوشت هایشان به دیوارچسبیده است ."( همان،  167)
عجیب است که آنهمه سر و صدای انفجار و رفت و آمد آمبولانس و اتش نشانی به گوش هیچیک از افراد خانواده نرسیده است .
3- ب- شخصیت راوی
از دیدگاه برخی منتقدین غربی  "اصولا خطرناک است نویسنده از دیدگاه "من" داستان بنویسد چون از این رهگذر نااگاهانه به خواننده این احساس را القا می کند که نویسنده گویی دارد خود را بزرگ جلوه دهد و پیداست که خواننده در برابر این خودستایی خواه ناخواه عصیان می کند .(آلوت ،426)  "یا در غیر اینصورت ان "من" که نویسنده به کار می برد به طرز پر افاده ای متواضع است و خواننده را درست از نقطه نظر مخالف می رماند و می رنجاند ."(ایرانی ،399)
بیشترین ضعف این کتاب مربوط به شخصیت راوی است که بسیار بد نشان داده شده است،که احتمالا،علت آن علاقه تدوینگر خاطرات ،به راوی است نه تعریف راوی از کارهای خود . اگر در این کتاب ، دیدگاه شاهد به کارگرفته می شد، نقص شخصیت راوی بر طرف می شد؛زیرا"در دیدگاه شاهد ، کار روایت به یکی از شخصیت های فرعی داستان واگذار می شود و این شخصیت که نقش عمده ای در داستان ندارد و بیشترشاهد ماجراست تا عامل اصلی انها ، رویدادهای جهان داستان را البته تا ان اندازه که می تواند اطلاعات کسب کند از دیدگاه و با زبان و صدای خود به خواننده گزارش می کند ."( همان،401)هر چند این کتاب خاطره است اما نحوه بیان خاطرات بیش از انکه وقایع را نشان دهد راوی را نمایش می دهد .
به این ترتیب ،از ابتدای جنگ، راوی که تا به حال نقش چندانی نداشت به یکباره بزرگ می شود و سر بر می آورد. بر خلاف داستان ،که تحول شخصیت را آرام آرام نشان می دهد،در اینجا به یکباره شاهد بروز یک شخصیت تازه هستیم که او را نمی شناسیم ؛ در حالی که از ابتدا حضور داشته است. از این پس بقیه در حاشیه قرار می گیرند . در واقع از این پس آنچه می بینیم شرح اعمال و افکار و روحیات و نظرات راوی است که با توجه به نوع زاویه دید ، محدودیت هایی پدید اورده است .
در فصول اولیه کتاب ، توصیف شامل اوضاع زندگی خانواده و فامیل و خانه ها و بازار ها و شیطنت ها است و در فصول بعدی که جنگ پیش می اید توصیف مربوط می شود به اعمال،عقاید و احساسات  راوی در راه خدمت به وطن، که در بیمارستان ، مرده شویخانه ، مسجد ، خط مقدم و هر جایی که نیاز به کمک باشد شاهد آن هستیم . او همه جا هست .هیچ ارام و قرار ندارد خود را مسئول می داند و در هرکاری دخالت می کند و قصد دارد همه چیز را عوض کند و به این دلیل به همه تحکم می کند و مسئولیتشان را در وضعیت بحرانی یادآور می شود. منتظر نمی ماند کسی به او بگوید چه کار کن . خودش پیدا می کند . خودش می بیند کجا نیاز هست . هرکاری زمین مانده بر می دارد و نمی گوید از کسی دستور نگرفته ام یا فرمانده ندارم . این موارد تا جایی که احساس مسئولیت راوی را می رساند ارزشمند است؛  اما صرف نظر از شجاعت و حس مسئولیت راوی در منطقه جنگی، برخی عقاید و رفتارهای اوست که موجب بد آموزی است و نمی توان از انها به عنوان کارخوب و الگو برای نسل جوان یاد کرد:
3- ب- 1- خود رأی بودن
در اوضاع جنگی ، اطاعت از مافوق مهمترین کار است و سر خود بودن معنایی ندارد و این شخصیت کاملا خود رای است و به اجتهاد خود عمل می کند . روز بیستم مهر مجروح می شود. همان زمانی که به عنوان امداد گر در خطوط درگیری مانده است و در مقابل التماس های ستوان اقارب پرست کوتاه نیامده و گفته :"هیچ کس حق نداره این فرصت رو از من بگیره . هر کس بخواد مانعم بشه با همین اسلحه می زنمش "(حسینی،500)
او با این اعتقاد ،دارای روحیه ای است که حرف هیچکس را قبول نمی کند نه فرمانده می شناسد نه رئیس نه مادر و نه...
"از روز هشتم نهم مهر که تانک های عراقی تا فلکه راه آهن جلو امده بودند مردها به فکر افتادند در خلال تخلیه خانواده ها دخترها هم از شهرخارج شوند ما از ان روز این زمزمه ها را می شنیدیم ولی اهمیت نمی دادیم . کار به جایی رسید که گفتند جهان آرا گفته خواهرها باید بروند . من که این حرف را شنیدم گفتم خودشان بروند چرا ما برویم ."( همان،397)
او هر کاری که دوست دارد و تشخیص می دهد درست است انجام می دهد و به هر چیز لازم باشد متوسل می شود. در زمان جنگ هرجا با حضورش مخالفت می شود می گوید از پدرم اجازه گرفته ام. هنگامی که رزمندگان را مجبور کرده او را با خود به خط مقدم ببرند در جواب کسانی که می گویند چرا امدی می گوید :"فکر نکنید فقط مردها می تونن کار کنند ما هم می تونیم . پدرم گفته این زمان مرد و زن معنا نداره ."( همان،233)  در حالی که پیش از انقلاب با انکه پدرش با شرکت انها در تظاهرات مخالف است و میگوید :
"شما دخترید از اینکه دست ساواکی ها بیفتید می ترسم ." (همان،57) او و خواهرش پنهانی به تظاهرات می روند .
تا وقتی جهان ارا موافق اوست او را فرمانده می داند و می گوید چون او گفته این کار را می کنم اما وقتی او را هم مخالف می بیند، جلوی او هم می ایستد و غیر از حرف خودش هیچکس را قبول ندارد و نمی داند که در شرایط جنگی گوش به فرمان بودن مهمتر از هر چیزی است  و نمی داند  در ان زمان اتفاقاتی در شهر افتاده که او خبر ندارد و اصرار بر رفتن خواهرها بی دلیل نیست و خطری که انها را تهدید می کند، به مراتب بیشتر از خطر برای مردهاست اما او نمی خواهد از موضع خود عقب نشینی کند و این هیچ مزیتی برای او نیست بلکه خود رأیی اش را می رساند .
3- ب- 2- برجسته کردن کارهای خود
راوی شخصیت خوبی از خود بروز نمی دهد و برخی کارهای خود را خیلی برجسته می کند . او همه جا خود را برتر از دیگران می بیند. در هفده سالگی تمام امور خانه را سرپرستی می کند در حالی که خواهرش که تنها یک سال با او فاصله دارد از دید او کم سن و سال است . از طرفی تمام کسانی که راوی با انها سر و کار دارد ضعیف النفس و ترسو هستند و اوست که انها را به سمت کار هول می دهد .
"دایی گفت :زهرا من حیرونم این تویی؟دختر تو چه صبری داری ."( همان،351)
برخی مواقع لازم است راوی از یک صحنه هایی چشم بپوشد تا ارزش کارش بهتر نمایان شود. شرح همه گفته ها و تعاریف ، این نوشته را از روال خارج کرده و شخصیت او را بد نشان داده است .
بطوری که دیده می شود او برای همه نقش قیّم را دارد . با اینکه خودش در مقابل اصرار خانواده اش سر فرو نمی اورد ؛ به دختری که خانواده اش می خواهند او را از خرمشهر ببرند می گوید :"وقتی خانواده ات میگن بیا چاره نداری باید بروی ."( همان،405)
از طرفی مرتب در حال به رخ کشیدن تفاوت های خود با انهاست . او مدام می گوید مادرش طاقت تحمل داغ عزیزانش را نداشته و راوی او را دلداری میداده . پسرها نیاز به مراقبت و نصیحت او داشته اند .خواهرش با اینکه در جنت اباد کار می کرده اما به فکر شکمش بوده و از غذای ساده و تکراری خسته شده در حالی که راوی هیچگاه میل به غذا نداشته و هر وقت غذای خوبی گیر می اورده خودش نمی خورده .
راوی نباید مدام یادآور شود که اطرافیانش کم گذاشته اند و او احساس مسئولیت بیشتری داشته است . اینکه دایم تکرار می کند که همه می گفتند "من طاقت تو را ندارم"."من مثل تو نیستم" درست نیست .
3- ب -3- رفتار دوگانه
راوی در موقع شهادت پدر رفتار صبورانه ای دارد . می داند که برادرش علی هم شهید خواهد شد، به مادرش هم از پیش توصیه کرده از علی دل بکند ؛ اما معلوم نیست چرا یکباره دچار تحول می شود ؛ حرف های خود را فراموش می کند و آدم دیگری می شود . در همان لحظات اول شهادت پدرش برای اینکه دیگران گمان نکنند او نمی تواند شهادت پدرش را تحمل کند می خندد و سر به سر پسری که با او در جنت اباد کار می کند می گذارد :
"چیه کشتی هات غرق شدن رفتی تو خودت؟سرش را بلند کرد و نگاهم کرد توی نگاهش همدردی را می خوندم . به او خندیدم تا فکر نکند من نمی توانم غم شهادت بابایم را تحمل کنم ."( همان،199)
وقتی مقر سپاه را بمباران می کنند و برادرش شهید می شود او که اطلاع ندارد و گمان می کند برادرش به خط رفته، وقتی جنازه شهیدی شبیه برادرش می بیند؛ شک می کند که نکند او باشد؛ اما چون دلش نمی خواهد این واقعیت را بپذیرد، از کنارش بی تفاوت می گذرد؛ در حالی که خودش را سرزنش می کند که چرا خوب نگاه نکرده است :"به نظرم امد چقدر شبیه علی است ...برای یک لحظه دلم لرزید از خودم پرسیدم نکند علی باشد بعد گفتم نه همه گفتند علی رفته خط...ای کاش ان جنازه را بهتر نگاه می کردم باید مطمئن می شدم او علی هست یا نه "( همان،339)
سرانجام بار دوم که به جنازه برخورد می کند می بیند که همان علی است .او که برای شهادت پدر اصلا گریه نکرده حتی دیگران را هم بر حذر داشته با دیدن جنازه علی، عنان اختیار از دست می دهد و دیگر از حال خود خارج می شود و طوری عزاداری می کند که  به زور او را از جنازه جدا می کنند . این دو گانگی قابل توجیه نیست. هرچند راوی قبلا گفته که علی را دوست داشته ولی مگر پدرش را دوست نداشته ؟
"نمی دانم چقدر گذشت ؟چه ها گفتم چه ها کردم فقط یک لحظه حس کردم گونه هایم به شدت میسوزند . دو سه نفر زیر بغلم را گرفته از جنازه جدا می کنند . نمی فهمیدم چه خبر است باز توی صورتم می زدند ومی شنیدم با التماس می گویند تو رو خدا بس کن تو رو خدا دست بردار مردیم . بسه ."( همان،345)
با این رفتار و استدلال ، به نظر می اید راوی به هر چه که تا به حال گفته اعتقاد نداشته و فقط دیگران را پند می داده است.
"آتشی به جانم افتاده بود که خاموشی نداشت می گفتم دیگر برای چه زنده باشم این دنیا دیگر چه ارزشی دارد زندگی بدون علی معنایی ندارد بهتر است من هم بمیرم ."( همان،347 )
3- ب- 4- تغییر شخصیت
راوی پس از رفتن به تهران و ازدواج با یکی از رزمندگان،  دیگر اصراری به رفتن به منطقه جنگی ندارد به نظر می اید تغییراتی که در زندگی اش ایجاد شده او را به زندگی وابسته کرده است و دیگر ارزوی شهادت به هر قیمتی ندارد؛ تنها شرط کرده که شوهرش جبهه را رها نکند . در این دوره اتفاقات خیلی بی اهمیت را نقل می کند که وقتی انرا با بخش های جنگی کتاب مقایسه میکنیم تفاوت از زمین تا اسمان است . یکی از این موارد مربوط میشود به خرید زولبیا و اینکه فروشنده با دست انرا برداشته و مورد اعتراض قرار گرفته و یا قضیه بازار رفتن و هوس خیار کردن را که هیچ ارتباطی به هیچ قسمتی از خاطراتش ندارد .
راوی می توانست پس از ازدواج هم در پشت جبهه حضور داشته باشد؛ اما خبری از فعالیت های او نیست و تنها به عنوان همسر و مادر فرزندان مردی رزمنده و در خانه نشسته است. مثل همه زنانی که شوهرشان در جبهه بود. علت این تحول مشخص نیست. ازدختری چنان پر شر و شور بعید می نماید که یکباره همه چیز را کنار بگذارد ، در حالیکه که با ان سماجتی که پیش از آن برای ماندن و دفاع از خرمشهر داشت ،پس از ازادی و اتمام جنگ ، برای دوباره سازی ان پیشقدم نشده و همچنان در تهران به سر می برد .
  3- ج- زاویه دید محدود
در مواردی ، راوی به علت محدود بودن زاویه دید و بی اطلاعی ، تحلیل درستی از مسائل ندارد. این موارد بیشتر شامل نظرات او راجع به برخی شخصیتها و امور جاری جنگ و کشور است .
3-ج 1- شخصیتها
 او به خاطربی اطلاعی از روحیات دیگران و برخی امور کشوری ، از برخی شخصیت ها تعریف خوبی ندارد، حال چه آن شخصیت شناخته شده باشد؛ چه مانند ان خواهر افغانی در ساختمان کوشک ، ناآشنا باشد. او از احساسات دیگران بی خبر است و نمی تواند علل رفتار انها را واکاوی کند بنابراین دچار قضاوت غلط می شود . جنگزدگان نماد مظلومیت اند و اگر از مشکلات انها هم می نوشت این اثر چنین تک بعدی نبود. راوی درباره شخصیت های شناخته شده هم قضاوت هایی دارد که به نظر می آید بیشتر از سر احساسات و تأثر ناشی از مصیبت های جنگ است تا منطق و استدلال :
3- ج -1- الف- اعظم طالقانی
یکی از شخصیت های مهم،خانم اعظم طالقانی است که در ان زمان نماینده مجلس بود. او برای کمک و روحیه دادن به جنگزدگان برای آنها وسائلی چون دارو و کتاب آورده و نیت خیر دارد؛ اما راوی با او برخورد خوبی ندارد و به او میگوید :"مردم جنگزده الان احتیاج به کتاب ندارند . لباس و غذا می خواهند ."( همان،624)
اعظم مخالف رفتن انها به تهران است و معتقد است بهتر است انها بمانند و این اب و خاک را حفظ کنند ؛اما راوی به او میگوید :"شما انگار نفستون از جای گرم بلند میشه . سختی که مردم اینجا می کشند فکر نمی کنم شما یک روزش رو بتونید تحمل کنید ."( همان،624)
راوی می توانست اصلا این خاطره را بیان نکند ، به هیچ جای کار هم بر نمی خورد. چه اصراری است که در یک اثر ماندگار ، از اشخاص معروف ، فقط به این دلیل که راوی با آنها هم عقیده نیست بد گفته شود، بی آنکه بدی کرده باشند؟
3- ج- 1- ب- بنی صدر
برای محکوم نمودن یک شخصیت واقعی ، باید متوسل به مستندات و واقعیات شد . به کارگیری احساسات در اینگونه مواقع، موجب اثبات یا نفی نیست و ارزشی ندارد. راوی برای اثبات خیانت بنی صدر، بدون رجوع به اسناد و مدارک – که البته اطلاعی از انها ندارد- و اخبار درج شده در روزنامه ها ، بر اساس شنیده های خود مطالبی نقل می کند که نشان از بی اطلاعی از بسیاری مسائل روز آنزمان دارد. بنی صدر که در ان زمان مهمترین شخصیت بود و ظاهرا همه چیز تحت اختیار او بود، به شخصیتی جنجالی تبدیل شده و نوک همه خنجر ها را متوجه خود ساخته بود . در اینکه بنی صدر فردی مکتبی نبوده و همواره تخصص و تکنیک را بر مکتب ترجیح داده ، از دادن سلاح به مردم عادی سر باز می زد،شکی نیست ؛اما صرف نظر از اینکه بنی صدر در انزمان در چه فکری بود و به چه نحوی خیانت کرد ، یادآوری برخی مطالب ضروری می نماید:
بی توجهی راوی به حفظ وحدت
او همه جا از خیانت بنی صدر حرف می زند و جوابی که می شنود این است که باید وحدت را حفظ کرد :"درجه دار گفت :توی این برهه نباید این حرف ها زده شود ."(حسینی،594 ) تقریبا روز هشتم جنگ است که بنی صدر به خرمشهر می رود در فرمانداری با فرماندهان دیدار می کند و از دیدار با مردم عادی سر باز می زند :
"یکی از افراد مسلح گفت آروم باشید رئیس جمهور با فرمانده ها  جلسه دارن .
بین هیاهوی مردم گفتم :چه جلسه ای ؟نیازی به جلسه نیس ببریدش خطوط رو ببینه ،جنت آباد رو ببینه حساب کار دستش میاد. همه چی از دست رفته اس. باید ببینه چی سر ما میاد . یکی از کسانی که بین جمعیت بود گفت بابا یه کم رعایت کنید این مثلا رئیس جمهور مملکته . با عصبانیت گفتم رعایت چه چیزی رو بکنیم ؟چقدر دیگه باید کشته بدیم و جوونا مون جلوی تانک های دشمن له و لورده بشن . انگار برای این اقا آب و خاک اهمیتی نداره . این خائنه . ما خودمون اینو رئیس جمهورش کردیم ما بهش رای دادیم حالا می خوایم رئیس جمهور نباشه ."( همان،288)
پیداست که در پشت این حرف ها هیچ منطقی نیست جز احساسات ناشی از دیدن مصیبت های فراوانی که هر کسی را از پای در میاورد . دیدار از جنت آباد یا میزان تلفات چه تاثیری می تواند در تصمیمات نظامی داشته باشد ،حال آنکه فرماندهان جنگ ، بی اطلاع از این قضایا نبودند و طبعا رئیس جمهور هم بی خبر نمانده است .گر چه آتش دشمن انقدر گسترده و پراکنده در طول نقاط مرزی بود که رسیدگی به تمام آنها نیرو و فرصت بسیار می طلبید . در اینجا راوی از زبان تمام ملت ایران حرف می زند.در واقع راوی را نمی توان به خاطر این عمل و جسارت تشویق کرد . مقامات ارشد نظام، از عملکرد بنی صدر با خبر بودند و اگر قرار بود در ان زمان، حرکتی بشود از سوی امام و حزب جمهوری اسلامی که مورد قبول اکثریت مردم بود انجام می شد و شخصی چون راوی نباید در کار به این مهمی دخالت می کرد و موجب تفرقه می شد . این نشان می دهد راوی خود را مختار می داند با اجتهاد خود عمل کند و حتی حرف امام را که وحدت را توصیه کرده نادیده بگیرد .
"من نمی تونم در برابر حرف زور ساکت بمونم مگر ندیدید چقدر حرف مفت زدند ."( همان،598)
بی اطلاعی از سیاستهای عمومی مسئولان
عدم اطلاع رسانی بنی صدر به مردم نیز یکی از مسائلی است که عنوان می شود :
"مصاحبه بنی صدر را از اخبار ساعت دو رادیو شنیدم توی مصاحبه اوضاع جنگ را عادی جلوه داده بود و گفت مشکل در این حد و اینطور حاد که منعکس شده نیست . حمله ای شده و نیروهای ما جلوی حمله را گرفته اند ."( همان،290)
با نگاهی به روزنامه ها ، می بینیم که  این سیاست، خاص بنی صدر نیست؛ بلکه دکتر بهشتی که یکی از موسسان حزب جمهوری است به همین نحو عمل کرده و در روز 18 آبان در ملاقات با امام وضع جبهه ها  را از آنچه شنیده می شود بهتر اعلام می کند ."(روزنامه اطلاعات 18/7/59، ص 10)
رئیس مجلس هم در مصاحبه ای مطبوعاتی اعلام می کند :"اثر جنگ تا به حال مثبت بوده است ."(روزنامه جمهوری اسلامی 15 مهر 59)
حتی یونس محمدی نماینده خرمشهر در روز 22 مهر ، هنگام نطق در مجلس شورا ، اوضاع خرمشهر و آبادان را رضایتبخش اعلام می کند .
3-ج-2- بی اطلاعی راوی از پیروزی های ایران
در خاطرات راوی هیچ اثری از پیروزی های متعدد ایران در جبهه ها نیست در حالیکه ، آنچه در اخبار روزنامه های ان زمان، از قول فرماندهان ارتش و سپاه دیده می شود، نشانگر پیروزی های رزمندگان در جبهه های مختلف جنگ است؛ به طوری که صدام در روزهای ابتدایی جنگ پیشنهاد صلح می دهد : "رژیم عراق در هفتمین روز جنگ هماهنگ با پشتیبانان جهانی اش در شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد آتش بس می دهد ."(انصاری، 208)
آتش توپخانه عراق فقط متوجه خرمشهرنبوده و همزمان در تمام نقاط مرزی جریان دارد ؛ با این حال ایران در آن تاریخ ،پیروزی های مهمی هم داشته که از دید راوی پنهان مانده است . با توجه به اعتراف یکی از افسران ارتش عراق،مبنی بر به کار گیری سلاح های گسترده برای کوبیدن خرمشهر ،مقاومت طولانی رزمندگان بدون پشتیبانی ارتش، امکان نداشته است : "یکی از نظامیان عراقی که در این زمان در منطقه خرمشهر مامور بوده و بعدا اسیر شد می گفت 90 قبضه انواع خمپاره انداز و توپ ارتش عراق روی خرمشهر اجرای اتش می کرد ."(پاورقی انصاری ،168)
با همه اینها نیروی دفاعی ایران در مقابل این سلاح ها خوب عمل کرده است :
"تلویزیون عراق راس ساعت 44/10 دقیقه صبح امروز برنامه های تلویزیونی خود را قطع و اعلام کرد که توسط هواپیماها و جنگنده های ایرانی تعداد 7 فروند میگ عراقی در موصل ، 5 فروند در بصره ،4 فروند در بغداد و 2 فروند در حیانیه و 2 فروند در کوت منهدم شدند ."(روزنامه انقلاب اسلامی ، اول مهر 1359)
چنین اخباری در تمام روزنامه ها دیده می شود :"در عملیات موفقیت آمیز ارتش جمهوری اسلامی و پاسداران انقلاب در جبهه غرب 18 تانک و خود رو و بیش از 150 مزدور عراقی نابود شدند ."(روزنامه جمهوری اسلامی 12 آبان 59 )
3-ج-3- عدم توجه راوی به منشأ مشکلات
به تصریح راوی، بی نظمی کامل حکمفرماست . هیچ کس دیگری را قبول ندارد و میخواهد کار خود را بکند. نیرو در شهر وجود دارد، اما به منطقه نمی رود .
چنانکه در کتاب"خرمشهردر جنگ طولانی " نوشته است :
"با ورود تدریجی نیروهای اعزامی و مشکل به کار گیری آنها سرگرد شریف نسب از افسران متعهد و فعال خرمشهر در تاریخ 12/7/59 ضمن پیامی به فرماندهی لشکر 92 و استاندار خوزستان اعلام میکند نیرو نفرستید کافی است ."( انصاری،262)
همچنین عدم توجه به تصمیمات فرماندهان جنگ موجب برخی حوادث مهم شده است .خود راوی و گروهی دختران که همراه او هستند ، از جمله همین افرادند که فرماندهی و حرف او را ناچیز می شمارند، طبیعی است که راوی درباره این مسائل که علت بسیاری از فجایع بوده سخنی نگوید .
مرعشی در کتاب "خرمشهر در جنگ طولانی "می گوید:" ساعت 5/3 بامداد چهارم ابان از طرف سرهنگ صمدی خبر اوردند که دستور امده شهر را تخلیه کنید می خواهند بمباران کنند." این در حالی است که 600 نفر نیرو پشت پل خرمشهر مانده و نمی توانند به اینطرف بیایند . عده ای قبول نمی کنند که از شهربروند و سرهنگ صمدی می گوید :"نظام ارتش نظام شورایی نیست که با کسی مشورت بکنند تصمیم گیری ها از اتاق جنگ می شود ." (انصاری،381)
این مسائل نشان می دهد خود مردمی که در خط بودند، این عدم عماهنگی را موجب می شدند.



جمع بندی
"دا" از نقطه نظر آشنایی با اتفاقاتی که در خرمشهر و شهر های مشابه مرزی گذشته ، کتابی خوب برای نسل جوان و همه کسانی است که آنروز از جنگ بی خبر بودند و از درک عظمت فداکاری ها و ایثار مردم جنگزده محروم ماندند . خواندن این کتاب خیلی از ابعاد پنهان جنگ را آشکار می کند و همین ویژگی به تنهایی می تواند انرا در کنار آثار خوب جنگ قرار دهد . اما همچنانکه در هر اثری  کاستی هایی وجود دارد این اثر هم دچار برخی ایرادات ساختاری و محتوایی است که به طور خلاصه دراین موارد می گنجد:
محدودیت زاویه دید
راوی به علت بی خبری از اوضاع منطقه و احساسات و عواطف دیگران و کارهایی که در بخش های دیگر شهر انجام می گیرد، تنها به نقل اعمال و رفتار و احساسات و خدمات خود ، پرداخته و جوانب دیگر را فرو گذاشته است .بهتر بود تدوین گر خاطرات، از برخی کتب دیگر یا از خاطرات افراد دیگری برای تدوین کتاب و شرح چگونگی سقوط خرمشهر استفاده کند تا ضمن گسترش ابعاد ، نقص روایت تک بعدی هم بر طرف شود.
شرح وقایع، از زاویه دید اول شخص و کاملا  درونی است . بنابراین دیدگاه راوی کاملا در ان تاثیر گذاشته است ."بهترین داستان جنگی ان است که نویسنده اش خود را از تعلقات شخصی اش کنار بکشد . چرا که تنها در این صورت است که می توان چشم انداز روشنی از وضعیت  جامعه به هنگام رویدادی بزرگ ارائه داد ."(حنیف ،13)
نقش "من" در روایت این خاطرات زیاد است . قضیه ای که مربوط به یک شهر بلکه یک ملت است ، نباید اینقدر "من" داشته باشد. اگر این خاطرات با کلی نگری روایت می شد ،همانند سایر خاطرات جنگ ،جذابیت بیشتری داشت . اما در اینجا بیشتر نقش یکنفر برجسته است که همان راوی است و بقیه کاملا در حاشیه اند و این ارزش کار را کم می کند .
تطویل و اطناب
برخی خاطرات زائد و بی ربط است . در جایی که مسأله مهمی چون حمله دشمن به شهر و اشغال ان و انهمه فداکاری و ایثار و صحنه های رقت بار  وجود دارد ، حیف است که روی آوردن به خاطرات بی اهمیت و احساسات و عواطف، آنها را تحت الشعاع قرار دهد . به نظر می رسد هدف از نقل این خاطرات ،نشان دادن  صحنه های  جنگ خرمشهر بوده است ، با این وصف اگر بخش های اول و آخر نادیده گرفته می شد این کتاب دارای ارزش بیشتری بود و ضعف های ساختاری ان تا حدود زیادی مرتفع می شد .
 از اینرو بهتر بود پس از فتح خرمشهر دیگر کتاب ادامه پیدا نکند که خواننده گمان کند هدف کتاب نشان دادن زندگی شخصی یکی ازجنگزدگان است نه تصویری از فداکاری یک ملت برای پس گرفتن خاکشان .
کمرنگ بودن عنصر داستانی
اگر قرار بود این اثر داستانی باشد؛ نویسنده باید با در نظر گرفتن واقعیت ها ،کمی از ان دور می شد و هنرمندانه به ان می پرداخت و به تکه دوزی خاطراتی می پرداخت که خواندنش برای خواننده کسالت بار و تکراری نباشد . در روزهای جنگ خرمشهر خیلی صحنه ها ملال اور و تکراری است. هنر نویسنده این است که گاهی  بتواند از برخی صحنه ها دل بکند؛ برخی حرف ها را نزند و بگذارد خواننده حدس بزند . اما در این اثر چنین کاری نشده و واقعیت همانطور که بوده بدون کم و زیاد تصویر شده و تفاوت ان با داستان مثل تفاوت عکس و فیلم مستند است با نقاشی و فیلم هنری .دراین حالت نام خاطره بر این اثر برازنده تر است همچنانکه پدید اورنده کتاب نیز انرا خاطره نامیده نه رمان و داستان .
تبلیغات و ارزش کتاب
در انتها باید یاد اور شد، صرف نظر از اینکه اطلاق نام رمان به این اثر ، از سوی منتقدین ،تبلیغاتی غیر واقعی است که از ارزش آن می کاهد ، ادعای چاپ های متعدد این کتاب در مدت زمانی اندک  نیز بیشتر به افسانه می ماند تا واقعیت . طبق آمار سایت اطلاعات کتاب و تأیید انتشارات حوزه هنری ، این کتاب تا آخر سال 87، 15 بار تجدید چاپ شده و پس از آن تا 26 اردیبهشت 88 به چاپ 65 رسیده است،با توضیح اینکه تاریخ چاپ های آن با هم هماهنگ نیست . به طور مثال، چاپ های 22تا 29 و  55 تا 60 در تاریخ 22 اردیبهشت ، چاپ های 16 تا 21 و 43 و 61 در تاریخ 23 اردیبهشت ، و چاپ های 34تا 36 ، 63تا 65در تاریخ 26 اردیبهشت انجام گرفته ؛ یعنی چاپ 55 تا 60 آن پیش از چاپ های  34 تا 36 و چاپ 61 پیش از چاپ 12منتشر شده است.  طبق ادعای ناشر ،این کار،درچاپخانه های متعدد انجام گرفته است ؛ که به نظر نمی آید مطابق با قانون نشر باشد .نکته دیگر اینکه با در نظر گرفتن وضعیت اسفبار کتابخوانی در ایران، عجیب به نظر می رسد تا تاریخ 26اردیبهشت 162500 نسخه از این کتاب چاپ شده و به فروش رسیده باشد. بر فرض صحت ادعا نیز ، اقبال عمومی که بر اثر تبلیغات پدید می آید ارتباطی به ارزش واقعی و ماندگاری یک اثر ندارد و موجی گذراست .



کتابنامه
·        آلوت ، میریام ، رمان به روایت رمان نویسان ، علی محمد حق شناس ،نشر مرکز ،1368
·        انصاری ،مهدی،و...، خرمشهر در جنگ طولانی، ،تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ ،چ2، 1377
·        ایرانی،ناصر ،هنر رمان،نشر آبانگاه ، تهران ،1380
·        حسینی،اعظم ، دا - خاطرات سیده زهرا حسینی ،انتشارات سوره مهر،چاپ 12 ،تهران، 1388
·        حنیف ،محمد ،جنگ از سه دیدگاه – نقد و بررسی 20 رمان و داستان بلند جنگ ، تهران،حوزه هنری ،چ اول ،1386
·        کمری ،علیرضا ،در امدی بر خاطره نویسی و خاطره نگاشته ها ، تهران،حوزه هنری ،1373
·        روزنامه انقلاب اسلامی مهر و آبان 59
·        روزنامه جمهوری اسلامی  مهر و آبان 59
·        روزنامه اطلاعات مهر 59



۲ نظر:

ناشناس گفت...

بسيار عالي

بهزاد کریمی گفت...

بسیار خوب بود. استفاده کردم. موفق باشید.